سرمایهگذاری، نه هزینه
علیاصغر سعیدی عضو هیات علمی برنامهریزی رفاه اجتماعی دانشگاه تهران وقتی اقتصاددانان و جامعهشناسان، همزمان اهمیت موضوعاتی مانند نابرابری آموزشی را مطرح میکنند، حول اصل سیاستگذاری اجتماعی جمع شدهاند که حتی جغرافیدانان و تاریخ دانان نیز باید به آنها بپیوندند چون آنها نیز باید اطلاعاتی در مورد نابرابری جغرافیایی و علل تاریخی نابرابری آموزشی به سیاستگذار آموزشی بدهند. اما از دیدگاه من وفاقنظری بین اقتصاددانان و جامعهشناسان روی مسائل آموزشی، اساسا غیرممکن است. جامعهشناس به مطالعه علل اجتماعی نابرابری آموزشی میپردازد و اقتصاددانان نحوه تخصیص منابع آموزشی یا به عبارت دیگر، بازده سرمایهگذاری خصوصی و اجتماعی.
علیاصغر سعیدی عضو هیات علمی برنامهریزی رفاه اجتماعی دانشگاه تهران وقتی اقتصاددانان و جامعهشناسان، همزمان اهمیت موضوعاتی مانند نابرابری آموزشی را مطرح میکنند، حول اصل سیاستگذاری اجتماعی جمع شدهاند که حتی جغرافیدانان و تاریخ دانان نیز باید به آنها بپیوندند چون آنها نیز باید اطلاعاتی در مورد نابرابری جغرافیایی و علل تاریخی نابرابری آموزشی به سیاستگذار آموزشی بدهند. اما از دیدگاه من وفاقنظری بین اقتصاددانان و جامعهشناسان روی مسائل آموزشی، اساسا غیرممکن است. جامعهشناس به مطالعه علل اجتماعی نابرابری آموزشی میپردازد و اقتصاددانان نحوه تخصیص منابع آموزشی یا به عبارت دیگر، بازده سرمایهگذاری خصوصی و اجتماعی.
آنچه به نظر یک وفاق میرسد مربوط به مساله سیاستگذاری آموزشی است؛ که اکنون هر دو به این نظر نزدیک شدهاند که سیاستگذاری اجتماعی یک بدنه نظری و آزمونپذیر دارد و به این مساله واقف شدهاند که تا با هم به مساله سیاستگذاری آموزشی که به حیطه سیاست مربوط است و با مساله قدرت و کنترل نیز درگیر شده است نپردازند، تحولی رخ نخواهد داد.
از طرف دیگر، معتقدم میزان بودجه اختصاصیافته به آموزش به میزان دغدغه سیاستگذاران در مورد نقش آموزش در توسعه بر میگردد. وقتی کرهجنوبی آموزش همگانی را در راس سیاستها قرار داد نقش آموزش به مثابه عامل بسیج اقتصادی بود. حتی در دوره پهلوی نیز که بودجه آموزش ابتدایی بالا رفت نیز هدف نانوشته، نوعی ملتسازی براساس ناسیونالیسم شاهنشاهی یا محوریت زبان فارسی بود. میزان بودجه، به نقش آموزش در چارچوب برنامههای دولت بر میگردد.
در سوئد به آموزش در وهله اول و سایر خدمات اجتماعی به مثابه مقولات رفاهی یا کاهش نابرابری نگاه نمیشود؛ بلکه به مثابه سرمایهگذاری اجتماعی در نظر گرفته میشود. آموزش کودکان و مراقبت از بچهها توسط هر کسی نوعی سرمایهگذاری اجتماعی است نه هزینه اجتماعی.
متاسفانه چنین نزدیکی بین اقتصاددانان و جامعهشناسان برای بهبود وضع آموزش کودکان بسیار حداقلی است و نیاز به یک گفتمان بالنده است تا نقش آموزش را مانند نقش نفت در جامعه مطرح کند. سیاستمداران ما تنها سالی یکبار بر نقش آموزش تاکید میکنند، آنگاه که زنگ مدرسه را به صدا در میاورند.
ما با مشکلات و فراتر از آن، بحران در آموزش سروکار داریم. مانند کمبود مهارتهای آموزشی و مشکلات اشتغال ناشی از آن (اگرچه وضع اشتغال خودش برای آموزش مشکلساز شده است)، نگرانی والدین از وضع آموزش، پایین بودن استانداردهای آموزش بهویژه آموزش کودکان و نابرابری منطقهای که رو به گسترش است. ما همه اینها را داریم، اما هنوز مساله آموزش تبدیل به دغدغه سیاستگذاران نشده است. به نظر من اگر این نگاه عوض شود امکان تغییر بودجه نیز وجود دارد. چون آموزش و سلامت کمتر
از تولید نیستند.
ارسال نظر