گردش نخبگان در اقتصاد بازار
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران
وقتی میلتون فریدمن فقید به چین سفر کرد، او را برای بازدید از یک پروژه ساخت کانال دعوت کردند. اقتصاددان مشهور از چینیها پرسیده بود چرا در این پروژه از بولدوزر و ماشینهای خاکبرداری استفاده نمیکنید و کار را سخت میکنید؟ به او پاسخ داده بودند حواسمان به این هست، ولی میخواهیم اشتغال بیشتری ایجاد کنیم. فریدمن پاسخ داده بود: فکر کردم میخواهید کانال بسازید، در حالی که پروژه واقعی شما ایجاد شغل است، پس بهتر است بیل را از کارگران بگیرید و به هرکدام یک قاشق بدهید، به این شکل شغل بیشتری هم ایجاد میشود!
در یک نگاه کلی، با به بازار آمدن نوآوریها، چیزی از بین میرود، غریب نیست اگر پیشرفت فناوری و ارائه محصولات تازه برخی مشاغل، شیوههای تولید و ابزارهای پیشین را غیرضروری سازد اما از آن سو، چیزی تازه هم پدید میآید و جایگزین قبلی میشود، آنچه پیشتر پرهزینهتر و دشوارتر بود، اکنون ارزانتر و سادهتر انجام میشود.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری دانشگاه تهران
وقتی میلتون فریدمن فقید به چین سفر کرد، او را برای بازدید از یک پروژه ساخت کانال دعوت کردند. اقتصاددان مشهور از چینیها پرسیده بود چرا در این پروژه از بولدوزر و ماشینهای خاکبرداری استفاده نمیکنید و کار را سخت میکنید؟ به او پاسخ داده بودند حواسمان به این هست، ولی میخواهیم اشتغال بیشتری ایجاد کنیم. فریدمن پاسخ داده بود: فکر کردم میخواهید کانال بسازید، در حالی که پروژه واقعی شما ایجاد شغل است، پس بهتر است بیل را از کارگران بگیرید و به هرکدام یک قاشق بدهید، به این شکل شغل بیشتری هم ایجاد میشود!
در یک نگاه کلی، با به بازار آمدن نوآوریها، چیزی از بین میرود، غریب نیست اگر پیشرفت فناوری و ارائه محصولات تازه برخی مشاغل، شیوههای تولید و ابزارهای پیشین را غیرضروری سازد اما از آن سو، چیزی تازه هم پدید میآید و جایگزین قبلی میشود، آنچه پیشتر پرهزینهتر و دشوارتر بود، اکنون ارزانتر و سادهتر انجام میشود. این الگوی به بازار آمدن نوآوریها و از بین رفتن کهنهها را تخریب خلاق (یا ویرانگری آفرینشگر) مینامند. تخریب خلاق درست همان چیزی است که پیشرفتهای شگرف دویست و چند سال اخیر را به بار آورده است، چیزی که ژوف شومپیتر اتریشی آن را ذات سرمایهداری و روح زاینده آن میداند. شومپیتر که ایده تخریب خلاق را از اندیشههای مارکس و پیروان وی وام گرفته بود، با بررسی تاریخی از سالهای میانه قرن 18 تا میانههای قرن 20 نشان داد در واقع با انقلابهای گاه و بیگاه روبهرو بودهایم که ساختار اقتصادی پیشین را نابود میکند و ساختاری تازه را جای آن مینشاند، بانی این انقلابها که از دل نظام اقتصاد موجود برمیخیزند، کسی جز کارآفرینان (entrepreneurs) نیستند. کارآفرینان هم به دنبال رانت (rent) و انحصارند و به این انگیزه خطر میکنند. اما این نوع رانت کارآفرینانه نه تنها بد نیست بلکه به افزایش ثروت و رفاه جامعه هم کمک میکند.
صاحبان سرمایه پیشین جای خود را به تازه از راه رسیدهها میدهند، کسانی این را مصداقی از «گردش نخبگان» در اقتصاد بازار آزاد دانستهاند. در آغاز «تخریب خلاق» در معنایی نه چندان مثبت به کار برده میشد، انگار که ترفندی است که سرمایهداری با آن از بحرانهای درونیاش میگریزد و آن را به تاخیر میاندازد. اما با شومپیتر تخریب خلاق مفهومی مثبتتر به خود گرفت و محرک پیشرفت سرمایهداری به شمار آمد. با این حال او هم پیشبینی میکند که سرانجام سرمایهداری را دستاوردها و موفقیتهایش از پا در میآورد!
این جهش (mutation) را به ویژه در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات (فاوا) ملموستر میتوان دید که شیوههای تازه را جایگزین قدیمیترها کرده است. به تازگی از رئیس صنف مشاوران املاک نقل کردهاند که او تهدید کرده است برنامک (app) «دیوار» را خراب میکند زیرا باعث افزایش بیکاری شاغلان این صنف شده است، از منظر صنفی حرف وی ناموجه نیست، ولی این از «بیکار» شدن برخی و «کاردار» شدن برخی دیگر درست همان چیزی است که در اقتصاد بازار آزاد رشد و توسعه خوانده میشود و گریزی از آن نیست. ورشکستگی کسب وکارها به یک معنا چیز بدی نیست، بلکه منابع را برای کاربریهای جدید آزاد میکند. اما اجازه دهید در این میان به یک نکته مهم اشاره کنیم، اگر حکومتها به دلایل سیاسی موجهی نظیر حمایت از اشتغال بخواهند وارد عمل شوند و با ابزارهایی مانند وضع قوانین و مقررات حمایتی، تعرفهها، کمکها و مشوقهای مالی از بیکار شدن افراد جلوگیری کنند، چه رخ میدهد؟
در مورد کمکهای مالی، حکومت (دستکم در مفهوم دموکراتیک و امروزی آن) از خود درآمدی ندارد و باید آن را از مردم بگیرد (منابع طبیعی یک سرزمین هم متعلق به مردم است). حمایت به این معناست که این پول را از مردم بگیرید و آن را در یک صنعت مشکلدار تزریق کنید: پولی که میتوانست در یک صنعت با بهرهوری بالاتر وارد شود، اکنون از جایی نامناسب سر در میآورد. صنعتی با بهرهوری پایینتر به دلیل جذابیت کاذب ایجاد شده بزرگتر میشود و صنایع دیگر بهطور نسبی کوچکتر میشوند. اگر این را با حالت مطلوب مقایسه کنیم، ثروت کمتری تولید شده و کل جامعه بهطور نسبی مجبورند بیشتر هزینه کنند و استاندارد زندگی کاهش مییابد. قضیه به زبان ساده این است: کسانی نفع میبرند، ولی پولش را بقیه میپردازند! اما یک پیامد منفی دیگر هم هست: با چنین حمایتهایی از صنایع ناکارآمد، مجال آزاد شدن نیروی کار و سرمایه برای صنایع جدید به وجود نمیآید، فرض کنید دولتها به دلایل متعدد مانند حفظ معیشت و قدرت خرید بخواهند کسب وکار درشکهچیهای زحمتکش را حمایت کنند و برای آن هزینه کنند، این کار در واقع معنایی جز مانع تراشی در مسیر ظهور خودروسازی (صنعت جانشین درشکهها) ندارد! جذابیت مصنوعی یک صنعت به معنای غیرجذاب شدن نسبی دیگر صنایع است. بدیهی است که در این حالت هم صاحبان صنایع تصمیم میگیرند به جای نوآوری و بهبود کیفیت به رایزنی و جلب حمایت اهالی سیاست بپردازند و در این میان مشتریان و مصرفکنندگان هستند که زیان میکنند. با این حال کار به هیچ رو ساده نیست، برخی پژوهشهای تجربی نشان میدهد بزرگترین علت شکاف بهرهوری در میان کشورهای مختلف تخصیص نامناسب (misallocation) منابع است و میتوان پرسید چرا تخریب خلاق در برخی کشورهای در حال توسعه به خوبی و به شکل مناسب عمل نمیکند. گفتهاند این را باید در برخی ترتیبات نهادی جست که البته بین کشورها با توجه به سطح توسعه آنها متفاوت است، بنا بر نظریه رشد شومپیتر رابطه رشد بهرهوری و رقابت به شکل یو (U) وارونه است و با بالاتر رفتن بیش از اندازه رقابت، اثر منفی بر رشد بهرهوری و نوآوری آغاز میشود، از این رو قوانین حمایتی مانند حفظ حق الامتیاز (patent protection) را باید با سیاست موثر حمایت از رقابت همراه کرد. پیچیدگیهای کار کم نیست، ولی برگزیدن رویکرد مناسب به نوآوری در کشورهای در حال توسعه مانند ایران بسیار پراهمیت است و البته نظریه رشد شومپیتر در این میان بسیار راهگشا خواهد بود.
ارسال نظر