پایان سیاست گفتوگوهای انتقادی؟
ناسازگاری
روشن است که به سبب ناسازگاریهای عمیق و بنیادین در شیوه جهانبینی و راهبردهای سیاست خارجی ایران و اروپا، تنش در روابط دوطرف به شکل بیسابقهای افزایش یافته است؛ بهطوریکه اروپا به شکل علنی از تحریمهای بیشتر علیه تهران حمایت میکند و همچنین رئیسجمهور محتاط فرانسه از تحول و انقلاب در ایران سخن میگوید. اگر سوال این باشد که چه اتفاقی سبب شده است تا روابط بین دوطرف به اینجا کشیده شود، پاسخ به احتمال زیاد، متکی بر کلیدواژه ناسازگاری خواهد بود که در این فقره، راهبردها و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بیشترین سهم را به خود اختصاص خواهند داد.
حقیقت امر این است که در طول این چنددهه از نظر غرب، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ماهیتی ناسازگارانه داشته است. بررسی دامنه ناسازگاری یکی از مفاهیم اساسی در عرصه طرحریزی و تدوین سیاست خارجی است. عموما بازیگران خردمند صحنه سیاست میدانند که تا کجا باید پیش بروند. بیسمارک، صدراعظم آهنین آلمان میدانست که پیشروی بیش از حد در عرصه رقابت با سایر دولتهای رقیب یا تلاش افراطی در جهت تغییر وضع موجود میتواند زمینهساز بحران ناگهانی یا جنگ فراگیر باشد؛ این دقیقا قاعدهای بود که برخی زمامداران آلمان به آن پایبند نبودند و در نتیجه دو جنگجهانی را رقم زدند.
اگر قیاس میان آلمان و جمهوری اسلامی ایران را نادرست بدانیم، مثال دیگر قطعا چین خواهد بود. اگر چین کمونیست آن روزها، اژدهای زرد و ابرقدرت بالقوه امروز شناخته میشود، به سبب فاصلهگرفتن از رویاپردازیهای مائو و پرداختن به راهبرد افزایش منزلت و جایگاه بینالمللی این کشور از طریق کنشگری سازگار با مقتضیات نظم موجود بود. با توضیحات فوق، پیمان ابراهیم میان سنتیترین رقبا، طرح ناتوی عربی، قطعنامههای متعدد علیه تهران در سازمانهای بینالمللی و تنش با همسایگان نشان میدهند که سیاست خارجی کشور در بعد سازگاری با قواعد موجود بینالمللی، مدیریت تنشها و امکان توقف در نقطه بحران ناکام است. به هرترتیب، ناسازگاریها در عرصه سیاست خارجی کشور طی این سالها بهگونهای بوده که پای اروپای اهل معامله با افکار عمومی بیدغدغه را نیز به عرصه تنش فزاینده و رویارویی با جمهوری اسلامی ایران باز کرده است.
اروپا زمانی تصور میکرد که باید در برابر یک هژمون بدخیم یعنی ایالاتمتحده موازنهای نرم ایجاد کرد. در این راه بسیاری از رهبران اروپایی معتقد بودند که خطر ایران، موشکها و نفوذ منطقهای آن بهمراتب کمتر از یکجانبهگراییهای واشنگتن است، بهطوریکه نزدیک به دودهه پیش، آلمان از پروژه ایران بهعنوان نمونهای ناموفق از فشار و تحریمهای یکجانبه نام برد. البته امروز این کشور درصدد است تا سپاه پاسداران را بهعنوان یک سازمان تروریستی معرفی کند. بهواسطه تمام مسائلی که در ابعاد متفاوت در اروپا به وجود آمد، از ماجرای میکونوس گرفته تا ایجاد بحران هستهای ایران در ابتدای هزاره سوم، این بلوک از همراهی با ایالاتمتحده در پروژه «محور شرارت» سرباز زد، نسبت به قانون تحریمهای ایران و لیبی(ILSA) بهشدت معترض شد و تهدید کرد که به بانک جهانی شکایت خواهد کرد. همچنین این بلوک غربی نسبت به گفتوگوهای انتقادی با ایران که براساس چهار اصل ارتقای دموکراسی، بهبود اوضاع حقوق بشر، تعلیق روابط با گروههای تروریستی و دستبرداشتن از برنامه ساخت سلاحهای هستهای متمرکز بود، اقدام کرد.
رهبران بروکسل فارغ از عایدات اقتصادی در توجیه میانجیگری خود در برابر تهران و واشنگتن یکجانبهگرا معتقد بودند که ایران همسایه ما بوده و میان اروپا و ایران برعکس آمریکا و ایران یک اقیانوس وجود ندارد (کنایه از همسایگی و وابستگی امنیتی دوطرف به یکدیگر). اروپا معتقد بود که گفتوگوهای انتقادی و تشویق ایران به درپیش گرفتن رفتار سازندهتر میتواند ثمربخش باشد. اکنون با گذشت نزدیک به ۲۰سال، بروکسل، ایران را به حمایت موشکی و پهپادی از روسیه در جنگ با اوکراین متهم میکند و گویا به این نتیجه رسیده است که در رابطه با جمهوری اسلامی ایران، حق با آمریکاست. بهاینترتیب، اگر در دوبرهه ماجرای رستوران میکونوس و رای دادگاه آن در سال ۱۹۹۷ میلادی و همچنین دوران اوباما در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ میلادی اروپا و آمریکا بنا بر اقتضا و آنهم بهصورت مقطعی با یکدیگر ارتباط و هماهنگی موثر و قدرتمندی داشتند، آن وحدت کلام و اقدام موقت بهتدریج در حال تبدیل شدن به منفعت مشترک و راهبرد خارجی باهویت در مواجهه با ایران است.
چرایی ناسازگاری
اینکه چرا تا این حد در فرمول سیاست خارجی ایران در مواجهه با غرب و سردمداران نظم کنونی بینالملل، جای عنصر سازگاری خالی است، مسالهای قابل بررسی است. به دنبال چرایی این خلأ باید گفت که در پیشبرد راهبردها، دومساله ایدئولوژی و راهبرد، بیشترین سهم را در موتورمحرکه سیاست خارجی هر کشور ایفا میکنند. در موضوع ایدئولوژی مجموعهای از خطقرمزها وجود دارد که سازش بر سر برخی مسائل را سخت کرده و سبب پافشاری بر راهبردهایی خواهد شد که اقتضای زمان و محیط در آنان لحاظ نشده، پایدار نبوده و همچنین با منافع سایر بازیگران بیشترین تداخل و ناسازگاری را خواهد داشت. در بعد راهبردی نیز فقدان تکنیک لازم سبب شده است تا نگاه عملی به تحقق اهداف وجود نداشته باشد و نتیجهای مناسب محقق نشود.
تنش فزاینده
روشن است که در نظر اروپا ایران در حال حاضر هویت مفید کنشگری خود را تا حد زیادی از دست داده است. اروپا با چین به سبب مزایای اقتصادی و بهرغم چالشآفرینیاش برای نظم مستقر، همچنان رابطهای نزدیک دارد. حتی در لحظه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز اروپای غربی بیم آن را داشت که با از بین رفتن بلوک شرق، خلأ امنیتی ایجادشده سبب بحرانهای آتی در منطقه شود، در حالی که در رابطه با ایران به نظر میرسد، مزایای لازم و مثبت محاسبات بروکسل برای سازش پایدار با آن از بین رفته است؛ موضوعی که ماحصل ناسازگاریهای پیدرپی است.
در نهایت به نظر میرسد که تنشها و ناسازگاریهای شدیدتر در رابطه میان تهران و بروکسل قابل پیشبینی است. تنها راهحل ایران به سبب وضعیت فعلی، فشار دادن روی پدال سرعتبخشی به بحران هستهای برای اعمال فشار بر غرب و حصول توافقی است که اروپا به سبب اعتراضات سراسری در ایران و تحت فشار افکار عمومی بیش از پیش به آن بیمیل است؛ اقدامی که یکروی سکهاش تنش فزاینده و روی دیگر آن ریختن تلی از خاکستر تسکین روی آتشی پرتوان ولی بالقوه است.