فرهنگ به مثابه کالا

علی معلم تهیه کننده سینما از یک زاویه مشخص اگر درباره مقوله فرهنگ بخواهیم حرف بزنیم، یعنی داریم درباره یک کالا بحث می‌کنیم. در بحث اقتصادی کالای ما، یک کالای فرهنگی است. متاسفانه وقتی به تولیدات و کالاهای فرهنگی هنری می‌رسیم، اساسا بخش کالا بودن بسته‌های فرهنگی را در حرف‌هایمان نادیده می‌گیریم. وقتی تولیدکننده کشاورزی محصولات کشاورزی تولید می‌کند، تولیدکننده صنعتی هم محصولات صنعتی تولید می‌کند، پس تولیدکننده سرگرمی هم محصولات فرهنگی و سرگرمی تولید می‌کند. به این بخش از ماجرا که می‌رسیم رابطه بین مخاطب و آثار فرهنگی موضوع بحث می‌شود.یعنی این آثار فرهنگی برای گروهی از مخاطبان تولید می‌شود.حالا این گروه می‌توانند به قلیلی یک جمع هزار نفره باشند، یا به عظمت جمعیت پنج میلیاردی کره زمین. در اصل ماجرا فرقی نمی‌کند؛ فرهنگ در اینجا تبدیل به کالا شده است و باید مناسبات اقتصادی یک کالا در آن رعایت شود.یعنی باید برای اینکه به دست مشتری برسد سازمان توزیع داشته باشد، مخاطب‌مدار باشد یعنی بر اساس نیاز مخاطبان تولید شده باشد. متاسفانه این رابطه در ایران چندبار در طول تاریخ مخدوش شده است. در مقطعی فرهنگ را اساسا امری مقدس می‌دانستند که قابل خرید و فروش نیست و مناسبات بازار در آن صدق نمی‌کند. در مواقعی ممکن است اینطور باشد، اما در عصر مدرن ما چاره‌ای جز این نداریم که مناسبات فضای اقتصادی را در عرضه یک کالای فرهنگی رعایت کنیم.یک آرتیست باید برای عرضه محصولش، آن را به کالا تبدیل بکند که قابلیت خرید و فروش داشته باشد و بتواند در سایه استفاده از سود محصولش ادامه حیات بدهد و محصولات دیگری تولید کند. در ایران اما گونه دیگری از شکل برخورد با فرهنگ حاکم بود، هم به‌دلیل غلبه فضای روشنفکری و هم تفکر سوسیالیستی موجود در کشور و تا همین امروز این بحث ادامه دارد. بعضی هم که اساسا حرف دیگری می‌زنند و می‌گویند شما باید پول بدهید و ما آثار فرهنگی تولید کنیم، اگر کسی هم ندید ایرادی ندارد. تسلط افکار چپ هم در حوزه فرهنگ اساسا مردم را نادیده می‌گرفت، یعنی می‌گفت ما پول می‌دهیم که شما اثری را برای سیستم تولید کنید و حالا سیستم مردم را مجبور می‌کند که آثار را ببینند. این دوران‌ها دیگر نابود شده است. اگر نیازی برای مخاطب ایجاد نشود کسی راغب به خرید محصول فرهنگی نیست. این احساس نیاز در ابتدا باید وجود داشته باشد. غیر از پوشاک و غذا مایحتاج فکری هم برای مردم نیاز است. در حال حاضر ما بین این دو وجه سرگردانیم. نه رسیده‌ایم به اقتصاد بازار آزاد در حوزه فرهنگ که اصل را بر نیاز مخاطب و نوآوری‌های این حوزه بگذاریم، نه شکل کاملا حکومتی و دولتی. در این حوزه مثل حوزه‌های دیگر صنعت نیاز به نوآوری هست. یعنی اگر کمپانی بنز مدل جدیدی از اتومبیل را به بازار می‌فرستد، مورد استقبال مشتری قرار می‌گیرد، یا اپل هر روز مدل‌های تازه‌ای از محصولش را به بازار عرضه می‌کند، در حوزه فرهنگ هم به همین شکل است. هر اثری وقتی مرزهای جدید را تعریف می‌کند مخاطب جدیدتری را به دست می‌آورد. ما چاره‌ای نداریم که در عرصه فرهنگ هم به سمت بازار و رقابت آزاد برویم، البته در هر کشوری یکسری کمربندها وجود دارد که بعضی از جنبه‌های جامعه افت نکند. در اینجا است که دولت باید حمایت کند تا آن حوزه رشد نسبی‌اش را داشته باشد.همانگونه که مثلا در تولید خودرو اگر می‌خواهیم خودرو ملی داشته باشیم دولت زمینه‌هایی فراهم می‌کند که از تولید ملی حمایت شود. این به معنای تولید دولتی در این حوزه نیست، به این معنا است که از تولیدکننده داخلی حمایت می‌کند تا او رشد کند. در حوزه خودرو چون خودروساز خود دولت است، نیاز به پاسخگویی به مخاطب در خود حس نمی‌کند. در حوزه فرهنگ هم همین کار را کرده است.دولت می‌آید و کتاب را از ناشر می‌خرد، پس چه لزومی وجود دارد که مردم آن را بخوانند؟ وقتی تولیدکننده دغدغه مخاطب و مشتری داشته باشد سعی می‌کند زبان آن حوزه را رعایت بکند و قواعد بازی را بپذیرد. وقتی قواعد پذیرفته شود، تاثیرگذار هم می‌شود. من تعجب می‌کنم از کسانی که می‌گویند برای ارزش‌ها فیلم بسازید. وقتی خریداری برای آن وجود ندارد تاثیری هم نمی‌گذارد. مثل سخنرانی که در یک استادیوم خالی سخنرانی کند. وقتی حرفش را کسی نمی‌شنود به چه دلیل برای آن هزینه می‌شود؟ ما در حوزه فرهنگ داریم هزینه محصولاتی را می‌دهیم که کسی نمی‌شنود و نمی‌خواند. در این نوع نگاه، محور نگران‌کننده‌ای هم وجود دارد. عده‌ای طرفدار این هستند که فرهنگ به طور کل به بازار آزاد سپرده شود و به این معنی این حرف را می‌زنند که دیگر مسوولیتی در این زمینه ندارند. این تفکر به شدت غلط است. دولت مسوول رشد خانواده است. مثل پدر خانواده باید حواسش به رشد همه جانبه فرزندش باشد. باید هزینه‌ها را مدیریت کند. ولی سوال اینجا است که می‌شود خلاف طبیعت رفتار کرد؟ خیر، نمی‌شود. وقتی خلاف نیازهای طبیعی رفتار کند، آن خانواده رشد یا افت غیرطبیعی خواهد داشت. حوزه فرهنگ در حال حاضر دچار این مشکل است. یعنی در بخش مدیریت هزینه‌های حوزه فرهنگ بد عمل می‌کنیم، بعد بلاتکلیفیم میان اقتصاد بازار آزاد و تفکر کمونیستی فرهنگی و ارزش‌هایی که خودمان درست کرده‌ایم. در حال حاضر مخلوطی از دیدگاه‌های مختلف درحال اجرا است. همین مساله باعث نبود ارتباط با مخاطب شده است.