اقتصاد اسلامی وجود دارد
اما برخی از مباحث مطرحشده از سوی دکتر غنینژاد نیاز به پاسخگویی دارد که در ادامه تعدادی از آنها شرح داده میشود. بهعنوان مثال آنجا که دکتر غنینژاد میپرسند «اقتصاد اسلامی مگر اصلا وجود دارد؟» همین سوال در مورد اقتصاد سرمایهداری یا سایر مکاتب فکری و علمی هم مطرح است که مگر اقتصاد سرمایهداری اصلا وجود دارد؟ نکته این است که مکاتب اقتصادی در تفاوتشان به نحوه پاسخگویی به مسائل از یکدیگر تمیز داده میشوند. بهعنوان مثال، تمایز برجسته سرمایهداری و سوسیالیسم در مورد نحوه پاسخشان به مالکیت است. اسلام هم برای مسائل مختلف اقتصادی پاسخ دارد. بهگواه خود دکتر غنینژاد فقه معاملات یک مبحث بسیار گسترده و به دنبال پاسخگویی به مسائل اقتصادی روزمره فردی و اجتماعی است. پس اینکه «مگر اقتصاد اسلامی وجود دارد» یک مغالطه بزرگ است؛ چرا که به معنای وجود یک چیز، اقتصاد سرمایهداری هم وجود ندارد، ولی میدانیم که مراد از آن، مجموعه منسجمی از پاسخها به نیازهای جامعه است و سرمایهداری و سوسیالیسم هم در پاسخ به همین نیازها از هم تمایز پیدا کردند.
ضمن اینکه نظرات اقتصاددانان بزرگ اسلامی مانند آیتالله شاهآبادی، شهید مطهری، شهید صدر، عمر چپرا، ولید الانصاری و عباس میرآخور و تجربیات بانکداری اسلامی موفق مانند مالزی و اندونزی در دسترس است و علاقهمندان میتوانند برای آشنایی با اقتصاد اسلامی و وجود آن به آنها رجوع کنند. همچنین آنجا که دکتر درخشان، اقتصاد اسلامی را منویات رهبر معظم انقلاب میداند، بهعنوان کسی که منظومه فکری ایشان را میشناسم، منظورشان سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی است که براساس قاعده نفیسبیل تدوین و ابلاغ شده است. اما دکتر غنینژاد سوال میکند که «مگر رهبر انقلاب اقتصاددان است که راهبری اقتصادی انجام دهد»، حال اینکه خود دکتر غنینژاد بهخوبی میداند که مسیر ابلاغ سیاستهای کلی کاملا مسیر تخصصی را طی میکند و گاه حاصل صدها ساعت جلسه تخصصی و کارشناسی در کمیسیونهای تخصصی مجمع تشخیص مصلحت نظام است و در نهایت جمعبندی و ابلاغ آن برعهده رهبر انقلاب است. اما دکتر غنینژاد اینجا هم مغالطه کرد و در واقع ژورنالیستبودن بر معلمبودن او غلبه کرد؛ والا خود ایشان هم بهخوبی میداند که بسیاری از افرادی که در اقتصاد نوبل گرفتند از رشتههای دیگری مانند ریاضیات، فلسفه، جامعهشناسی، حقوق و روانشناسی و... آمدند و در اقتصاد ایدهپردازی کردند. با این دستگاه استدلالی دکتر غنینژاد حتی امامخمینی در دانشگاه علوم سیاسی هم نخوانده بود؛ اما چند دقیقه قبل به خاطر مواجههاش با چپها مورد تحسین دکتر غنینژاد قرار گرفته بود.
مغالطه دیگر دکتر غنینژاد آنجا بود که تلاش کرد نشان دهد امامخمینی(ره) بیشتر به رویکرد سرمایهداری تمایل داشتند و ایشان انقلاب را از دست سرمایهدارها نجات دادند، حال اینکه درست است که امام، انقلاب را از دست چپها نجات دادند؛ اما در اوخر عمر شریف خود آیتالله منتظری را به دلیل ارتباطات بیت وی با لیبرالها از قائممقامی عزل کردند. بنابراین امام به هیچیک از دو اردوگاه سیاسی و اقتصادی آن روز تعلق نداشت و طرفداران این دو اردوگاه نمیتوانند او و انقلابش را به نفع خود مصادره کنند. این حقیقت که کشورهای سرمایهداری و کشورهای کمونیستی در براندازی جمهوری اسلامی ایران با همدیگر همکاری بسیار نزدیکی داشتند بر کسی پوشیده نیست و مصداق آن فروش تسلیحات نظامی و حتی بمبهای شیمیایی از طرف هر دو گروه به صدام است. در مورد اقتصاد سرمایهداری رانتی و رفاقتی نقد ایشان را به ساختار اقتصاد کشور درست میدانم؛ اما سوال این است که در جایی که نزدیکترین شاگرد ایشان یعنی دکتر آخوندی چند سال عهدهدار وزارت مسکن و شهرسازی بود، دقیقا چه اقدامی برای رفاقتزدایی و رانتزدایی از اقتصاد مسکن کشور صورت گرفت؟ بهعنوان مثال برای مالیات بر خانههای خالی و مالیات بر عایدی سرمایه که اتفاقا ایدههایی رفاقتزدا و رانتزدا در اقتصاد هستند وزارت متبوع وزیر مرید ایشان چه گام مثبتی برداشت؟
به گواه اسناد و مطالعات نظر دکتر غنینژاد در مورد شهید بهشتی درست نبود و شهید بهشتی بیشتر به اقتصاد تعاونی تاکید داشت تا اقتصاد دولتی و انحراف از قانون اساسی در دهه ۶۰ توسط چپهای افراطی و پاسخ آن در دهه ۷۰ توسط راستهای افراطی که باز هم انحراف از قانون اساسی بود نسبتی با شهید بهشتی ندارد.
در نهایت در مورد هایک و حاکمیت قانون که از سوی دکتر غنینژاد آرمان لیبرالیسم معرفی شد، باید از دکتر غنینژاد سوال پرسید که فارغ از اینکه این موضوع درست است یا خیر، آیا این موضوع دستیافتنی است؟ بهعنوان مثال، مردم فرانسه مخالف افزایش سن بازنشستگی هستند؛ اما دولتمردان فکر میکنند این بیشتر به سود اقتصاد و آینده کشور است. بنابراین بهنظر میرسد حاکمیت قانون به این معنی در هیچ کشوری قابلیت اجراشدن ندارد؛ مگر اینکه سرمایهدارها با پروپاگاندای رسانهای مردم را برای مدتی دچار اشتباه محاسباتی کنند؛ مانند اجماعی که درباره ایجاد جنگ در افغانستان و عراق درست شد، ولی بعد جامعه جهانی متوجه اشتباه خود شد.
نکات بسیار دیگری در مورد مباحث مطرحشده مانند نظم طبیعی و عدماستقلال نظام سیاسی از نظام اقتصادی و... وجود دارد که بحث مفصل و تخصصی میطلبد و از حوصله این یادداشت خارج است. در نهایت امید است که چنین جلسات و محافلی برای گفتوگوی علمی همچنان ادامه داشته باشد.