سه کارکرد اصلی احزاب
دکترعلی مزیکی
اقتصاددان
وقتی از پوپولیسم یاد میشود، به نظر مفهومی متفاوت از تعریف لغوی پوپولیسم یا عوامگرایی مدنظر قرار گیرد. احتمالا ذکر چنین واژهای در حقیقت به اشکالاتی اشاره میکند که در یک نظام دموکراتیک ممکن است، به وجود آید. البته دموکراسی یک ابزار اختراع شده از سوی بشر برای استفاده از نظرات جمعی افراد است که مانند سایر موارد دچار اشکالاتی نیز هست و شایسته است چنین اشکالاتی مورد بررسی علمی و موشکافانه قرار گیرد. در ادامه بعضی از این مشکلات را به اختصار ذکر میکنیم.
دکترعلی مزیکی
اقتصاددان
وقتی از پوپولیسم یاد میشود، به نظر مفهومی متفاوت از تعریف لغوی پوپولیسم یا عوامگرایی مدنظر قرار گیرد. احتمالا ذکر چنین واژهای در حقیقت به اشکالاتی اشاره میکند که در یک نظام دموکراتیک ممکن است، به وجود آید. البته دموکراسی یک ابزار اختراع شده از سوی بشر برای استفاده از نظرات جمعی افراد است که مانند سایر موارد دچار اشکالاتی نیز هست و شایسته است چنین اشکالاتی مورد بررسی علمی و موشکافانه قرار گیرد. در ادامه بعضی از این مشکلات را به اختصار ذکر میکنیم.
یک دسته مهم از معایب دموکراسی محدودیت در انتخاب گزینه بهتر در نظامهای رایگیری است. دانشمندانی از جمله کندرست، ارو یا سن نقطهضعفهای مهمی برای نظامهای دموکراتیک بر اساس انتخاب جمعی برمیشمرند. برای مثال آنها به این نکته اشاره میکنند که انتخاب جمعی افراد بعضا ممکن است به نتایجی منتهی شود که واقعا خواست آنها و حتی به نفع خودشان هم نیست. در رفع چنین مشکلاتی راهکارهای مختلفی به کار گرفته شده است تا نتیجه انتخاب جمعی افراد در جهت منافعشان باشد. برای مثال میتوان به مکانیزمی اشاره کرد که احزاب به وجود میآورند تا معیار انتخابشان مشخص شده و مردم ناگهان با گزینههای متعددی روبهرو نشوند. شاید به همین دلیل باشد که ما در اکثر انتخاباتها با دو گزینه اصلی روبهرو هستیم؛ چراکه انتقادات مذکور در حالت سه گزینه یا بیشتر وجود خواهند داشت.
یک دسته دیگر از معایب مطرح مربوط به اطلاعات ناقص است. در حقیقت انتخاب مردم ممکن است از عقلانیت محدود آنها یا آگاهی کم نشأت گرفته باشد. البته میتوان گفت که همیشه هم دلیل آن نبود آگاهی مردم نیست و گاهی اوقات مردم با علم بر ضعفهای بنیادی در سیاستهای یک فرد دست به انتخاب وی میزنند؛ تا با سیاستهای زود بازده خود منافع کنونی آنها را در نظر بگیرد. بنابراین انتخاب آنها بعضا کوتهنگرانه و بدون دوراندیشی و آیندهنگری در مورد نسل آینده خواهد بود. ضمنا چنین نقیصهای هم در صورت تمرین و تکرار دموکراسی و هم استفاده از مکانیزم احزاب تا حدی قابل رفع است، لذا یک دلیل برای استفاده از چنین نظامی یادگیری است که در طول زمان برای مردم به وجود میآید.
مساله دیگری که وجود دارد درک ناقص از مفهوم دموکراسی بهعنوان حقوق اکثریت است. در حالی که یک ویژگی مهم نظام دموکراتیک بها دادن به اقلیتهاست؛ یعنی اقلیت، نیز جریان ساز باشند و به بهانه اینکه اکثریت حرفی را میزنند، نظرات اقلیت نادیده گرفته نشود. یکی دیگر از کارکردهای احزاب وجود مکانیزمی است که در آن افراد شایسته، به فراخور ویژگیهایشان در یک حزب رشد پیدا میکنند. این حزب است که برنامهها را برای بقای بلندمدت خود ارائه میدهد و افرادی که مورد وثوق طرفداران آن حزب هستند، ابزاری برای اجرای آن برنامهها میشوند. تلاشهایی که در جهت ایجاد چنین ابزارهایی صورت میگیرد، در حقیقت کمک میکنند تا این مکانیزم دموکراسی موجب ایجاد سامان بهتری برای افراد آن جامعه شود. در غیر این صورت یک دموکراسی ناقص داریم و ممکن است مشکلاتی به وجود آید.
حال «پوپولیسم» چطور رخ میدهد؟ یکی از شرایط این است که افرادی با استفاده از شیوههایی بتوانند از نواقص دموکراسی استفاده کرده و در این راستا با عوام فریبی به قدرت برسند و سپس سیاستهایی را اجرایی کنند که دقیقا برای مجموعه افراد نتایج بد خواهد داشت، حتی برای حامیان آنها که دلایل انتخاب آنها نیز بودهاند. بدین ترتیب به این نتیجه رسیدیم که آگاهی مردم در انتخاب اشتباه و ضعف سیستم ممکن است به نتایج ویرانکنندهای برای آینده یک ملت منجر شود. بعضا این نتایج نه تنها بر سرنوشت نسل فعلی، بلکه بر سرنوشت نسلهای بعدی نیز اثرگذار است.
حال برای حل این مشکلات چه باید کرد؟ به نظر میرسد باید سعی کنیم از طرق علمی سازوکار دموکراتیک را بهبود ببخشیم، به این معنا که این سازوکار باید به نحوی بهبود یابد که نتیجه انتخاب مردم در این سیستم دموکراتیک به نفع آنها باشد. وظیفه تحقیق و مطالعه طراحی چنین مکانیزمهایی را نخبگان جامعه و افراد آکادمیک به عهده دارند. همانطور که اشاره شد یکی از این سازوکارهای بهبود یافته که در کشورهای پیشرفته به کار بسته شده و نتیجه نسبتا خوبی داشته است نظام حزبی است. در این جا به سه کارکرد احزاب اشاره شد. یکی از این کارکردهای احزاب بیان شدن رجحانهای آحاد افراد جامعه است. کارکرد دیگر را میتوان قابل مقایسه شدن گزینهها در این سیستم دانست و کارکرد دیگر احزاب، آیندهنگر بودن آنها است؛ چرا که به واسطه تلاش برای حفظ بقای حزب منافع نسل آینده را نیز در نظر میگیرند.
حال سوالی که مطرح میشود اینکه چرا در کشور پیشرفتهای مثل ایالات متحده که این سازوکار در آن وجود دارد، شخصی مثل ترامپ رئیسجمهوری میشود؟ مساله جالبی است. ابتدا توجه کنید که در انتخابات اخیر آمریکا ترامپ نه به خاطر کسب اکثریت رای، بلکه به دلیل برنده شدن در آرای انتخابی بیشتر ایالات بود که رئیسجمهوری آمریکا شد. به نظرم یکی از دلایل این اتفاق عدم توجه رقیب او به سیاستهای توزیعی بود، به این شکل که منافعی برای درصد بالایی از جمعیت بعضی ایالتها ایجاد میکرده است، ولی بیتوجهی به بقیه ایالتها منجر به شکست او شد و این نشان میدهد که وی در طراحی سیاستها کاملا درست عمل نکرده است. در مقابل ترامپ از این موضوع استفاده کرد و سیاستهای خود را بر این مبنا طراحی کرد و در انتخابات پیروز شد. البته جالب است که اصل استقلال قوه قضائیه تا حدی کمککننده بوده و برای مثال نظام قضایی آمریکا در مقابل سیاستهای کوته بینانه و غیر منطقی ترامپ ایستادگی کرد و نکته بسیار مهمی که در دموکراسی آمریکا وجود دارد جابهجایی حکومتها بهصورت مسالمت آمیز است و این باعث پایداری حکومت در این کشور شده است. همچنین یکی از خصوصیتهای مهمی که در نظام این کشور وجود دارد این است که افراد از سطوح پایین میتوانند به سطوح بالا برسند. مثال خوبی که برای این بحث وجود دارد رئیسجمهوری قبلی آمریکا یعنی اوباما است که با اینکه سیاهپوست بود توانست رئیسجمهوری آمریکا شود. این مثال خوبی از ویژگی حق اقلیت در دموکراسی است.
اینکه فردی از طریق تلاش و استعداد شخصیاش بتواند در سیستمی رشد و ترقی کند و به سطوح بالا برسد، باعث ایجاد روحیه امید و احساس نبود تفاوت حقوق اولیه در آحاد جامعه شده و مانع از دست رفتن فرصتها در کشور میشود. یکی از وظایف دموکراسی دقیقا ایجاد امید درکشور است. این روحیه در افراد قدرت ریسکپذیری و تلاش برای آینده را در جامعه تقویت میکند. بنابراین ناامیدی را میتوان تا حدی از ضعف ساختاری در دموکراسی کشور دانست. اگر این امید در جوانان وجود داشته باشد که افراد بدون رابطه و صرفا با دانش و شایستگی، توانایی کسب جایگاههای متفاوت در ساختارهای مختلف کشور را داشته باشند، کشور به سمت تخصصگرایی و تعهد به جامعه میرود. با این توصیفات میتوان یکی از بهترین و زیباترین دستاوردهای بشر را دموکراسی دانست. حال با این تفسیرها اگر دولتی از یکسو به سمت تخصصگرایی عمیق برود و فضای کسب و کار را به نحوی بهبود دهد که میزان استفاده از نیروهای علمی و متخصص افزایش یابد، میتواند همزمان با افزایش کارآیی حس تبعیض و تفاوت بدون توجیه را از بین ببرد. همچنین از سوی دیگر توجه به سیاستهای فقرزدایی، توزیعی و توسعه متوازن مکمل خوبی است که به دولتها کمک میکند تا بدون رفتارهای عوامفریبانه بتوانند، رای قشرهای کمدرآمدتر جامعه را نیز جذب کنند.
ارسال نظر