فراز و فرود روابط ارتش با نخست وزیران
بسیاری دیده شدند که با غنائم پیروزی -از توتفرنگی ذخیرهشده در یخچال گرفته تا نقاشیها و چوبهای گلف- از محل دور میشدند. حتی دیده شد یکی از معترضان با طاووسی که باغ را تزیین کرده بود، در حال خروج بود. سپس تمام ساختمان به آتش کشیده شد. مهمتر از آن، جمعیتی بود که توسط یک زن تنها رهبری میشد که مراکز عصبی ارتش - مقر عمومی در شهر پادگانی راولپندی- را به لرزه درآورد. با کمال تعجب، آنها با مقاومت اولیه روبهرو نشدند. همین اتفاق بسیاری را به این فکر انداخت که شاید به معترضان اجازه داده شده است دست به ویرانگری بزنند تا بهاینترتیب زمینه برای سرکوب گستردهتر حزبی که تا چندی پیش به تشکیلات نظامی بسیار نزدیک بود فراهم شود. حزب «خان» با کمک ارتش به قدرت رسید؛ اما بعدها در برابر ارتش عرضاندام میکرد. به نظر میرسید که بسیاری از رهبران حزب «تحریک انصاف پاکستان» (PTI) از این موضوع آگاه بوده و در نتیجه تلاش میکردند حزب خود را از خشونت دور کنند.
دیگران، شاید حتی بدتر از آن، فقدان مقاومت [از سوی ارتش] را به چیزی نسبت میدادند که در قاموس آنها شاید «انشعاب در صفوف ارتش» بود. توضیح محتملتر این بود که مقامها شاید میخواستند از ایجاد حمام خون جلوگیری کنند، اما در دنیای بیزانسی سیاست قدرت در پاکستان، اغلب غیرممکن است که بگوییم «سایه» چیست و «اصل» کدام است. در دیگر مناطق پاکستان، ساختمانهای عمومی، اتوبوسها و باجههای عوارض توسط هواداران حزب به آتش کشیده و حداقل یکمدرسه به خاکستر تبدیل شد. در بسیاری از نقاط، درگیریهای خشونتآمیزی بین معترضان و نیروهای امنیتی رخ داد که موجب کشته و زخمی شدن تعدادی از هر دوطرف شد. بسیاری از همکاران ارشد «خان» در حزب «تحریک انصاف» دستگیر شدند و سرکوبها به نظر تشدید شد.
رسانهها از نمایش فیلم اعتراضات منع و رسانههای اجتماعی مانند توییتر، فیسبوک و یوتیوب مسدود شدند. تنها دوسال پیش، پیوند بین «تحریک انصاف پاکستان» (حزب متبوع عمران خان) و تشکیلات نظامی ناگسستنی به نظر میرسید. این امر باعث ناراحتی مخالفان سیاسی «خان» شد. آنها در دوران تصدی «خان» در معرض دستگیریها و سرکوبهایی قرار گرفتند که اکنون خود «خان» و حزبش با آن روبهرو هستند. داستان «خان» و تشکیلات نظامی داستان یک مغازله وحشتناک است که به طرز وحشتناکی از بین رفته است. چیزی در این میان مبهم است. در آستانه رأی عدماعتماد که سبب برکناری «خان» شد، مشخص شد همان نهادی که او را به قدرت رسانده و در آنجا نگه داشته، حمایت خود را از وی پس گرفته و موجب فرار متحدان اصلی و حتی برخی از اعضای PTI شده است.
بااینحال، اوضاع و احوال نشان داد که «خانِ» سرنگونشده مخالفی حیلهگر است که ابتدا پس از سرزنش ایالاتمتحده به دلیل مشارکت در «توطئه» برای برکناری او از قدرت، انگشت اتهام خود را به طرف رئیس ستاد ارتش، ژنرال «قمر جاوید باجوا» نشانه رفت؛ همان ژنرالی که پیشتر برای دفاع و تمجید از «خان» زحمتکشیده بود. باجوا از شریک و متحد کلیدی، به خائن و هدف حامیان بسیار پرسروصدای حزب «تحریک انصاف» تبدیل شد که بیامان به او در رسانههای اجتماعی و در راهپیماییهای عمومی میتاختند و از همه میخواستند علیه دسیسههای تشکیلات ارتش بایستند. چنین موضعی اگر ریاکارانه هم نباشد ستودنی خواهد بود. این امر به این دلیل است که چندی پیش، بسیاری از این انقلابیون تازه به دوران رسیده، انتقاد بسیار ملایمتر و محتاطانهتری از ارتش را خیانت میدانستند و وقتی روزنامهنگاران منتقد موردحمله قرار میگرفتند، ربوده میشدند و گاهی اوقات حتی تیرباران میشدند یا به طرف مقابل نگاه میکردند یا تشویق میکردند.
خود «خان» زندانی کردن مخالفان سیاسی خود را بهنوعی «نقطه عطف سیاسی» تبدیل کرد و خواستار احکام سختگیرانه برای مخالفان خود شد و به نهادهای دولتی دستور داد که آنها را به اتهامات گاه ناچیز محاکمه کنند؛ همه اینها به لطف تشکیلات ارتش رخ داد. اکنون خود «خان» در سیبل ارتش قرار گرفته است. همانطور که اغلب در پاکستان اتفاق میافتد، نقشها محفوظ است و «خان» وارد فهرست شرمآور و طویل نخستوزیران سابقی شده است که از چشم افتادهاند. در حالی که ممکن است پرونده «خان» درست یا غلط بررسی شود (و نظرات در این مورد متعدد و پراکنده است)، تردیدی وجود ندارد که دلیل واقعی زندانی شدن وی، مبارزات بیامانش علیه حامیان سابقش است؛ کارزاری که پس از سوءقصد نافرجام به وی بسیار جدیتر شد که «خان» آشکارا یک سرلشکر در حال خدمت را به این کار متهم کرده است. واقعیت این است که تقریبا هر نخستوزیری در پاکستان بهنوعی قربانی تشکیلات نظامی شده است؛ تشکیلاتی که وقتی رهبران غیرنظامی شروع به کار و تصور میکنند که بهراستی قدرت را در دست دارند، ناگهان دستبهکار میشود و آنها را کنار میگذارد.
فاجعه این است که با وجود چنین سابقهای، آن سیاستمداران غیرنظامی مشتاقانه منتظر میمانند تکههایی از سفره اربابشان بیفتد تا ظاهری از قدرت را بچشند و مهمتر از همه، مخالفان خود را تحقیر کنند. اما نمیدانند که چه آشی برایشان از سوی همین تشکیلات پخته شده و نمیتوانند فراتر از آنچه میخواهند جلوتر روند؛ زیرا با مانعی بزرگ به نام ارتش مواجه میشود. بنابراین، آنچه باید فرصتی برای حقیقت و آشتی و حداقل منشور رفتار سیاسی باشد، بهسادگی به فرصتی برای قربانیان تبدیل میشود تا قربانی شوند.
این فیلمنامهای است که از زمان تولد این کشور بارها اجرا شده است. اکنون، ما در یک دوراهی حساس ایستادهایم: مجلس برنده خواهد شد (همانطور که تقریبا همیشه در گذشته بوده است) یا محبوبیت و جذابیت غیرقابلانکار «خان» پیروز خواهد شد؟ درهرصورت، این جنگی است که یک کشور تقریبا ورشکسته و عمیقا تجزیهشده نمیتواند آن را تحمل کند. مثل مار که دمش را میبلعد، ما هم خودمان را میبلعیم.