تبعیض جنسیتی: توهم یا واقعیت؟

هاوارد جی وال و آلیسون رید

فدرال رزرو سنت لوئیس

هاوارد وال و عدم وجود تبعیض:هاوارد وال معتقد است به رغم اینکه قوانین محیط کار موجب جلوگیری از تبعیض در دستمزد می‌شوند، اما میانگین درآمدهای هفتگی برای کارگران زن تمام‌وقت در سال ۱۹۹۹، ۵/ ۷۶ درصد مردان بوده است. یک تحلیل انجام شده نشان می‌دهد که بیشتر این شکاف به دلیل عوامل غیر تبعیض‌آمیز است.

دستمزدهای ساعتی در مقابل هفتگی یکی از این موارد هستند. زنان به‌طور معمول ساعات کمتری را در طول هفته نسبت به مردان کار می‌کنند، در نتیجه وقتی که دستمزدهای ساعتی را مقایسه کنیم تقریبا یک‌سوم این شکاف از میان می‌رود. آموزش، تجربه، نوع اشتغال و وضعیت اتحادیه نیز بر اختلاف بین دستمزدها موثر است. مطالعه‌ای که در سال ۱۹۹۷ انجام شد، بیانگر این بود که تحصیلات مردان و سطوح تجربه آنها اخیرا بیش از زنان بوده است.

از سوی دیگر، مردان تمایل بیشتری به کار در صنایع و شغل‌هایی دارند که حقوق بیشتری نسبت به زنان دارد. لحاظ کردن این موارد، شکاف دستمزد باقی‌مانده را تا ۶۲درصد کاهش می‌دهد. ۲/ ۶ درصد از شکاف باقی‌مانده که توضیح داده نشده است بیشترین مقداری است که می‌تواند به تبعیض جنسیتی تخصیص داده شود. برخی از این موارد توضیح داده نشده ممکن است به دلیل دشواری‌هایی باشد که در محاسبه اثرات ناشی از فرزندآوری در دستمزدهای زنان صورت می‌گیرد. برای مثال زنانی در میان سنین ۲۷ تا ۳۲ سال که فرزندی نداشته‌اند، میانگین حقوق ساعتی معادل ۹۸درصد مردان دارند.

این مطلب به معنی آن است که معیار تبعیض برای دستمزد چندان موضوعیت ندارد و آنچه ما در مورد شکاف و دستمزد جنسیتی می‌گوییم شاید به بهترین معنی گویای این باشد که انتظارات موجود و هنجارهای اجتماعی بر کار و تصمیمات نیروی کار (خصوصا در مورد زنان) اثر می‌گذارند که خود ممکن است تحت‌تاثیر انواع دیگری از تبعیض جنسیتی قرار داشته باشند.

پاسخ‌های آلیسون رید: تبعیض پنهان

اما آلیسون رید عقیده دیگری دارد. وی می‌گوید نام آن هر چه باشد، هنوز تبعیض وجود دارد و بر دستمزد زنان اثرگذار است. وی معتقد است همان‌طور که هاوارد هال در مقاله خود می‌نویسد رابطه بین تبعیض در دستمزد و شکاف دستمزد جنسیتی پیچیده است. همان‌طور که ائتلاف غیرانتفاعی ملی که منحصرا بیش از ۲۰ سال روی این موضوع کار کرده است و کمیته ملی پرداخت حقوق برابر که تحقیقات مربوط به این بخش را دنبال کرده و حقایقی را جمع‌آوری کرده‌اند معتقدند در مورد زنان در سراسر کشور تبعیض در شغلی که اختیار کرده‌اند، وجود دارد. این روند بلندمدت در مورد معضل برابری حقوق، درک بیشتری در مورد پیچیدگی‌های دربرگیرنده شکاف دستمزد و استفاده از آن به‌عنوان یک نماگر کیفیت نیروی کار به ما می‌دهد. من با چیزی که هال می‌گوید موافقم که تمام شکاف و دستمزد متعلق به تبعیض در مورد دستمزد نیست، بلکه تفاوت در تجربه، آموزش و نوع اشتغال نیز در شکاف دستمزد نقش دارند. در هر صورت، من معتقد هستم که درک آنچه موجب تفاوت در تجربه، آموزش و نوع اشتغال و منعکس‌کننده نیروی کار بزرگ‌تر و تبعیض اجتماعی می‌شود، مهم است. در واقع نکته این است که سایر انواع تبعیض ممکن است در ایجاد سرمایه انسانی و تفاوت میان مردان و زنان نقش داشته باشند. معضل تفاوت‌های اشتغال میان زنان و مردان و چگونگی اختلاف شغلی در این گروه‌ها، در نابرابری دستمزد نقش دارد. با بررسی تحقیقاتی که پیرامون برابری دستمزد انجام شده است، می‌توان دید که این اختلافات ممکن است موجب تبعیض در دستمزد به خودی خود نشود، اما نابرابری‌ها همچنین می‌توانند نشان‌دهنده تبعیض جنسیتی باشند که فرصت‌های اقتصادی را برای بسیاری از زنان محدود می‌کند. معضل تبعیض شغلی عنصر مهمی از شکاف دستمزد است، زیرا مطالعات نشان داده است که بیشتر زنان مشاغل خاصی را انتخاب می‌کنند که احتمالا پول کمتری به آنها پرداخت می‌شود. به عبارت دیگر در یک جامعه جنسیت‌گرا، کار زنان کمتر ارزش‌گذاری می‌شود. معضلات مربوط به تجربه و آموزش نیز مهم هستند. اگر زنان تجربه کاری کمتری در مقایسه با مردان داشته باشند، معمولا به این دلیل است که آنان زمانی را به مراقبت از خانواده تخصیص می‌دهند. در اقتصاد امروز، هنوز انتظار می‌رود که زنان فشار چنین وضعیتی را تحمل کنند. علاوه بر این، با توجه به اینکه زنان درآمدهای کمتری دارند و در خانواده‌های دو درآمدی (یا دو شغله که پدر و مادر هر دو کار می‌کنند) به‌عنوان والدین ظاهر می‌شوند، زمان کمتری برای تربیت فرزندان دارند.

در این مورد شکاف دستمزد می‌تواند یک وضعیت خود تحققی به شمار برود که فرد خود آن را انتخاب کرده است. با توجه به این حقیقت که خلق یک نیروی کار ایمن و آموزش‌دیده یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌هایی است که ما می‌توانیم برای اقتصاد قدرتمند در آینده انجام دهیم، برای سیستم اقتصادی ما کوته‌نگری است که یا زنان برای ساختن سرمایه انسانی جریمه شوند. آمادگی برای کار و آموزش نیز بر نابرابری‌های جنسیتی اثر می‌گذارند، زنان تشویق می‌شوند تا انواع خاصی از کار را دنبال کنند و از تعقیب برخی موارد منع می‌شوند. این وضعیت می‌تواند در برخی موارد بسیار نامحسوس باشد، مانند نحوه برخورد رسانه‌های جمعی یا پیشرفت زنان در رشته‌هایی که مردان به‌طور سنتی در آن چیره هستند یا زنان با محیط‌های کاری خصمانه‌ای روبه‌رو می‌شوند. مطالعاتی که در برخی فروشگاه‌ها انجام شده نشان می‌دهد که زنان عمدتا از موقعیت‌های فروش منع شده و به کارهای صندوق‌داری ترغیب شده بودند، در حالی که تکنسین‌های مرد در cbs به احتمال بیشتری زمان برای انتخاب کردن نسبت به زنان داشته‌اند. این اشکال خصمانه و نامحسوس، عدم تشویق و مقاومت در برابر زنان برای تعقیب فرصت‌های کاری سنتی در برخی موارد به چشم می‌خورد. مدتی پیش ۹ دانشگاه شمال غربی آمریکا اعلام کردند که زنان در رشته‌های علوم و مهندسی با موانعی روبه‌رو هستند و قول دادند تا این وضعیت را بهبود بخشند. همچنین مهم است که توجه به تفاوت‌های شغلی که نماینده انتخاب‌های زنان هستند را مورد نقد قرار دهیم. در حالی که برخی زنان ممکن است ترجیح دهند به شغل آموزشی در کار پلیس یا منشی‌گری در یک شرکت ساختمانی بپردازند، اما در واقع این موضوع که اغلب زنان به دنبال انعطاف‌پذیری شغلی هستند، برای اکثر زنان با دستمزد پایین یا مشاغلی که در انتهای کمترین حقوق پرداختی قرار دارند، کاربرد ندارد. با وجود اینکه مقاله وال به شکاف دستمزد نژادی نمی‌پردازد، اما زنان رنگین‌پوست هم از نظر جنسیت و هم تبعیض نژادی در محیط کار تحت تاثیر قرار دارند. برای مثال زنان اسپانیولی تنها ۵۲ سنت در مقابل هر دلار حقوق مردان سفیدپوست، دستمزد می‌گیرند. در حالی که سهم شکاف جنسیتی دستمزد در قالب موارد مربوط به انتخاب‌های نحوه زندگی و شغلی زنان تخصیص داده می‌شود، این استدلال برای شکاف دستمزد عمیق‌تری که در مورد زنان رنگین‌پوست تجربه شده است، پاسخگو نیست. در تحلیل نهایی، نابرابری دستمزد به تنهایی یک نماگر دیگر از نابرابری‌های اقتصادی بزرگ‌تر بین آن دسته از کسانی است که فرصت‌های اقتصادی بزرگ‌تری دارند و آنانی که فرصت‌های کمتری دارند بدبختانه جنسیت به‌عنوان عاملی معنادار در تعیین این فرصت‌ها نقش مداومی دارد. تا زمانی که ما تمام ریشه‌های جنسیت‌گرایی در جامعه خود را ریشه‌کن نکنیم، شکاف دستمزد ادامه خواهد داشت.

جمع‌بندی هاوارد وال

تبعیض به سختی گویای تمامی داستان است. هاوارد وال معتقد است که به نظر می‌رسد وی و آلیسون رید در مورد اینکه تبعیض دستمزد توضیح‌دهنده بخش کوچکی از شکاف دستمزد جنسیتی است، موافق باشند. در عمل، بیشتر شکاف می‌تواند توسط تفاوت‌های میان زن و مرد در متوسط سطوح معیارهای سرمایه انسانی مختلف توضیح داده شود که مواردی همچون آموزش، تجربه، نوع اشتغال و برخی موارد دیگر را شامل شود. وی می‌گوید که همچنین به نظر می‌رسد آنان در مورد تفاوت در میان متغیرهای سرمایه انسانی که می‌توانند بر سایر انواع تبعیضی که زنان ممکن است در دوره‌های مختلف زندگی و کار خود با آنها روبه‌رو شوند، موافق باشند. متاسفانه موضوع فرزندآوری و بزرگ کردن کودکان برای جدا کردن اثرات ناشی از تبعیض از اثرات انتخابات عقلایی که زنان ممکن است در زندگی‌های کاری خود انتخاب کنند دشوار است. رید در این موارد بر پاسخ خود تاکید می‌کند. هال معتقد است آلیسون رید با ذکر ارتباط منفی میان سهم زنان در مشاغل و میانگین سطح دستمزد یک شغل، در واقع علیت را از سهم زنان در مشاغل به میانگین سطح دستمزد یک شغل می‌داند.

مشکل چنین تحقیقات علمی اجتماعی این است که تقریبا همیشه غیرممکن است که چنین نتیجه علمی را از یک ارتباط آماری ساده به دست آوریم. این آن چیزی است که عناصر مشخص شکاف جنسیتی دستمزد را برای تعیین و بررسی دشوار می‌کند. برای مثال، زنان به هر دلیلی که باشد تمایل دارند تا سهم بزرگ‌تری در مورد وظایف مربوط به مراقبت از فرزند را بر دوش بگیرند. به همین دلیل آنها ممکن است در مقایسه با مردان، بیشتر بخواهند که دستمزدهایی برای انعطاف‌پذیری زمان کار به آنها تخصیص داده شود یا مشاغلی را انتخاب کنند که در آنها مهارت‌ها و دستمزدها چندان بالا نباشد.

این به آن معنی است که مشاغلی که در رده‌های نسبتا پایین کاری قرار دارند اما انعطاف‌پذیری زمانی بالایی دارند برای زنان جذاب‌تر از مردان بوده و به این ترتیب چنین مشاغلی که حقوق کمتری هم دارند، به نسبت مردان به‌طور نامتناسبی توسط زنان اشغال شده است. وال معتقد است که این در حالی است که مقاله وی بیانگر این نیست که اختلافات شغلی منعکس‌کننده انتخاب‌های زنان باشد، بلکه عنوان می‌کند که تبعیض تنها تبیین‌کننده اختلاف دستمزد میان جنسیت‌ها نیست. استدلال محتمل در مورد این حقیقت که انتظار می‌رود مادران سهم بزرگ‌تری در مورد وظایف مربوط به پرورش کودک بر عهده داشته باشند، به خودی خود یک نوع تبعیض جنسیتی اجتماعی محسوب می‌شود.

این در حالی است که چنین امری درست به نظر می‌رسد، همچنین احتمالا درست است که عوامل دیگری نیز در این میان وجود دارند که مهم تلقی می‌شوند. برای مثال، در خانواده‌هایی که تنها یکی از والدین حضور دارد، به‌طور نامتناسبی مادر حاضر است و پدر در آن غایب است که به معنی آن است که مادر هیچ گزینه‌ای به جز پذیرفتن نقش اصلی در پرورش کودک و متعاقبا وضعیت حضور در بازار کار نخواهد داشت. به‌طور مشابه، به این دلیل که بسیاری از کودکان توسط مادران شیر داده می‌شوند، دلایل بیولوژیکی ساده‌ای برای اینکه مادران شدیدتر از این مساله و در ارتباط با بازار کار آسیب ببینند، وجود دارد. در نهایت، از آنجا که شوهران تمایل دارند سن بیشتری نسبت به زنان خود داشته باشند، آنان معمولا دارای تجربه بازار کار بیشتری نسبت به همسر خود بوده و بنابراین حقوق بالاتری دریافت می‌کنند.

به همین دلیل، حتی اگر یک زن و شوهر در شرایط شغلی مشابه قرار داشته باشند و در مورد زن تبعیض جنسیتی دستمزد رخ نداده باشد، زن حقوق پایین‌تری می‌گیرد و این به آن دلیل است که ممکن است نقش وظایف پرورش کودک در این میان مهم‌تر بوده و به وی محول شده باشد. در نهایت، مقاله وال نتیجه می‌گیرد که حتی اگر تبعیض جنسیتی از میان برود یک شکاف دستمزد جنسی با اندازه‌ای نامعلوم وجود خواهد داشت، اما اندازه آن کوچک‌تر از حالت فعلی است، زیرا تا حدودی این مساله به دلیل چیزهایی غیر از تبعیض وجود دارد. به نظر می‌رسد آلیسون رید با این مساله در نقطه نهایی مخالف باشد، اما مساله وابسته به این است که منظور او از آنچه به‌عنوان جنسیت‌گرایی تعبیر می‌کند، چه باشد. وال معتقد است که به هر صورت شواهد فراوانی یافت شده که از نتیجه اصلی مقاله وی حمایت می‌کند.