بازار پر تلاطم و سهامداران مبتدی

عباس دهقان مدیر عملیات اوراق بهادار کارگزاری مهرآفرین قبل از هر چیز بجاست از تلاش مجموعه وزین روزنامه «دنیای اقتصاد» به‌ویژه در طرح مسائل‌ بازار سرمایه تشکر کنم. به نظر بنده وقتی در هر پدیده‌ای صحبت از فرهنگ آن به میان می‌آید بحث بسیار عمیق و ریشه‌ای‌تر از ظواهر موضوع خواهد بود. برای مثال وقتی ما از واژه فرهنگ ترافیکی صحبت می‌کنیم، موضوع تنها استفاده از یک وسیله نقلیه نیست. همه می‌دانیم که ما بیش از چهار دهه است که در کشور خودرو تولید می‌کنیم و اکثر خانوارها از این دارایی فیزیکی بهره‌مند هستند، اما وقتی بحث مفهوم فرهنگ آمد و شد و همه ساختارها و نهادهای مرتبط با آن به میان می‌آید، وضعیت مناسبی در کشور نداریم.

با این مقدمه کوتاه باید گفت، در بازار سرمایه هم تا حدودی وضع این گونه است. برای طرح موضوع اجازه دهید کمی به عقب برگردیم. بازار سرمایه ایران قدمتی حدودا پنجاه ساله دارد. از سویی در تیرماه ۱۳۵۴ ‌قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی مصوب شده است. قانونی که به واسطه آن واحدهای صنعتی و معدنی و سایر واحدهای تولیدی که تا تاریخ چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۵۴ تاسیس شده‌اند و طبق مقررات این‌قانون به صورت شرکت سهامی عام در‌خواهند آمد مکلفند سهام خود را پس از حسابرسی توسط موسسات حسابرسی قابل قبول دولت و ارزیابی دقیق ‌بر‌اساس ضوابطی که شورای گسترش مالکیت واحدهای تولیدی مذکور در تبصره ۶ این قانون تعیین می‌کند، در درجه اول به کارگران و کارمندان خود و سپس به کارگران و کارمندان سایر واحدهای تولیدی و کشاورزان و سایر مردم برای فروش عرضه کنند. پس از انقلاب اسلامی سازمان خصوصی سازی به موجب ماده (۱۵) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران (مصوب۱۳۷۹) با تغییر اساس‌نامه سازمان مالی گسترش مالکیت واحدهای تولیدی سابق تشکیل شده است. جلوتر که می‌آییم با ابلاغ سیاست‌های کلی اصل (۴۴) قانون اساسی و قانون اجرای سیاست‌های یاد شده در تیر ماه سال ۱۳۸۷‌ که آن را انقلابی در صحنه اقتصادی کشور تعبیر می‌کنند؛ وظایف و اختیارات سازمان خصوصی‌سازی دچار تغییر و تحول اساسی شده است.

یکی از این وظایف اجرای طرح توزیع سهام عدالت به‌منظور افزایش ثروت و ایجاد درآمد دائمی برای خانوارهای نیازمند با حفظ و تکریم شخصیت انسانی آنان و متکی به خود کردن خانوارهای نیازمند است. با این پیشینه و حتی با فرض عدم پیاده‌سازی کامل سیاست‌ها و قوانین برشمرده شده، ملاحظه می‌شود در توسعه سهامداری فرآیندهای قابل ملاحظه‌ای برداشته شده است. اما اگر بورس اوراق بهادار تهران و فرابورس ایران را نماد بازار سرمایه بدانیم و با نگاهی به ورود و پذیرش شرکت‌های بزرگ ناشی از اجرای اصل ۴۴ بپذیریم که اکثر قریب به اتفاق بزرگان صنعتی، معدنی و خدماتی کشور در اینجا جمع شده‌اند، آنگاه آمار حدود ۷ میلیون کد سهامداری موجود با توجه به جمعیت بیش از ۷۰ میلیونی کشور با عقبه و تلاشی که خدمتتان عرض کردم، آمار مناسبی نیست اگرچه شاید همین رقم با ۱۰ سال گذشته قابل سنجش نباشد. این را هم در نظر داشته باشیم اگر فعالیت را یکبار خرید و فروش در طول یکسال تعریف کنیم، خوش‌بینانه ،

کدهای سهامداری فعال ما به ۵۰۰ هزار کد نخواهد رسید. از این‌رو، بنده معتقدم حتی اگر عدم گردش خرید و فروش یکبار در سال را برای بیش از ۶ میلیون کد سهامداری دیگر، نگاه بلندمدت آنها به اوراق بهادار تفسیر کنیم، با وجود این، ارقام به گونه‌ای نیست که بتوان فرهنگ سهامداری به آن اطلاق کرد. وقتی سرمایه‌گذاری در دارایی‌های مالی در کشورهای در حال توسعه به‌راحتی بالای ۵۰ درصد جمعیت را شامل می‌شود و واژه فرهنگ عمومیت را در ذهن به تصویر می‌کشد، نبود فرهنگ سهامداری در ایران سخنی به‌گزاف نیست. واضح است که تنها به صرف قانون و دستورالعمل نیز نمی‌توان پدیده‌ای را نهادینه و تبدیل به فرهنگ کرد. دور از انصاف است که در این راستا مقصر را نهاد متولی بازار سرمایه در ایران یا حتی بالاتر از آن وزارتخانه اقتصاد یا یکی دو وزارتخانه مرتبط دیگر را عامل این کم‌کاری بدانیم. شاید بزرگ‌ترین قصور ما ابتدا در آموزش و پرورش باشد و پس از آن متاسفانه در مراکز آموزش عالی. این حقیقت را باید پذیرفت که اکثر قریب به اتفاق فارغ‌التحصیلان ما حتی در رشته‌های مالی، حسابداری، اقتصاد و مدیریت کاملا با بازار سرمایه بیگانه‌اند و این را بنده و همکاران محترم در تمامی نهادهای مالی به هنگام جذب نیرو به‌عینه دیده‌ایم. در صورتی که فرهنگ سهامداری؛ یعنی اینکه کودکان ما باید از درون خانواده با سهامداری و فرهنگ سرمایه‌گذاری آشنا شده باشند و در دوران تحصیل رفته رفته علمی و جامع‌تر آن را بیاموزند. با این پیشینه و چنین ساختاری به شرایط فعلی بازار سرمایه نگاهی بیندازیم. در طول بیست سال که توفیق خدمت در این بازار را داشته‌ام، همیشه همه ما در هر جایگاهی از این بازار که بوده‌ایم، تلاشمان برای حضور بیش از پیش مردم و افزایش شمار سرمایه‌گذاران بوده است. در پی این تلاش، بهبود شرایط سیاسی و اقتصادی و بهبود معیشتی خانوارها و شاید از همه مهم‌تر رکود در سایر بازارها و فرصت‌های سرمایه‌گذاری دیگر، شمار قابل‌ملاحظه‌ای از این مردم جذب بازار سرمایه و سرمایه‌گذاری در آن شده‌اند یا سهامداران قبلی بر میزان مشارکت خود افزوده‌اند. اما در چنین شرایطی دیری نپاییده که کم‌کم زمزمه‌های حباب قیمت‌ها و افزایش ریسک سرمایه‌گذاری از اشخاص و نهادهای مختلف به گوش رسیده است و بدون اینکه علمی و کارشناسی به اصل موضوع نگاه شود، مطرح کردن و مطرح شدن از‌طریق موضوع حبابی شدن بازار خود سوژه اصلی می‌شود. این فرآیند، یعنی اینکه ما برنامه‌ای برای گسترش بازار و سهامداری نداریم و نمی‌توانیم از این اقبال خوب گامی در راستای فرهنگ‌سازی سهامداری برداریم. مردم عادی را که اکنون لقب سهامداری را نیز یدک می‌کشند در بازار پرتلاطم و حرفه‌ای سرمایه به حال خود رها می‌کنیم. مجددا تاکید می‌کنم من کارگزار هم در این عدم فرهنگ‌سازی به سهم خود مقصرم، سایر نهادهای نظارتی، مالی و مراجع تصمیم‌گیری نیز در این معضل نقش دارند. به‌درستی نقش و جایگاه شرکت‌های مشاوره سرمایه‌گذاری، پردازش اطلاعات مالی و سبدگردان‌ها و تامین سرمایه‌ها چیست؟

سهامدار را عادت داده‌ایم که هنگام تشکیل صف‌های خرید باید به بازار ورود کند و به‌محض تشکیل صف فروش، باید عطای آن را به لقایش ببخشد. این گونه رفتارها با آنچه در دنیا فرهنگ سهامداری نامیده می‌شود، مغایر است. گاه بازار سرمایه را آن‌گونه ساده برای عموم ترسیم کرده‌ایم که همه اشخاص خود را بی‌نیاز از هرگونه مشورتی دانسته و بر حسب اتفاق نیز کسب منفعتی کرده‌اند. بدیهی است که چنین افرادی در شرایط معکوس رفتارهای هیجانی در پیش گیرند و بدون تعارف نظم و ساختار بازار را با تنش مواجه کنند. با چنین نگاه و ساختاری حتی اگر در پی سهامداری ۴۰ میلیون ایرانی ناشی از فرآیند سهام عدالت باشیم، بنده معتقدم که کماکان فاقد فرهنگ سهامداری هستیم. این کار به کارهای زیربنایی و برنامه‌ای بیست ساله نیاز دارد که باید مرحله‌به‌مرحله تعریف و اجرا شود؛ برنامه‌ای که در آن نهادهای بی‌شماری باید دخیل باشند و نقش آنها تعریف شود.