فرهنگ؛ روبنای اقتصاد
دکترسعید لیلاز کارشناس اقتصادی در تعریف فرهنگ باید گفت که فرهنگ چیزی نیست جز رفتارهایی که در طول تاریخ و در یک بازه زمانی طولانی تکرار شدهاند؛ اما در توضیح رابطه اقتصاد و فرهنگ باید به رابطه زیربنایی و روبنایی این دو مقوله اشاره کرد؛ فرهنگ درواقع روبنای اقتصاد است. به آن معنا که اولا فرهنگ علت اولیه نیست و رابطهاش با اقتصاد تبعی است و ثانیا اینکه فرهنگ عامل تعیینکننده نیست و عاملی فرعی است. از اینرو نگارنده بهشدت با گفتارها و ادعاهایی از این دست که فرهنگ کار و تلاش در بین مردمان ما وجود ندارد یا اینکه ایرانیان رفتارهای صرفهجویانه ندارند و اسرافکارند و.
دکترسعید لیلاز کارشناس اقتصادی در تعریف فرهنگ باید گفت که فرهنگ چیزی نیست جز رفتارهایی که در طول تاریخ و در یک بازه زمانی طولانی تکرار شدهاند؛ اما در توضیح رابطه اقتصاد و فرهنگ باید به رابطه زیربنایی و روبنایی این دو مقوله اشاره کرد؛ فرهنگ درواقع روبنای اقتصاد است. به آن معنا که اولا فرهنگ علت اولیه نیست و رابطهاش با اقتصاد تبعی است و ثانیا اینکه فرهنگ عامل تعیینکننده نیست و عاملی فرعی است. از اینرو نگارنده بهشدت با گفتارها و ادعاهایی از این دست که فرهنگ کار و تلاش در بین مردمان ما وجود ندارد یا اینکه ایرانیان رفتارهای صرفهجویانه ندارند و اسرافکارند و... مخالفم و اینگونه اظهارنظرهای خام و سطحی را دال بر کمدانشی گویندگان آنها میدانم. در واقع پیش از آنکه به دنبال دلایل فرهنگی برای توجیه رفتارها و کنشهای موجود باشیم، بهتر است به علل زیربنایی شکلگیری و تداوم رفتارها توجه کنیم. بنابراین باید تاکید کرد که فرهنگ تابعی از اقلیم و ویژگیهای اقتصادی است که در بستری تاریخی شکل گرفته است. اما در ایران، از آنجا که دولت بر بخشهای مختلف فرهنگی و اقتصادی و... سیطره و نفوذ زیادی دارد، علل سیاسی در بسیاری از موارد بهعنوان علتالعلل پدیدهها، اتفاقات و واکنشها قابل پیگیری است؛ از جمله در مقولههای فرهنگی. از اینرو، برخلاف بسیاری از کشورهای دنیا، پیش از آنکه در توجیه و توضیح پدیدههای فرهنگی، بشود دلایل اقتصادی و تجاری را ردیابی کرد، باید در پی زمینهسازها یا موانع سیاسی بود. اما این توضیح بیشتر در مورد اتفاقات فرهنگی که در فضای رسمی کشور روی میدهد، صادق است و از آنرو که فرهنگ در همه جوامع میتواند دو روی رسمی و غیررسمی_ که این متفاوت از بحث تفاوت میان فرهنگ فاخر و فرهنگ عامه است_ داشته باشد که البته فاصله میان این دو صورت در نسبت مستقیم با آزادیهای موجود در هر جامعه است، در کشور ما هم باید فرهنگ را از هر دو منظر مورد مطالعه قرار داد. در بررسی ابعاد تجاری و سهمی که تولیدات فرهنگی در چرخه اقتصادی کشور دارند هم، این تقسیمبندی معتبر است. با توجه به نگاه به شدت دولتی و محافظهکارانه به مقوله فرهنگ در کشور و محدودیتها و حساسیتهای قابل ملاحظه در این بخش، البته که فضای برابری برای رقابت در عرصههای بینالمللی برای اهالی فرهنگ وجود ندارد؛ اما با این وجود اصحاب فرهنگ، در آنجا که به صورت مستقل وارد گودهای جهانی فرهنگی شدهاند، نتایج درخشانی را بهدست آوردهاند و همینطور در داخل کشور.
با نگاهی به فعالیت بخش خصوصی در این سالها در زمینه تولیدات فرهنگی، بنده فکر میکنم نه در تمام حوزهها که در بسیاری از آنها، این بخش توانسته بسیار موفق عمل کند و اتفاقا با استقبال عمومی هم مواجه بوده است که البته در این زمینه همچنان در حال پیشرفتیم.
این بحث را میتوان به این صورت جمعبندی کرد که در سطح تولیدات محصولات فرهنگی دولتی، اگرچه در این سالها توفیق چندانی حاصل نشده، اما داستان در بخش خصوصی به گونهای دیگر است و اتفاقا باید گفت که از رونق خوبی برخوردار بوده است و نوسانات موجود در بازار محصولات فرهنگی، به شدت با توان و قوای مالی و اقتصادی خانوارها در ارتباط است؛ چرا که فرهنگ تابعی از قدرت تولید اقتصادی است و در اقتصادهای ثروتمند، فرهنگ نیز مجال رشد و توسعه مییابد و بارور میشود. در سایه ثبات اقتصادی، احساس امنیت و توان مالی، هنرمندان و نویسندگان، به دور از دغدغه تامین معاش، خواهند توانست اندیشه و هنر خویش را تبدیل به اثر کنند، تهیهکنندگان و سرمایهگذاران بخش فرهنگ نیز با توان پیشبینی و اطمینان از وضعیت اقتصادی و بنیه مالی مخاطبین خود، با کمترین ریسک، سرمایه خود را وارد این بخش میکنند و از آنسو، با به حداقل رسیدن نگرانیهای مالی و فشارهای اقتصادی، مردم فرصت و پول کافی و لازم را برای هزینه کردن در بخش فرهنگ خواهند داشت و به این ترتیب، در چنین شرایطی، چرخه اقتصادی فرهنگ شکل خواهد گرفت و در نهایت با توسعه فرهنگی و اقتصادی کشور که رابطهای دوسویه با یکدیگر دارند، اعتلای کشور محقق خواهد شد.
ارسال نظر