پیچیدگیهای روابط با اژدهای زرد
گسترش تعاملات تجاری و رو به رشد بودن آن، گسترش سرمایهگذاریها از جمله سرمایهگذاریهای زیرساختی از طرف چین و کشور مقصد یا سرمایهگذاری مشترک در حوزههای ثالث، نهادینه و نهادمند شدن روابط (از جمله در قالب انتشار اسناد هدایتگر روابط، موافقتنامههای مشارکت، موافقتنامههای تجارت آزاد دوجانبه یا دیدارهای متعدد سطح بالا و...)، بسط دامنه تعاملات تکنولوژیک بهویژه با توجه به عزم پکن برای تبدیلشدن به کنشگر رهبر در این حوزه و گسترش همکاریها و هماهنگیهای نظامی، امنیتی و سیاسی از جمله شاخصههایی به شمار میروند که در صورت شکلگیری میان چین و یککشور مقصد میتوان آن را وضعیتی ایدهآل در روابط توصیف کرد.
اما نگاه به روابط تهران و پکن، این موضوع را عیان میسازد که با وجود آنکه جمهوری اسلامی ایران از فاکتورهای مختلفی که در توسعه تعاملات چین با دیگر کشورها، در دهههای گذشته، نقش تعیینکننده داشته، برخوردار بوده، با این حال روابط به سمت وضعیت ایدهآل حرکت نکرده است. در حوزه انرژی با وجود نیازهای انرژی فزاینده چین و منابع انرژی ایران، به نظر نمیرسد پکن به تهران بهعنوان شریک مطمئن انرژی بنگرد. نمونه بارز این امر، به سرانجام نرسیدن برخی همکاریهای انرژی ایران با شرکتهای چینی در میادین مختلف انرژی ایران است.
موقعیت ژئوپلیتیکی ایران بهعنوان پیونددهنده شرق و غرب نیز به سرمایهگذاریهای گسترده زیرساختی چین در ایران منجر شده است. مقایسه عزم و اراده و میزان سرمایهگذاری چین در کشورهای جنوبی خلیجفارس تفاوتها را بیش از پیش نمایان میسازد که با وجود نیازمندیهای تکنولوژیک دوطرف، این موضوع تاکنون نتوانسته است چین را متقاعد به حضور گسترده در بازار ایران کند، بهطوری که در دستورکار کلان چین، به ایران بهعنوان مرکز (هاب) تکنولوژی در منطقه بدل شود. این وضعیت این نکته مهم را آشکار میسازد که تحلیل روابط چین و ایران بدون درنظر گرفتن تمامی فاکتورهای اثرگذار، نهتنها ناقص است، بلکه میتواند تصمیمگیرندگان سیاست خارجی را گمراه کند. همین مساله سبب میشود برخی رویکردها و مواضع چین تصمیمگیران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را شگفتزده کند. بر این اساس، در اینجا لازم است این عوامل مورد بررسی قرار گیرند تا از دل آن چشمانداز آینده روابط نیز ترسیم شود.
شاید بتوان گفت اولین فاکتور محدودکننده روابط تهران و پکن، روابط چین و آمریکاست. از زمان آغاز عصر اصلاحات در چین و بهبود روابط با آمریکا، حفظ و مدیریت روابط با این کشور، دستورکار مهم سیاست خارجی چین بوده است. این موضوع در همراهی چین با دستورکارهای سیاست خارجی آمریکا علیه تهران نقش اساسی ایفا کرده است. در حال حاضر نیز تنشها و رقابتهای دو کشور افزایش پیدا کرده؛ اما برای چین همچنان ممانعت از شکلگیری بحران جدی در خاورمیانه حیاتی قلمداد میشود. البته این گفته به معنای رد همکاریهای چین با ایران و تلاش برای حفظ روابط با تهران نیست. نمیتوان منکر ارزش و اهمیت استراتژیک تهران برای پکن شد. در نتیجه هر تصمیمگیر عاقلی در چین کنار گذاشتن ایران را منطقی نخواهد یافت. این فاکتور در شرایط روابط دوکشور پس از امضای برجام که با افزایش تعاملات اقتصادی و پس از خروج دولت ترامپ از آن که با کاهش تعاملات اقتصادی همراه شد، خود را نشان داده است.
روایت چینیها از خود نیز عامل مهم دیگر اثرگذار محسوب میشود. در سال ۲۰۰۲، گفتمان ظهور مسالمتآمیز در چین مطرح شد و دلیل آن کاهش هراس دیگران از ظهور چین و ممانعت از موازنهسازیها در برابر این کشور بود. بنابراین، روایت یک قدرت بزرگ مسوول در دودهه گذشته دستورکار مهم چین بوده است. این موضوع در ایده «روابط جدید قدرتهای بزرگ» شیجینپینگ نیز نمایان است. این موضوع به معنای این است که چین حفظ وضع موجود در نظام بینالملل را بهمنظور نمایش مسوولیتپذیری خود و در کنار آن سود بردن از وضعیت کنونی ضروری میداند. در چنین شرایطی، اگرچه در ظاهر امر ایران و چین جهتگیری مشترکی نسبت به ماهیت نظام بینالملل دارند؛ اما در عمل تفاوت فاحشی وجود دارد که بهعنوان مانع مهم در برابر گسترش روابط عمل میکند. چنین موضوعی در رویکرد یکسال گذشته چین در جنگ اوکراین بهخوبی خود را نشان داد؛ به این ترتیب که با وجود لفاظیها در روابط با روسیه، پکن از هرگونه کمک نظامی به مسکو خودداری کرده است.
الزام چین به حفظ روابط برابر با کشورهای منطقه دیگر عامل مهمی است که بر توسعه روابط دوطرف اثرگذار است. این موضوع از یکطرف به معنای این است که چین هرگونه توسعه روابط با تهران را که هراس دیگر کنشگران منطقه را برانگیزد دنبال نخواهد کرد. نکته اینکه کنشگران منطقهای نیز تلاش خود را برای ارائه روایت مطلوب خود از تحولات منطقه و تامین نیازهای چین از ایران افزایش میدهند. نمونه این امر تامین انرژی و تبدیلشدن به شرکای مطمئن انرژی چین است. در کنار عوامل فوق، وقتی به تعاملات چین با دیگر کنشگران بنگریم، هرچه کشور مقصد در نظام مالی بینالمللی ادغام بیشتری دارد یا با فشارهای بینالمللی کمتری مواجه باشد، چین نیز تمایل و شرایط مهیاتری برای گسترش تعاملات، بهویژه تعاملات اقتصادی با آن کشور پیشرو دارد.
این امر به آن معناست که شرکتهای چینی با ریسکهای بیشتری در تعامل با تهران مواجهاند که سبب میشود انگیزه آنها برای همکاریها کاهش یابد. بیان فاکتورهای فوق طرح چشمانداز آینده روابط را بهویژه در زمانی که دو کشور بر اجرایی شدن چارچوب توافقی ۲۵ساله در قالب موافقتنامههای مختلف تاکید دارند، تسهیل میکند. به این ترتیب به نظر میرسد در تبیین آینده روابط فاکتورهای زیر تاثیر جدی داشته باشد. فقدان قدرت چانهزنی ایران در آینده بر روابط دو کشور اثرگذار خواهد بود. بعضا این نگرش در میان برخی تحلیلگران و حتی سیاستمداران رخنه کرده که دلیل عدمگسترش روابط دوکشور، این است که تهران فقط در مواقع نیاز و چالش با غرب به روابط با چین گرایش پیدا میکند. اما نگاهی به روابط چین با شرکای آمریکا نشان میدهد که اتفاقا همین رابطه با آمریکا، به عنوان انگیزه و محرک جدی برای چین در جهت بسط روابط با این کشورها و در نهایت، اثرگذاری بر ملاحظات پکن در سیاست خارجیشان عمل کرده است.
توسعه روابط چین با کشورهای منطقه نیز سبب میشود این کشورها از اهرمهای چانهزنی در برابر پکن برای اعمال فشار بر تهران برخوردار شوند. این امر به آن معناست که روایت آنها از کنشگر ثباتساز و ثباتزدا بیشتر از طرف چینی مورد پذیرش واقع شود. در چنین شرایطی، چینیها نسبت به هر اقدامی که سرمایهگذاریهای آنها در منطقه را تحتتاثیر قرار دهد حساستر هستند. البته این موضوع یک بعد مثبت نیز دارد و آن اینکه چین میتواند بهعنوان یک کنشگر میانجی نیز عمل کند. کوچکتر شدن حجم اقتصاد ایران از جمله عوامل مهم به شمار میرود. هرچه حجم اقتصاد کشور بیشتر باشد، امکان تعامل بیشتر وجود دارد. مقایسه تجارت دوجانبه چین و عربستان با چین و ایران این موضوع را بهخوبی روشن میکند. عامل مهم این امر فشارهای خارجی است که سبب میشود در بالاترین حد روابط دو کشور در حوزه منابع طبیعی از جمله انرژی خلاصه شود و در چنین شرایطی شکلگیری «روابط اقتصادی راهبردی» امکانپذیر نخواهد بود.
در کنار موارد فوق نمیتوان ریسکهای تجاری فعالیت در تهران از جمله به دلیل تحریمهای بانکی و در کنار آن شرایط داخلی کشور (بهعنوان مثال، زمانبر بودن آغاز یک فعالیت اقتصادی) را نادیده گرفت که بر آینده روابط تاثیر منفی خواهد گذاشت. بهعنوان کلام پایانی، اگر بخواهیم انتظار از روابط با چین را به روابط حداقلی محدود کنیم که بتواند صرفا فضای تنفسی برای کشور فراهم کند امکان این موضوع مانند گذشته وجود خواهد داشت. اما اگر بخواهیم پا را فراتر گذاشته و خواهان ایجاد رابطه ایدهآل باشیم، تا زمان استمرار فاکتورهای محدودکننده که به آنها اشاره شد، به نظر نمیرسد تغییر جدی حاصل شود.