از اقتصاد خشکسالی تا خشکسالی اقتصاد
در اقتصاد سنتی غیرآزاد تلاش میشود تا حد امکان نیازهای مردم در داخل کشور تامین شود و در این بین نیازهای غذایی در اولویت این نگاه قرار دارد. این فشار بر منابع طبیعی و محیطزیست که نهتنها توجیه زیستمحیطی ندارد، بلکه گاه از توجیه اقتصادی نیز عاری است، زمینه را برای تشدید مسائل پیوسته با پدیدههای طبیعی فراهم میکند. از اینرو هنگامی که خشکسالی در چنین کشورهایی به وجود میآید، دسترسی به غذای سالم و در دسترس کاهش خواهد یافت و بهصورت زنجیروار مسائل مختلفی در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... شکل میگیرد. از سوی دیگر در چنین اقتصادهایی که معمولا طبیعتمحور هستند، با فشاری که بر طبیعت برای استخراج منابع طبیعی، برهمزدن نظم طبیعی برای ایجاد ارزشافزوده، تولید انرژی مبتنی بر منابع طبیعی و بهطور کلی برهمزدن نظم طبیعت برای ایجاد درآمد و تامین نیازهای اقتصادی کشور ایجاد میشود، علاوه بر اثر مستقیم بر کمبارشی، تغییر اقلیم و تغییرپذیری اقلیم روند مضاعفی یافته که در نتیجه آن خشکسالی در کشور تشدید میشود.
نگاهی به وضعیت ایران در زمینه خشکسالی نشان میدهد که کشورمان در نیمقرن اخیر همواره با مساله خشکسالی روبهرو بوده و در چند سال اخیر این امر شدت یافته است. تداوم خشکسالی در پی تضعیف منابع طبیعی به همراه اثرات مخرب تغییر اقلیم در شرایط سوءمدیریت منابع طبیعی و محیطزیست و بخشهای مرتبط با آن باعث شده است تا به آینده اقلیمی ایران بهطور نگرانکنندهای نگاه شود. شکی نیست که ایران با مجموعهای از مشکلات و معضلات طبیعی، از منابع آب گرفته تا خاک و هوا روبهروست و در چنین شرایطی اثرات پدیدههایی همچون خشکسالی به مراتب خطرناکتر و آسیبزاتر از شرایط معمول خواهد بود. در چنین شرایطی بهطور طبیعی و بدیهی فرض بر آن است که تمامی ابعاد مدیریتی جامعه مبتنی بر محدودیتهای موجود طبیعی و محیطزیستی خواهد بود و از اینرو در بخشهای مختلف صنعت، کشاورزی، خدمات و... هیچ تصمیمی بدون لحاظ کردن وضعیت موجود محیطزیستی و منابع طبیعی گرفته نخواهد شد. اما آنچه از وضعیت عملکردی چند دهه اخیر مشاهده میشود نقطه مقابل این گزاره است.
آخرین مسالهای که دولتهای سازهمحور و توسعهگرای ناپایدار، در خصوص طرحها و پروژههای خود در نظر دارند شرایط طبیعی و محیطزیستی است که معمولا آن هم در قالب یکسری توجیهات دستوری محیطزیستی حل میشود؛ حال آنکه با لحاظ کردن شرایط موجود نهتنها بسیاری از طرحها و پروژههای عمرانی و صنعتی نظیر سدسازی، انتقال آب، پتروشیمی و... فاقد توجیه است، بلکه خود زمینهساز افزایش تنشها و بحرانهای زیستمحیطی مانند خشکسالی است. از اینرو مادامی که سیاستگذاران به تمام ابعاد اثرات ویرانکننده پدیدههایی نظیر خشکسالی آگاهی فعالانه نداشته باشند، شرایط موجود تغییری نخواهد داشت. در چنین شرایطی و بهدنبال اثرگذاری متقابل اقتصاد و خشکسالی، از یکسو تداوم شرایط اقتصادی موجود به تضعیف منابع طبیعی و در نتیجه خشکسالی بیشتر خواهد انجامید و از سوی دیگر خشکسالی به تضعیف بیشتر اقتصاد و ناتوانی عملکردی بخشهای مختلف آن منجر خواهد شد؛ امری که دیر یا زود سیاستگذاران را به نقطه تصمیمگیری جهت بازنگری کلی در خصوص مدیریت اقتصادی و مدیریت منابع طبیعی و محیطزیست خواهد رساند، در شرایطی که شاید هزینههای بسیار زیادی در این خصوص پرداخت شده باشد.