خشونت، فقر و آزادی سیاسی
آلبرتو آبادیه
استاد دانشگاه سیاستگذاری عمومی در هاروارد
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، بسیاری از مباحث سیاسی و رسانهای پیرامون تروریسم بر سیاستهای ممانعتی و پیشگیرانه متمرکز شده است. این دیدگاه گسترده که فقر موجب تروریسم میشود در مباحث مطرح شده است. هر چند این نتیجه به سختی تعجبآور است اما اینکه فقر تروریسم را ایجاد میکند، با نتایجی که از اغلب نوشتههای موجود در زمینه اقتصاد تضادها به دست آمده، سازگار است. به ویژه، برخی مطالعات بر وضعیت اقتصادی ضعیف در افزایش احتمال کودتاهای سیاسی تاکید کردهاند.
آلبرتو آبادیه
استاد دانشگاه سیاستگذاری عمومی در هاروارد
پس از حملات 11 سپتامبر، بسیاری از مباحث سیاسی و رسانهای پیرامون تروریسم بر سیاستهای ممانعتی و پیشگیرانه متمرکز شده است. این دیدگاه گسترده که فقر موجب تروریسم میشود در مباحث مطرح شده است. هر چند این نتیجه به سختی تعجبآور است اما اینکه فقر تروریسم را ایجاد میکند، با نتایجی که از اغلب نوشتههای موجود در زمینه اقتصاد تضادها به دست آمده، سازگار است. به ویژه، برخی مطالعات بر وضعیت اقتصادی ضعیف در افزایش احتمال کودتاهای سیاسی تاکید کردهاند.
برخی صاحبنظران معتقدند که متغیرهای اقتصادی پیشگوکنندههای خوبی برای جنگهای داخلی هستند، در حالی که متغیرهای سیاسی قدرت توضیحی کمی دارند. در مورد کشورهای آفریقایی شوکهای منفی برونزای رشد اقتصادی، احتمال بروز درگیریهای مدنی را افزایش میدهد. از آنجا که تروریسم، مانیفستی از درگیری سیاسی است، به نظر میرسد چنین نتایجی نشان دهنده این باشد که فقر و وضعیت بد اقتصادی ممکن است نقش مهمی در تبیین تروریسم داشته باشد. به هر حال مطالعات تجربی اخیر نشان میدهند که این دیدگاه که فقر ایجادکننده تروریسم است، به چالش کشیده شده است. وزارت کشور ایالات متحده آمریکا در مورد حملات تروریستی فراملی هیچ مدرکی نیافته است که بیان کند فقر ممکن است موجب تروریسم شود. به ویژه اینکه نتایجی وجود دارند که معتقدند در میان کشورهایی با سطح آزادیهای یکسان، کشورهای فقیر تروریسم بیشتری نسبت به کشورهای غنیتر تولید نمیکنند. برعکس، در میان کشورهایی با سطح آزادیهای یکسان، به نظر میرسد کشورهای ثروتمندتر برای حملههای تروریستی ترجیح داده میشوند.
در حالی که نتایج مطالعات بالا که با استفاده از اطلاعات وزارت کشور ایالات متحده آمریکا گردآوری شده است، کمک زیادی در درک این موضوع میکند، چنین مطالعاتی از برخی کمبودها و نقصهای بالقوه رنج میبرند. در مطالعات بالا تنها تروریسم بینالمللی مورد توجه قرار گرفته است که تنها بخشی کوچک از فعالیتهای تروریستی را در بر میگیرد. تروریسم بینالمللی به معنی آن است که شهروندان یا سازمانهای بیش از یک کشور در آن نقش داشته باشند. برای مثال، در سال 2003، گزارشهایی از 1536 مورد تروریسم داخلی گزارش شد اما تنها 240 مورد تروریسم بینالمللی رخ داده بودند. تفاوت میان این گزارشها بسیار زیاد است. در حالی که دانستن اثر مداخلات سیاسی بالقوه بر تروریسم بینالمللی مهم است، اثرات چنین سیاستهایی در تروریسمی که ریشههای داخلی و خارجی دارد، نیزحائز اهمیت فراوان است. به نظر میرسد بسیاری از عملیات تروریستی فراملی، امروزه مشکلات فراوانی برای کشورهای ثروتمند ایجاد کرده باشند. به علاوه، در برخی موارد گروههای تروریستی ممکن است تصمیم بگیرند که به سازمانهای کشورهای ثروتمند حمله کنند تا وجهه بینالمللی برای خود کسب کنند. در نتیجه تروریسم فراملی ممکن است بیشتر بر کشورهای ثروتمند اثر بگذارد. این مورد الزاما در مورد تروریسم داخلی برقرار نیست. دوم آنکه اطلاعاتی که در مورد اندازهگیری تروریسم بینالمللی مورد استفاده قرار میگیرد، تا حدودی با عدم شفافیت و ابهام در تعاریف همراه است.
در نهایت، از آنجا که تروریسم ممکن است به نوبه خود بر رفاه اقتصادی اثر بگذارد، همبستگی مشاهده شده میان تروریسم و درآمد ملی را نمیتوان بهعنوان معیاری برای بزرگی اثر متغیرهای اقتصادی بر تروریسم در نظر گرفت. از آنجا که تروریسم اثرات بدی بر رفاه اقتصادی دارد، برآورد اثر توسعه اقتصادی بر تروریسم دارای تورش خواهد بود و ممکن است به درستی نتوان رابطه میان سطح درآمد یک کشور با میزان گسترش خشونت و افراطگرایی را بررسی و تحقیق کرد. با لحاظ کردن سایر منابع اطلاعاتی و در نظر گرفتن تروریسم داخلی، به نظر میرسد که رابطه معناداری میان تروریسم و متغیرهای اقتصادی نظیر درآمد نتوان یافت. از سوی دیگر بررسی آزادی سیاسی نشان میدهد که این امر، اثری غیریکنواخت بر تروریسم دارد. این نتیجه با افزایش مشاهده شده در میزان تروریسم در کشورهایی که در حال گذار از رژیمهای اقتدارگرا به دموکراسی هستند، سازگار است. به علاوه چنین نتیجهای نشان میدهد که ویژگیهای جغرافیایی ممکن است به ظهور و وجود تروریسم کمک کنند.
ارسال نظر