بریکس آنگونه که تصور میشود، نیست
در این خصوص باید گفت، اگرچه میتوان از زوایای مختلفی به این پرسش پاسخ داد، اما توجه به زمینه شکلگیری این نهاد بسیار حائز اهمیت است؛ به این معنا که چه شرایطی سبب شده است تا این نهاد شکل بگیرد و حتی اعضای جدیدی نیز به آن وارد شوند. در این مورد، به نظر میرسد ادراک اعضا نسبت به وضعیت کنونی نظم بینالمللی نقش جدی داشته است. در شرایطی که کشورهای غیرغربی، این ادراک و انتظار را داشتهاند که امکان شکلگیری و حرکت به سمت نظام چندقطبی در نظام بینالملل وجود دارد، شکلگیری چنین نهادهایی امری طبیعی به شمار میرود. بر این اساس، نهادی همچون بریکس، هم خود نمادی از تغییرات در نظام بینالملل است و هم بهعنوان تسریعکننده این تغییرات ایفای نقش خواهد کرد.
با این رویکرد، بررسی دو موضوع میتواند بیشتر از سایر فاکتورها در تبیین وضعیت کنونی و آینده بریکس موثر باشد. از یکطرف، رویکرد اعضا به موضوعات مختلف بینالمللی و همچنین نظم بینالمللی اهمیت دارد، چراکه نهادهایی از قبیل بریکس، برای دستیابی به اهداف ادعایی، به انسجام نیاز دارند. به عبارت دیگر، آیا انگیزههای مشابهی زمینه نزدیکی کشورهای عضو به یکدیگر را پدید آورده است یا خیر. اگرچه شاید این گزاره مطرح شود که الزاما هماهنگی کامل میان اعضا شرط شکلگیری و تقویت نهادهای بینالمللی نبوده، اما همانطور که در ادامه مطرح میشود، در مورد بریکس این موضوع بسیار حائز اهمیت است. موضوع دوم جایگاه آمریکا در نظام بینالملل و سیاستهای آن است که میتواند به ما در فهم آینده این نهاد یاری برساند. همانطور که تشدید استفاده از ابزار تحریم نقش موثری در شکلگیری و استمرار بریکس ایفا کرده است، اما سیاستهای واشنگتن در جهت حفظ وضع موجود میتواند عاملی باشد که بر آینده آن تاثیر بگذارد.
در خصوص موضوع اول، مساله مهم این است که محرکهای بعضا متفاوتی به عضویت اعضا در این نهاد منجر شده است. در این موضوع اگرچه این ادراک که احتمال تغییر در نظام بینالملل قابل پیشگیری نیست در میان آنها مشترک به نظر میرسد، اما هریک در عمل انگیزهها و اهداف متفاوتی دارند. بهعنوان مثال، اگرچه در ظاهر امر چین و روسیه نگاه مشترکی به تحولات بینالمللی دارند، اما در عمل، تفاوتهای جدی در رویکرد آنها مشاهده میشود. چین قدرتی است که توانسته است در قالب نظم بینالمللی کنونی به بسیاری از اهداف خود دست یابد و در نتیجه، بهرغم آنکه خواهان ایجاد ابتکارها یا قواعد و هنجارهایی است که باعث میشود نقش این کشور بهعنوان یک قدرت بزرگ به رسمیت شناخته شود، در عین حال خواهان شتاببخشیدن به آن که به تقابل با آمریکا نیز منجر شود، نبوده است. اما وقتی به سیاستهای روسیه توجه میشود، میتوان دریافت این کشور به دلیل آنکه نمیخواهد در باشگاه قدرتهای بزرگ نادیده گرفته شود، سیاستهایی را در پیش گرفته که عملا نشان میدهد خواهان شتاب بخشیدن به روند تغییرات موجود است.
اگر مصداقی در این باره قابل ذکر باشد، نگاه دو طرف به سازمان همکاری شانگهای بهخوبی این تفاوت را نمایان میسازد. مسکو در نگاه به سازمان همکاری شانگهای خواهان تقویت بعد امنیتی آن بوده، در حالی که چین پیشنهادهای اقتصادی را در چارچوب این سازمان مطرح کرده که در مواردی با مخالفت روسیه نیز مواجه شده است. مضافا اینکه چین روابط اقتصادی جدی با غرب دارد و همچنین با روابط با بخشهای مختلف در غرب از جمله اروپا، نمیخواهد اجماع کلان در غرب علیه خود را تسریع کند یا وقتی به رویکرد ایران و امارات توجه شود روشن است که اگرچه تهران خواهان تجدیدنظر در نظم بینالمللی بهویژه به دلیل فشارهای غرب است، اما امارات با وجود داشتن روابط گسترده با آمریکا، به دنبال آماده شدن برای شرایط احتمالی جدید است، نه اینکه لزوما خواهان تسریع در تغییرات باشد. یکی دیگر از انگیزههای امارات این است که با داشتن روابط با چین و روسیه، از اهرمهای مناسب برای تاثیرگذاری بر ملاحظات این کشورها با ایران برخوردار باشد. همانطور که در مواضع چین و روسیه در خصوص جزایر سهگانه مشاهده شد، امارات در این زمینه موفق عمل کرده است.
اما موضوع دیگر به جایگاه آمریکا مرتبط میشود. بهرغم آنکه بسیاری از دستورکارهای بریکس به تنزل جایگاه آمریکا در نظام بینالملل معطوف است، اما در عمل همچنان آمریکا از ابزارهای مهم برای ممانعت از شکلگیری برنامههای این نهاد برخوردار است. بهعنوان مثال، اگرچه موضوع جایگزینی دلار با ارزهای دیگر مطرح میشود، اما حجم گسترده تجارت جهانی با دلار یا حجم ذخایر بانکهای مرکزی به دلار نشان میدهد همچنان این ارز نقش مهمی در اقتصاد جهانی ایفا میکند. علاوه بر این، آمریکا همچنان کنشگر بسیار مهمی در حوزه امنیت در جهان به شمار میرود و به تبع آن، همکاری نظامی و امنیتی یکی از ابعاد مهم روابط این کشور با شرکا به شمار میرود که شامل برخی اعضای بریکس نیز میشود.
بهعنوان مثال، هند اگرچه خواهان دنبال کردن سیاست نسبتا مستقلی از آمریکاست، اما اختلافهایی که با یکی دیگر از اعضای بریکس یعنی چین دارد در توسعه روابط آن با آمریکا نقش برجستهای داشته است؛ بهگونهای که دهلینو اکنون یکی از ستونهای مهم سیاست آمریکا در ایندوپاسیفیک به شمار میرود. این کشور اکنون در کنار آمریکا، استرالیا و ژاپن یکی از اعضای گفتوگوهای امنیتی چهارجانبه موسوم به کواد است. امارات نیز با وجود توسعه روابط اقتصای، فناورانه یا حتی همکاریهای نظامی یا امنیتی با چین برای روابط امنیتی و نظامی با آمریکا اهمیت خاصی قائل است و شرایط منطقهای نیز سبب میشود نتواند بهراحتی از این روابط بگسلد. این مسائل نیز میتواند بر انسجام درونی بریکس تاثیر منفی داشته باشد.
بهطور کلی، میتوان گفت تصویرهایی که در مواردی در کشور از بریکس ترسیم میشود با واقعیتهای موجود همخوانی جدی ندارد. موضوعاتی که اکنون پیرامون این نهاد مطرح میشود یادآور خواستهها و انتظاراتی است که پیشتر با پذیرش عضویت دائمی ایران در سازمان همکاری شانگهای مطرح بود که با گذشت زمان مشخص شد با جایگاه و اهداف آن سازمان سازگاری کاملی نداشته است.