مترجم: مریم رضایی این مقاله با استفاده از داده‌های زمانی منتشر شده توسط بانک جهانی در مورد سرمایه طبیعی و دیگر اشکال ثروت کشورها، برخی از نتایج به دست آمده در بررسی رابطه بین فراوانی منابع طبیعی و سطح درآمد را مورد بازبینی قرار داده است. این یافته‌ها تایید می‌کنند که هیچ نشانه قطعی و واضحی مبنی بر خوب یا بد بودن وفور منابع طبیعی وجود ندارد و بنابراین اثری که بر یک کشور دارند، به عوامل تعیین‌کننده دیگری بستگی دارد. معمولا انتظار می‌رود وفور منابع طبیعی ذاتا یک موهبت باشد؛ اما به مدت چند دهه این بحث وجود داشته است که عرضه بیش از حد منابع طبیعی بیشتر فاجعه‌بار است و منجر به رشد اقتصادی کند و کشمکش‌های بازتوزیعی می‌شود.
تحقیقات تجربی در مورد دردسرهای منابع طبیعی، به‌دلیل اتکای آن به متغیرهای ابزاری فراوانی منابع طبیعی، محدود است. نسبت صادرات منابع طبیعی به تولید ناخالص داخلی (GDP)، رایج‌ترین متغیر ابزاری در این زمینه است. در عوض، داده‌ها درمورد جریان تولید در برخی بخش‌ها نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ چون این داده‌ها بیشتر در دسترس است.
جفری ساکز و اندرو وارنر (1995) اثر رشد منفی کثرت منابع طبیعی را بین سال‌های 1970 تا 1990 ارزیابی کردند. آنها معتقدند این موضوع حتی برای کنترل اثر نهادها، آزادی تجارت، نرخ سرمایه‌گذاری، حاکمیت قانون و شرایط و قوانین تجاری مهم است. به‌طور مشابه، توروالدور گیلفاسون (2001) از داده‌های مربوط به ثروت طبیعی در سال 1995 استفاده کرده تا ارقام رشد را از سال 1965 تا 1998 توضیح دهد و به این نتیجه رسیده که کشورهای غنی در منابع طبیعی از گذشته در سرمایه انسانی سرمایه‌گذاری نکرده‌اند و این امر منجر به کاهش سرعت رشد اقتصادی آنها می‌شود. به هر حال، در این شرایط، نباید از اثر اکتشافات جدید در آینده غافل شد؛ موضوعی که تنها بعد از کشف این منابع مزیت یا دردسر ایجاد می‌کند.


فاجعه ثروت و منابع طبیعی: ملاکی جدید
بنابراین فاجعه‌آمیز بودن منابع طبیعی را چگونه می‌توان مشخص کرد؟ عده‌ای از کارشناسان توضیح داده‌اند که چگونه شرایط خاص می‌تواند به دردسر منجر شود.
• حکومت‌داری ضعیف و سیاست‌های اقتصادی ضعیف متعاقب آن، زمینه سوءمدیریت و تخصیص غلط منابع است.
در حقیقت، اداره چالش‌های مدیریت کلان که با توسعه عظیم منابع طبیعی در کشورهای غنی همراه است (نوسان بازار، ریسک‌های استقراض و مصرف بیش از حد و برون‌سپاری تولید ثروت‌زا) در بیشتر مواقع به کیفیت نظارت حکومتی مرتبط است.
برای بررسی این موضوع، از داده‌هایی که بانک جهانی (سال ۲۰۱۱) منتشر کرده استفاده می‌کنیم تا بررسی کنیم آیا سرمایه طبیعی می‌تواند اثری منفی بر درآمد آینده یک کشور داشته باشد یا نه. برآوردهای ما در مورد کشورهایی صورت گرفته که داده‌های GDP و ثروت آنها در سال ۱۹۷۰ موجود بوده است.
این گروه، مشابه گروه بررسی شده در تحقیق ساکز و وارنر است که ارقام ذخیره ثروت در آن فقط مربوط به سال‌های ۱۹۹۵، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ است. این تحقیق میانگین پنج‌ساله GDP سرانه را برای دوره‌های بعد از ثبت داده‌های ذخایر ثروت، بررسی کرده است.
در یک داده پانلی (شامل مشاهداتی برای چند بخش و رویداد که در زمان‌های مختلف جمع‌آوری شده است) مدل پایه‌ای مورد ارزیابی قرار گرفت که در آن GDP سرانه با نسبت سرمایه، تعداد سال‌های تحصیل، GDP سرانه در سال 1970، سرانه منابع طبیعی و سهم سرمایه طبیعی، توضیح داده شده است. تحلیل ما ارزیابی‌ها را برای سه مورد تکرار کرده است: الف) کل سرانه سرمایه طبیعی و سهم آن از کل ثروت؛ ب) سرانه صرفا منابع زیر خاک و وفور آن و پ) اقدامات مشابه برای جدا کردن سرانه دارایی‌های کشاورزی از سرانه دارایی‌های زیر خاک با در نظر گرفتن سهم آنها در کل ثروت.
جزئیات این تحلیل در پژوهش‌های پیشین ما (۲۰۱۲) آمده که مهم‌ترین یافته‌های آن عبارت است از:
• ضریب در همه متغیرهای مستقل اهمیت داشت، به جز سهم سرمایه طبیعی.
• هر چقدر سطح تحصیلات، نسبت سرمایه‌گذاری ناخالص و سرانه سرمایه طبیعی بالاتر باشد، GDP سرانه نیز بالاتر است (صرف نظر از اینکه منابع طبیعی زیادی وجود داشته باشد).
به نظر می‌رسد در بیشتر موارد، سرمایه جدید به معنی درآمد بیشتر است. در حقیقت، هیچ الگوی منظمی بین وفور نسبی ثروت طبیعی و سطح درآمد وجود ندارد و بنابراین، نمی‌توان فاجعه‌آمیز بودن منابع طبیعی را به هیچ نوعی توضیح داد.


نتیجه‌گیری
ما با استفاده از داده‌های بانک جهانی در مورد ثروت طبیعی کشورها نتوانستیم به دلیلی قاطع در مورد فاجعه‌آمیز بودن منابع طبیعی برسیم. یافته‌های ما در کنار نتایج تحقیق‌های دیگر اثبات می‌کند که منابع طبیعی به خودی خود مشکلی ایجاد نمی‌کنند، بلکه اثر غیرمستقیم آنها بر کیفیت نظارت حکومتی است که دردسرساز است. در واقع، در پاسخ به اینکه آیا وفور منابع طبیعی خوب است یا بد، نمی‌توان پاسخ مثبت یا منفی قاطعی داد.
در تحقیقات صورت گرفته، سه نوع سیاست به‌عنوان امن‌ترین روش برای اطمینان از اینکه هزینه‌ مصرف شده برای منابع طبیعی بیشترین صرفه را داشته باشد، مورد تاکید قرار گرفته است:
•تضمین شفافیت بالا و تقویت سیستم «نظارت و توازن قدرت» برای همه فازهای استخراج و استفاده از منابع طبیعی (مفاد قراردادها، نظارت بر عملکرد، جمع‌آوری و استفاده از مالیات‌ها) برای رسیدن به یک درآمد مطلوب، مهم و حیاتی است.
• اتخاذ قوانین مالی برای منزوی‌سازی و حفاظت از سرمایه‌گذاری‌ها در برابر کاهش منابع طبیعی و نیز کاهش اثرات نوسانات طبیعی همراه با قیمت‌های منابع طبیعی می‌تواند دینامیک‌های خوب انباشتگی ثروت را تقویت کند.
• ایجاد اصلاحات برای توسعه ظرفیت‌های بخش عمومی بر حسب مدیریت سرمایه‌گذاری عمومی، نظارت، ارزیابی، فرآیندهای بودجه و غیره نیز کمک می‌کند ثروت طبیعی به سرمایه تولید شده و ثروت نامحسوس تبدیل شود.