بحرانی به قدمت چند دهه

ایندیپندنت

افزایش تبهکاری، تورم سرسام‌آور، کمبود غذا و انبوهی از مشکلات دیگر؛ ونزوئلای پساچاوز چگونه از ثروتمندترین اقتصاد در آمریکای‌جنوبی، به مرز ویرانی مالی و اجتماعی رسید؟با اوجگیری جنگ داخلی، ونزوئلا مجددا به صدر اخبار بازگشت. کشوری که اقتصادش یکی از ثروتمندترین‌ها در میان کشورهای آمریکای‌لاتین بود، تخمین زده می‌شود حدود ۱۰ درصد نسبت به سال گذشته‌اش کوچک‌تر شده باشد. وضعیتی به مراتب بدتر از کشور ویران شده سوریه! GDP این کشور ۱۹ درصد کاهش پیدا کرده است و بیشترین تورم جهانی را تجربه می‌کند. تورمی بیش از ۷۰۰ درصد (تقریبا دوبرابر سودان‌جنوبی که در جایگاه دوم قرار دارد) که موجب بی‌ارزشی بیشتر پولش شده است. در کشوری با ذخایر نفتی سرشار، امروزه کار به جایی رسیده که غذا به کالایی کمیاب تبدیل شده است، به‌نحوی که سه‌چهارم مردم این کشور اظهارکرده‌اند که کاهش وزن داشته‌اند، با میانگین هر نفر ۸ کیلو و نیم.

خیابان‌های پایتخت تبدیل به بازار سیاه کالاهای اساسی شده و خشونت، شهرها را قبضه کرده است. طبق آخرین آمار، میزان قتل گزارش‌شده در ۲۰۱۴ معادل تلفات غیرنظامیان در عراق ۲۰۱۴ بوده است.این کشور با بزرگترین بحران از زمان جنگ‌جهانی دوم دست و پنجه نرم می‌کند. بحرانی که حاصل تلنبار سال‌ها مشکلات عدیده بوده و یک‌شبه پدید نیامده است. تلاش اخیر دولت برای تغییر در قانون اساسی منجر به اعتراضات گسترده‌ای شده که فقط طی همین ماه، ده‌ها نفر را درسرکوب‌ها به کام مرگ فرستاده است. استیون لویتسکی، استاد علوم‌سیاسی دانشگاه هاروارد می‌گوید: اساسا نظام‌های دموکراتیک تثبیت شده، به هیچ‌وجه درگیر این‌گونه بحران‌ها نمی‌شوند. ونزوئلا یکی از چهار یا پنج مورد خاص است. الباقی یا آنقدر ثروتمند نبوده‌اند یا تاکنون سقوط کرده‌اند. در این‌گونه موارد «اکثرا» قبل از بدتر شدن اوضاع از قدرت کناره‌گیری می‌کنند.

حکومت دو حزبی، آماده برای سرنگونی

در سال ۱۹۵۸ که ونزوئلا مشغول پایه‌گذاری بنیان‌های دموکراسی خود بود، سه حزب فعال، به دو حزب کاهش پیدا کرد. این دو حزب توافق کردند که قدرت را بین خودشان تقسیم کنند و از درآمد‌های نفتی مشترکا بهره ببرند. توافقی که به‌جای محافظت از بنیان دموکراسی، سلطه بر آن را نتیجه داد. سران حزب کاندیداها را انتخاب می‌کردند و مانع انتخاب غیرخودی‌ها می‌شدند. نتیجه آن مشخص است، پاسخگویی کمتر سیاستمداران هنگام سواری بر مرکب قدرت. این توافق بر سر تقسیم ثروت، عملا فساد را پرورش داد. شوک‌های اقتصادی دهه ۸۰ بسیاری از ونزوئلایی‌ها را به این نتیجه رساند که سیستم حاکم عملا در حال خیانت به آنهاست. افسران نظامی چپ‌گرا به رهبری سرهنگ چاوز برای یک کودتا تلاش کردند، اما آنها شکست خوردند و زندانی شدند، با این وجود طنین پیام ضدحکومتی آنها به گوش همه رسید. سکوی جهش چاوز به جایگاه یک ستاره!برای نجات نظام دو حزبی، یکسری اصلاحات از سوی حکومت اجرایی شد. در فضای باز سیاسی پس ازاصلاحات که در قانون انتخابات ایجاد شد، احزاب غیرخودی نیز اجازه شرکت در انتخابات را یافتند. رئیس‌جمهوری وقت با هدف اثبات سعه‌صدر خود چاوز را آزاد کرد، اما اقتصاد کشور کماکان در مسیر بدتر شدن قرار داشت. چاوز در انتخابات ۱۹۹۸ شرکت کرد و با شعار مردم‌پسند بازگرداندن قدرت به مردم، پیروز شد.

نبرد بدون برد پوپولیسم با دولت

به‌رغم پیروزی چاوز، دو حزب قدیمی همچنان بر نهاد‌های قدرت سلطه داشتند. مساله‌ای که در نگاه چاوز تهدیدی بالقوه جلوه می‌کرد. او قانون‌اساسی جدیدی را به تصویب رساند و دستگاه‌های دولتی را پاکسازی کرد. خیلی از این تغییرات نزد مردم، موافقان بسیاری نیز داشت، مانند اصلاحات قضایی که با هدف کاهش فساد انجام گرفت یا تغییراتی مثل برانداختن مجلس قانون‌گذاری که مشخص بود با اهداف بلندمدت صورت گرفته است. جان کری، استاد علوم‌سیاسی کالج دارتموث می‌گوید: «او در حال کاهش نظارت‌ها بر قدرتش بود. در پس این ادبیات انقلابی یک برنامه مهندسی شده بنیادین وجود داشت.» عجیب است که اکثر اوقات، بی‌اعتمادی به نهادها، منتهی به پوپولیسم می‌شود. پیشگامان نیز که خودشان را قهرمان واقعی مردم می‌بینند، برای یکپارچه‌کردن قدرت تلاش می‌کنند. اما گاهی نهاد‌ها مقاومت می‌کنند که موجب کشمکش‌های بی‌پایان و تضعیف طرفین می‌شود. در سال ۲۰۰۱ وقتی تشکل‌های سیاسی و اقتصادی به یکسری از فرمان‌های اجرایی اعتراض کردند، چاوز اعلام کرد آنها دشمن انقلاب هستند. در سال ۲۰۰۲ در میانه مشکلات اقتصادی، اعتراضات علیه سیاست‌های چاوز به تهدید تصرف کاخ ریاست‌جمهوری رسید، اما تندروی‌هایی که رهبران کودتا در منحل کردن قانون اساسی و مجلس قانونگذاری انجام دادند، با واکنش زودهنگام مردم مواجه شد و معترضان، چاوز را به سرعت به قدرت بازگرداندند. پس از آن، شعار چاوز که بیان می‌کرد به‌عنوان یک انقلابی در برابر دشمنان داخلی می‌جنگد، دیگر محدود به تلاش برای کاهش فقر نبود. پروفسور کری می‌گوید: این دقیقا لحظه آغاز دوقطبی شدن بود که به چاوز اجازه داد بتواند تصویر خائن به منافع ونزوئلایی‌ها را از مخالفانش ارائه دهد.

اینک دیگر او و هوادارانش، سیاست را عرصه نبردی برای مرگ یا بقا می‌دیدند. آنها نهاد‌های مستقل را خطرناک و غیرقابل تحمل می‌دانستند، به همین خاطر مجوز رسانه‌های منتقد باطل و اعتراض اتحادیه‌های کارگری با سرکوب مواجه شد. پس از این حوادث، وقتی دادگاه عالی چاوز را به چالش کشید، او قضات آنجا را بیرون کرد، غیرخودی‌ها را از کار معلق کرد و آنها را با وفاداران خود جایگزین کرد. نتیجه اینگونه اقدامات، از بین بردن هرگونه امکان مصالحه و ایجاد دوقطبی شدیدی بود که موجب شد، دو بخش جامعه همدیگر را به چشم تهدیدی برای یکدیگر قلمداد کنند. اندکی بعد از کودتا، چاوز با نبرد دیگری مواجه شد که بسیار سرنوشت‌ساز بود. شرکت نفت دولتی ونزوئلا که در گذشته به‌خاطر همکاری با نخبگان اقتصادی و آمریکا از سوی چاوز مورد محکومیت قرار گرفته بود، اینک با اعتصاب کارگرانش، به تهدیدی برای نابودی اقتصاد و ریاست‌جمهوری چاوز تبدیل شده بود. پس از این شکسته شدن اعتصاب، چاوز ۱۸ هزار کارگر شرکت نفت را اخراج کرد. افرادی که بسیاری از آنها مدیران و تکنیسین‌های ماهری بودند. به جای این افراد، او ۱۰۰ هزار نفر از هوادارانش را استخدام کرد. ضمن اینکه بعد از آن تصفیه، بخش زیادی از بودجه عملیاتی و فنی شرکت نفت را به برنامه‌های سیاسی خود اختصاص داد. برنامه‌هایی نمایشی نظیر توزیع کوپن غذا و .... همچنین در سال ۲۰۱۱ بالغ بر۵۰۰ میلیون دلار از صندوق بازنشستگی شرکت نفت، صرف پرداخت و طراحی به سرمایه‌گذاران وابسته به دولت شد. پس از حذف طبقات فاسد قبلی، اینک خود او به دنبال ایجاد یکی از آنها بود.

شرکت نفت دولتی عملا تبدیل به ویرانه‌ای شد که با وجود افزایش قیمت جهانی نفت، تولیدش کاهش پیدا کرده بود. در همان ایام یک پالایشگاه منفجر شد و حداقل ۴۰ کشته و ۷/ ۱ میلیارد دلار خسارت بر جا گذاشت. به دلیل کمبود بودجه، تقریبا امکان تعمیر و نگهداری آنها غیر ممکن بود. ضمن اینکه ذخیره نقدی نیز ته کشیده بود و پروژه‌های توسعه اقتصادی کشور از کار افتاده بودند. همزمان با این شرایط بغرنج اقتصادی و مشکلات اساسی در مدیریت شرکت ملی نفت، کاهش شدید قیمت نفت در سال ۲۰۱۴ وضعیت را بیش از پیش نگران‌کننده کرد. چاوز نه تنها کشور را به مرز فروپاشی اقتصادی کشانده بود، بلکه حتی زمینه بروز بحرانی سیاسی را نیز پدید آورده بود. کودتای ۲۰۰۲ به چاوز آموخت، اتحاد با گروه‌های مسلح (کالکیتووس)، او را یاری کرد که خیابان‌های مملو از معترضان را به کنترل درآورد. این گروه‌ها با سرازیر شدن پول و اسلحه از سوی دولت چاوز تبدیل به اهرم فشار سیاسی او شدند. اگرچه حکومت هرگز به‌طور رسمی خشونت‌هایشان را تایید نکرد، ولی با اعطای مصونیت به‌طور ضمنی از آنها حمایت کرد. خیلی از اعضای این باند‌ها با سوء استفاده از این حمایت دست به جرایم سازمان یافته زدند.

هنگامی که پس از مرگ چاوز در سال ۲۰۱۳ نیکلاس مادورو قدرت را در دست گرفت، اقتصادی رو به مرگ و طرفدارانی اندک در میان مردم و نخبگان به او ارث رسید. همین مساله موجب ناامیدی او شد و تصمیم گرفت برای کسب حمایت، به توزیع منابع و امکانات بپردازد. به همین خاطر علاوه بر تجارت غذا و دارو، کنترل بخشی از منابع طلا را نیز در اختیار ارتش قرار داد. مادورو به دلیل ناتوانی از پرداخت یارانه‌ها و تامین برنامه‌های رفاهی، پول بیشتری چاپ کرد. اما وقتی افزایش تورم شتاب بیشتری گرفت و مردم ناتوان از خرید مایحتاج ضروری شدند، مادورو لاجرم دستور کنترل دستوری قیمت‌ها را صادر کرد. همین مساله باعث گرانی سرسام‌آور کالاهای وارداتی شد. مشاغل ورشکسته شدند، مادورو پول بیشتری چاپ کرد و دوباره تورم بالا رفت. غذا کمیاب و ناآرامی‌ها بیشتر شد و بقای مادورو به منابعی وابسته شد که نتیجه‌ای جز نابودی اقتصاد ونزوئلا در بر نداشت. این وضعیت صرفا موجب وخیم‌تر شدن خشونت‌های خیابانی شد. انبارهای خالی دولت موجب شد تا بازارهای سیاه همچون قارچ، در کشور سبز شوند و کالکتیووس در بعضی مناطق، اختیار فعالیت‌های اقتصادی را به دست گرفته است.

ولاسکو می‌گوید؛ در ۲۰۱۵ مادورو با استقرار پلیس و واحد‌هایی از ارتش تلاش کرد تا نظم را دوباره برگرداند، اما نتیجه آن عملیات، تنها حمامی از خون بود. حمامی که عاملان آن افسرانی بودند که اینک به جنایتکار تبدیل شده بودند. این سیستم سیاسی پس از سال‌ها کشمکش تبدیل به ترکیبی از ویژگی‌های اقتدارگرایی و دموکراتیک شده است. این ترکیب به شدت ناپایدار است. قانون هر روز تغییر می‌کند و گروه‌های رقیب برای در اختیار گرفتن قدرت قانونی، به شدت با هم رقابت می‌کنند. تجربه ثابت کرده است سرنوشت این چنین سیستم سیاسی یا کودتاست یا فروپاشی.

مادورو به‌عنوان رهبر این نظام نامتجانس، تلاش کرده است لااقل در ظاهر، اوضاع را کنترل شده نمایش دهد. او بدون ارتباطات وسیعی که چاوز در اختیار داشت، اهرم فشار قدرتمندی در اختیار ندارد و این مساله در کنار محبوبیت اندک او، کار را بسیار دشوارتر کرده است. پس از پیروزی گروه‌های رقیب در انتخابات مجلس در سال ۲۰۱۵، تنش بین دو جریان به زد و خورد شدید انجامید. دادگاه عالی که در انحصار هواداران مادورو است، خواهان سلب قدرت قانونگذاران شد. مادورو گفته است که ممکن است قانون اساسی جدیدی را پیگیری کند. لویتسکی می‌گوید پارادوکس ونزوئلا این است که دولتی به شدت اقتدارگرا، در حال همزیستی با نهادهای دموکراتیک است که بدون خطر سقوط خودش، توانایی از بین بردن آنها را ندارد. معترضان به خیابان‌ها سرازیر شدند. فرانسیسکو تورو، استاد علوم سیاسی می‌گوید مشخص نیست که اگر از جناح نظامی درخواست مداخله شود، طرف کدام یک از طرفین مناقشه را خواهد گرفت.ونزوئلا که با دستان خودش، خودش را از ثروت و دموکراسی به مرز فروپاشی رسانده است.