واقعیت این است که زمان آن فرا رسیده تا نوع نگاه به اقتصاد تغییر کند. نظریه‌های اقتصادی که اکنون در کتاب‌ها تدریس می‌شوند و از سوی دولت‌ها و نهادهای مختلف برای سیاست‌گذاری مورد استفاده قرار می‌گیرد، نگاهی ساده به انسان و رفتار او دارد. در این نظریه ها، فرض بر این گذاشته شده که رفتار انسان‌ها همواره عاقلانه است. اما اقتصاددان‌ها مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که این دیدگاه درست نیست. البته هنوز هم این باور وجود دارد که فرض عاقلانه بودن رفتار انسان می‌تواند بسیاری از پدیده‌های اقتصادی را توجیه کند.

مطرح شدن نظریه‌های جدید با هدف افزایش دقت علم اقتصاد صورت گرفته است. این به‌ آن معناست که علم اقتصاد مانند دیگر علوم، با گذشت زمان و با توجه به پیشرفت‌هایی که در حوزه‌های دیگر رخ می‌دهد باید تکامل پیدا کند؛ در غیراین صورت توانایی آن در توصیف پدیده‌ها و رفع مشکلات و مسائل کاهش خواهد یافت. عده زیادی از اقتصاددان‌ها نسبت به لزوم تغییرات بزرگ در نظریه‌های اقتصادی واکنش تدافعی نشان می‌دهند به این معنا که از دید آنها نظریه‌های کنونی معتبر هستند و تغییر اساسی آنها سودمند نیست. اما برخی اقتصاددان‌های دیگر، نظری متفاوت دارند و معتقدند اصلاح نظریه‌های موجود و ایجاد رویکرد فراگیر، به تمامی بخش‌های اقتصاد از جمله سازمان‌های خصوصی و نهادهای دولتی کمک می‌کند تصمیم‌های بهتر بگیرند. دانشمندان علوم انسانی همواره تلاش کرده‌اند برای درک بهتر رفتار انسان، نظریه‌هایی را تدوین کنند. دقت نظریه‌ها با واقعیت‌ها سنجیده می‌شود و در مواردی که سازگاری نظریه با واقعیت اندک است، تغییراتی در نظریه داده می‌شود. علم اقتصاد جزو علومی است که در آن تلاش شده با درک رفتار اقتصادی انسان‌ها، الگوهایی برای افزایش کارآیی کیفیت سیاست‌های دولتی و خصوصی ایجاد شود.

در سال‌های آینده تلاش‌های دو گروه از اقتصاددان‌های موافق و مخالف ایجاد تغییرات بزرگ در نظریه‌های اقتصادی ادامه پیدا خواهد کرد. مسلما دیدگاه‌هایی که با آزمایش‌های عملی درستی شان اثبات می‌شود، فراگیر خواهند شد. نکته مثبت این است که تعداد شرکت‌هایی که به سمت بهره‌گیری از نظریه‌های جدید اقتصادی از جمله اقتصاد رفتاری می‌روند بیشتر شده است. علت آن است که مشاهده می‌شود نتایج حاصل از به‌کارگیری این نظریه‌ها با واقعیت سازگاری بیشتری دارند. بر مبنای واقعیت‌های غیرقابل انکار، نظریه‌های جدید اقتصادی در پیش بینی رفتار مصرف‌کنندگان توانایی بالاتری دارند و طبیعی است که گسترش استفاده از این نظریه‌ها به‌طور خودکار از توجه به نظریه‌های کلاسیک خواهد کاست. البته این به معنای کنار گذاشته شدن کامل نظریه‌های یاد شده نیست. شاید لازم باشد ابتدا آموزش و به‌کارگیری مفاهیم جدید از سازمان‌ها و شرکت‌ها شروع شود. مدیران شرکت‌های خصوصی تعصبی درباره استفاده از نظریه‌های کلاسیک اقتصادی ندارند و از دید آنها هر نظریه‌ای که بتواند بر سوددهی شرکت بیفزاید، مفید است. قبل هم برخی شرکت‌ها از روش‌های تحقیقاتی نظریه‌های جدید استفاده کرده‌اند.