اما و اگرهای بازگشت به دهه 60 ؟

فعالیت‌‌‌های جهاد سازندگی به دو دوره قابل‌‌‌تقسیم است. دوره اول از بدو تاسیس تا سال ۱۳۶۲ است که به‌‌‌صورت فعالیت‌‌‌های خودجوش و با نهایت مشارکت مردمی همراه بود و دوره دوم، از سال ۱۳۶۲ تا سال ۱۳۷۹ است که جهادسازندگی به‌‌‌عنوان یک وزارتخانه در بوروکراسی دولتی مشغول به فعالیت بود. به‌مرور زمان، جهاد سازندگی با بخش‌‌‌های مختلف دستگاه اجرایی دچار اختلاف شدیدی شد؛ چراکه بسیاری از دستگاه‌‌‌ها اعتقاد داشتند، وزارت جهاد سازندگی در بسیاری از موارد، فعالیت‌‌‌های موازی و گاه متناقض با سیاست‌‌‌های کلان آنها انجام می‌دهد. متاسفانه، کشمکش‌‌‌های گسترده با دستگاه‌‌‌های اجرایی، به‌خصوص با وزارت کشاورزی و حرکت به‌‌‌سوی بوروکراسی دولتی و دوری از مشارکت مردمی، آغازی برای تضعیف وزارت جهاد سازندگی و ادغام آن با وزارت کشاورزی شد. همچنین در نیمه دوم دهه ۷۰، افزایش توجه به ظرفیت فصل هفتم قانون اساسی (شوراها) برای مدیریت محلی نیز در ادغام و واگذاری بخشی از مسوولیت‌‌‌ها به شوراهای روستایی و دهیاری‌‌‌های خودکفا بی‌‌‌تاثیر نبوده است. به‌‌‌طورکلی، جهاد سازندگی دو مسوولیت عمده را در مناطق روستایی بر عهده داشت. مسوولیت اول فعالیت‌‌‌های اجرایی-پروژه‌‌‌ای در مناطق روستایی با همکاری بنیاد مسکن انقلاب اسلامی بود که در اواخر دهه ۷۰ با تصویب قانون تاسیس دهیاری‌‌‌های خودکفا، مسوولیت آن به شوراها و دهیاری‌‌‌ها، واگذار شد و مسوولیت دوم را می‌توان سیاستگذاری و برنامه‌‌‌ریزی روستایی در سطح کلان برشمرد. این مسوولیت نیز به وزارت تازه‌تاسیس جهاد کشاورزی سپرده شد، اما مقوله سیاستگذاری و برنامه‌‌‌ریزی کلان که وظیفه قانونی این دستگاه بود، به محاق فراموشی رفت و مناطق روستایی با اختلال و سردرگمی مواجه شدند. از آن زمان به بعد، فعالیت‌‌‌های توسعه روستایی بین دستگاه‌‌‌های دولتی پراکنده شد؛ به‌‌‌طوری که مناطق روستایی از داشتن نهادی وحدت‌‌‌بخش و سیاستگذار محروم شدند. از آن سال به بعد، تمام تلاش جامعه دانشگاهی، نخبگان و فعالان حوزه توسعه روستایی بر آن بوده است که با تاسیس سازمانی متشکل از سیاستگذاران، برنامه‌‌‌ریزان و مدافعان حقوق مناطق روستایی در سطح کلان، از مشکلات مناطق روستایی بکاهند. به این منظور، این ذی‌نفعان همراه با برخی از نمایندگان دغدغه‌مند، در اوایل دهه ۸۰ و اوایل و اواسط دهه ۹۰، طرح‌هایی را برای یکپارچه‌سازی فعالیت‌های توسعه روستایی تحت عنوان «طرح تاسیس سازمان عمران و توسعه روستایی» در مجلس شورای اسلامی مطرح‌‌‌ کردند که متاسفانه در هر مقطع به علت مخالفت برخی از نهادهای قدرتمند دخیل در توسعه روستایی، نتوانسته‌اند تصویب و اجرا شوند.

حال با گذشت بیش از ۲۰سال از ادغام جهاد سازندگی با وزارت کشاورزی، بحث احیای جهاد رونق گرفته و رئیس‌‌‌جمهور، دستور فراهم‌کردن مقدمات اولیه برای احیای جهاد سازندگی را صادر کرده است. اما سوالی پیش می‌آید، این است که کدام جهاد در حال احیاست؟ گروه‌‌‌های جهادی ضمن مخالفت با دولتی کردن فعالیت‌‌‌های جهادی، به احیای جهاد سازندگی با مشخصه‌های اولیه آن اعتقاد دارند (جهادسازندگی از بدو تولد تا سال ۱۳۶۲). آنها معتقدند که فعالیت‌‌‌های جهادی باید مردمی و خودجوش باشد. از طرف دیگر، گروهی نیز به احیای جهاد دولتی مانند فعالیت‌‌‌های سال‌های ۶۲ تا ۷۹ اعتقاد دارند؛ به‌طوری که این نهاد بتواند به‌‌‌صورت مستقل، از بودجه‌‌‌های سنواتی اعتبار دریافت کند و همچون گذشته، در فعالیت‌‌‌های پروژه‌‌‌ای و توسعه‌‌‌ای مناطق روستایی به ایفای نقش بپردازد. گروه دیگر، افرادی هستند که احیای جهاد را به‌‌‌مثابه تاسیس سازمانی در جایگاه معاونت رئیس‌‌‌جمهور می‌پندارند. آنها اعتقاد دارند، باید سازمانی تاسیس شود که فعالیت‌‌‌های پراکنده و غیر‌منسجم دستگاه‌‌‌های اجرایی را یکپارچه کند،  همچنین به‌‌‌عنوان نهادی سیاستگذار، برنامه‌‌‌ریز و مدافع مناطق روستایی در سطح هیات‌دولت نقش بازی کند.

نگارنده معتقد است، جهادی که مدنظر گروه دوم است، می‌تواند دستاوردهای نهادهای مردم‌‌‌سالار شورا و دهیاری‌‌‌ها را با خطر روبه‌رو کند؛ چراکه با قبول تمام کاستی‌‌‌ها در دو دهه گذشته، این نهادها با تمرین و نقش‌‌‌پذیری توانسته‌‌‌اند جایگاه خود را پیدا کنند و در حیطه وظایف خود موفق باشند. بنابراین به نظر می‌رسد، احیای جهاد سازندگی به معنای شروع مجدد فعالیت اجرایی دولتی در روستا، به تضعیف این نهادهای مردم‌‌‌سالار روستایی منجر می‌شود؛ اما گروه‌‌‌‌های اول و سوم هم خواسته‌‌‌های بحقی دارند که ضرورت دارد برای حل مشکلات آنها چاره‌‌‌‌ای اندیشید. گروه‌‌‌هایی که به‌‌‌صورت جهادی در روستاها فعالیت می‌کنند، بسیار متنوعند. به نظر می‌رسد آنها از فقدان مدیریت یکپارچه رنج می‌‌‌برند و نیازمند سازوکاری هستند که بتوانند فعالیت‌‌‌های پراکنده جهادی خود را یکپارچه کنند. آنها اعتقاد دارند که احیای جهاد سازندگی با مشخصه‌‌‌های اولیه آن، می‌تواند فعالیت‌‌‌های گروه‌‌‌های جهادی را یکپارچه کند. همچنین، گروه‌‌‌هایی نیز که به دنبال تاسیس نهاد سیاستگذار، برنامه‌‌‌ریز و مدافع حقوق مناطق روستایی هستند، خواسته بحقی دارند. درواقع، دو دهه است که فقدان مدیریت کلان روستایی، مشکلات بسیاری از قبیل نبود سیاست‌‌‌ واحد برای توسعه مناطق روستایی، کاهش اعتبارات مناطق روستایی در بودجه‌‌‌های سنواتی، مغفول‌ماندن ماده ۲۷ قانون برنامه ششم توسعه به علت نبود متولی مشخص، فقدان سازمانی برای ایجاد وحدت در بین دستگاه‌‌‌های اجرایی و... برای این حوزه به وجود آورده است. این گروه معتقد است، با جدی شدن بحث احیای جهاد سازندگی این فرصت به وجود آمده است که بتوانند به نام جهاد سازندگی، این خلأ مدیریتی را پر کنند.

به نظر می‌رسد، با استقرار دولت سیزدهم این فرصت به وجود آمده است که به مباحث توسعه روستایی بیش‌‌‌ازپیش پرداخته شود و دغدغه گروه‌‌‌های فعال در این حوزه برطرف شود. درنهایت باید این نکته را یادآور شد که شرایط فعلی مناطق روستایی کشور با شرایط اوایل انقلاب بسیار متفاوت است؛ به‌‌‌طوری که نمی‌توان جهاد سازندگی را با شرح وظایف سابق خود احیا کرد. درواقع، باگذشت بیش از ۴۰سال از انقلاب اسلامی و تسریع در دسترسی روستاییان به خدمات، مناطق روستایی در حال حاضر نیازمند جهاد اقتصادی و مدیریتی هستند که انحراف از آن، هرچند دلسوزانه، می‌تواند منابع را هدر دهد.