کابوس‏‏‌های نقد و رویاهای نسیه!

اولا؛ وقتی سوت پایان دیدار حساس تیم‌ملی فوتبال ایران و آمریکا در قالب بازی‌‌‌های جام‌جهانی قطر به صدا درآمد و آه از نهاد میلیون‌‌‌ها ایرانی برای به باد رفتن رویای «صعود» برخاست، گروهی هم بودند که در کنار این حسرت جمعی، چشمشان به تحقق یک رویا روشن شده بود؛ صاحبان سینماهایی که بعد از بالغ بر یک‌سال رکود حاکم بر سالن‌‌‌های خود، شاهد به فروش رفتن کلیه بلیت‌‌‌های یک‌سانس و پرشدن صددرصدی ظرفیت اکران خود بودند. اوضاع اقتصادی سینمای ایران، به‌‌‌ویژه در عرصه اکران طی سه‌سال گذشته به اندازه‌‌‌ای بغرنج و بحران‌‌‌زده بود که ثبت مجموع فروش نزدیک به ۷۰۰میلیون تومانی برای یک‌سانس نمایش بازی فوتبال در حدود ۱۰۰سالن سینمایی، چیزی نزدیک به رویای دست‌‌‌نیافتنی بود.

از هفته‌‌‌ها قبل از آغاز بازی‌‌‌های جام‌‌‌جهانی، نمایندگان صنف سینماداران با دورنمای تحقق همین رویا بود که ایده برنامه‌‌‌ریزی برای اکران تمامی بازی‌‌‌های حساس جام‌‌‌جهانی در سینماها را روی میز شورای صنفی اکران گذاشتند و تلاش کردند تا این ایده زودتر اجرایی شود. با این همه، فضای ملتهب جامعه و ملاحظات امنیتی، اجرای بی‌‌‌حرف و حدیث این ایده را با دست‌‌‌اندازهای جدی مواجه کرد و این‌گونه بود که دو بازی اول ایران در جام‌‌‌جهانی فرصت اکران عمومی به دست نیاورد و همه‌چیز به آخرین و حساس‌‌‌ترین بازی موکول شد. جالب اینکه این ایده، غیر از صنف سینماداران، طرفدار دیگری در میان اهالی سینما نداشت و حتی برخی پخش‌‌‌کننده‌‌‌ها به‌طور صریح اعلام کردند که ایده اکران زنده فوتبال در سینماها را به نفع سینماداران می‌‌‌دانند و نه سینما. فارغ از نکاتی که می‌‌‌توان درباره تجربه اکران فوتبال بر پرده سینماها مطرح کرد، سوال اساسی‌‌‌تر این است که بر سینمای ایران چه گذشته است که مساله ساده‌‌‌‌‌‌ای همچون اکران بازی فوتبال بر پرده سینماها، تا این اندازه حائز اهمیت شده و حتی کار به جایی رسیده که گیشه ۷۰۰میلیونی آن، علاوه‌‌‌بر سینماداران، در میان تهیه‌‌‌کنندگان و پخش‌‌‌کنندگان هم مدعیانی پیدا کرده است.

دوم؛ مجموع فروش فیلم‌‌‌های اکران‌شده از ابتدای سال ۱۴۰۱ در سینماهای کشور براساس آمار ثبت‌‌‌شده در سامانه رسمی سمفا، بالغ بر ۳۰۴میلیارد تومان بوده است؛ رقمی که شاید در ظاهر قابل‌توجه باشد، اما زمانی که مبلغ متوسط ۴۰‌هزار تومان برای هر قطعه بلیت را در نظر بگیریم، متوجه می‌‌‌شویم که با چه وضعیت تراژیکی مواجهیم. مجموع تعداد مخاطبان سینمای ایران از ابتدای امسال تاکنون هنوز از مرز ۱۰میلیون نفر عبور نکرده و این در حالی است که سیر صعودی تعداد مخاطبان سینمای ایران در سال‌های ۹۷ و ۹۸ یعنی درست پیش از مواجهه با بحران کرونا، تا مرز ۲۰میلیون نفر در هشت‌ماه ابتدایی سال، رسیده بود.

به تعبیری می‌‌‌توان گفت که با فرض به حداقل رسیدن تاثیر شرایط کرونایی بر فرآیند میزبانی سینماها از مخاطبان، تعداد مخاطبان سینمای ایران نسبت به دوران قبل از کرونا، به کمتر از نصف کاهش پیدا کرده است. این جدی‌‌‌ترین زنگ خطر برای اقتصاد سینمای ایران است؛ اقتصادی که هرچند در تمام دهه‌‌‌های گذشته هم کمترین اتکا را به گیشه داشته و بیشتر با تکیه بر منابع دولتی، حیاتی مصنوعی برای سینمای ایران رقم زده بود؛ اما در نیمه دهه ۹۰ نشانه‌‌‌هایی از قدرت گرفتن بخش خصوصی در آن مشهود بود و حالا هم وضعیت گیشه‌‌‌ها، حکم دماسنجی را دارد که تنها نشانه‌‌‌های بیماری عمیق را برایمان عیان می‌کند.

سوم؛ کابوس‌‌‌های سینمای ایران تنها محدود به چرخه اکران نیست و این روزها در فرآیند تولید فیلم‌‌‌ها هم می‌‌‌توان نشانه‌‌‌های بحران اقتصادی را رصد کرد. با مرور کلی اخبار منتشرشده درباره پروژه‌‌‌های در دست ساخت سینمای ایران طی ماه‌‌‌های اخیر، با سهم بالای نهادهای دولتی و سرمایه‌‌‌های ارگانی در چرخه تولید مواجه می‌‌‌شویم و همزمان شاهد رکود و بی‌‌‌انگیزگی عمیق در بخش خصوصی هستیم. آنچه درباره وضعیت تراژیک استقبال از فیلم‌‌‌های در حال اکران به آن اشاره شد، بیش از هر چیز انگیزه سرمایه‌گذار بخش خصوصی برای ورود به میدان را با تهدید و البته تحدید مواجه کرده است و براساس هیچ نوع فرمول اقتصادی نمی‌‌‌توان سرمایه‌گذاری مستقل را برای ورود به این میدان متزلزل و پرریسک مجاب کرد.

در این شرایط ایده نهادهای دولت، پول ریختن به پای تولیدات سفارشی و تلاش برای میدان‌‌‌داری در این عرصه است؛ فرمولی که سال‌های قبل محکوم به شکست بودن آن اثبات شده و این‌‌‌بار هم در ویترین جشنواره فجر، ثمرات آن را مشاهده خواهیم کرد. واقعیت این است که هم در عرصه تولید و هم در عرصه اکران، سینمای ایران متاثر از بحران‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مدام دارد از حیات طبیعی خود فاصله می‌گیرد و این زنگ خطری جدی است. کابوس‌‌‌های امروز سینمای ایران آن‌قدر رنگ و لعاب واقعیت به ‌‌‌خود گرفته است که دیگر مجالی برای دلخوش‌ بودن به رویای برآمده از گیشه ۷۰۰میلیونی اکران فوتبال در سینماها باقی نیست. کاش هوشیارتر باشیم!