رابطه درآمد و خوشبختی
استفانو بارتلینی
استاد دانشگاه سیهنا
آیا رشد اقتصادی میتواند سرنوشت بشر را بهبود بخشد؟ گذشته از تولید ناخالص داخلی چه چیز دیگری میتواند رفاه مردم را بهبود دهد؟ سرمایه اجتماعی یک پیشبینیکننده خوب برای روند رفاه در میانمدت و بلندمدت و تا اندازه کمتری برای کوتاه مدت است. همچنین تولید ناخالص داخلی برخلاف سرمایه اجتماعی در کوتاهمدت با SWB (رفاه ذهنی) ارتباط خوبی دارد، ولی در میانمدت همبستگی کمتری داشته و در بلندمدت ارتباطی بین این دو مشاهده نمیشود.
تا سالهای اخیر این باور غالب بود که روندهای رفاهذهنی مردم قابل محاسبه نیست.
استفانو بارتلینی
استاد دانشگاه سیهنا
آیا رشد اقتصادی میتواند سرنوشت بشر را بهبود بخشد؟ گذشته از تولید ناخالص داخلی چه چیز دیگری میتواند رفاه مردم را بهبود دهد؟ سرمایه اجتماعی یک پیشبینیکننده خوب برای روند رفاه در میانمدت و بلندمدت و تا اندازه کمتری برای کوتاه مدت است. همچنین تولید ناخالص داخلی برخلاف سرمایه اجتماعی در کوتاهمدت با SWB (رفاه ذهنی) ارتباط خوبی دارد، ولی در میانمدت همبستگی کمتری داشته و در بلندمدت ارتباطی بین این دو مشاهده نمیشود.
تا سالهای اخیر این باور غالب بود که روندهای رفاهذهنی مردم قابل محاسبه نیست. این باور ناشی از این گمان بود که افراد ساکن در کشورهای صنعتی در دهه اخیر بهرغم افزایش قابل توجه در تولید ناخالص داخلی هیچ بهبود معناداری را بروز نمیدهند. ایده اصلی این است که رفاه ذهنی بهطور منفی از سطح انتظاری درآمدی تاثیر میپذیرد. تغییرات در شرایط زندگی (همانند تغییرات در شرایط اقتصادی) تاثیر ناپایداری بر رفاه دارند. همچنین میتوان گفت که نه افزایش کامیابی و نه افزایش بدبختی، بهطور کامل شادی را متاثر نمیکنند. همچنان که زمان به پیش میرود، مردم تمایل به بازگشت به سطح رفاه قبلیشان را دارند. به نظر میرسد آنچه برای رضایت یک شخص مهم است عبارت است از: موقعیت نسبی آن شخص با توجه به گروهی از افراد که به آنها احترام میگذارد و کسانی که میخواهد شبیه آنان باشند. این افراد آن چیزی را تشکیل میدهند که به آن گروه مرجع میگوییم. بنابراین بهبود کلی وضعیت، در نتیجه رشد اقتصادی منجر به افزایش معناداری در میانگین رفاه ذهنی نمیشود.
گروهی از اقتصاددانان با بررسی این پرسش که آیا توسعه اقتصادی توان خرید خوشبختی را دارد یا خیر به این نتیجه رسیدند که رضایت از زندگی در میان افرادی که در ثروتمندترین کشورها زندگی میکنند، کاهش یافته است. پژوهشهای انجامشده نشان میدهد که سطح رضایت از زندگی با افزایش ثروت کشور افزایش مییابد، زیرا مردم میتوانند نیازهای اولیه خود را تامین کنند. این در حالی است که نتیجه شگفتانگیزی وجود دارد که وقتی درآمد به یک سطح مشخصی میرسد (حدود ۳۶ هزار دلار) سطح رضایت از زندگی به اوج خود میرسد و پس از آن در کشورهای بسیار ثروتمند اندکی کاهش مییابد. از زمانی که استرلین نخستین بار فرضیه «پولمهم است، اما تا اندازهای» را در سال ۱۹۷۴ بیان کرد، دیگر نمیتوان گفت بهاندازه کافی پولدار بودن و درآمدهای زیاد به خوشحالی منجر میشوند. اگرچه بعضی کشورها به نظر از کشورهای دیگر شادتر به نظر میرسند، همهجا کسانی که پولدارتر بودند از زندگیشان رضایت بیشتری داشتند. نتایج پژوهشی بیان میکند که ساکنان کشورهای ثروتمندتر ازکشورهای فقیرتر، شادترند. این نتیجهگیری «پارادوکس استرلاین» را که به مدت سه دهه رایج بوده است، به چالش کشید. بر اساس این دیدگاه، افزایش تولید ناخالص داخلی به معنای رفاه بیشتر مردم نیست. رواج چنین باورهایی مسوولان کشورهای مختلف را به تلاش برای یافتن راههای تازهای برای ارتقای کیفیت زندگی مردم واداشته بود، اما یافته این پژوهشگران نادرستی پارادوکس استرلاین را اثبات میکند.
برخی نظریهها و دیدگاههای مطرحشده در حوزه شادکامی، به میزان و چگونگی تاثیر عوامل عینی و بهبود شرایط مادی بر سطح شادکامی افراد پرداختهاند. بیشتر نتایج این مطالعات نشان میدهد که شرایط عینی، به خودی خود نقش تعیینکنندهای در سطح شادکامی افراد ندارند. یکی از پیروان این دیدگاه اعتقاد دارد تاکید بر پول و به حاشیه رانده شدن حوزههای خصوصی و خودمانی، منجر به تشدید اضطرابها و کاهش رضایت و شادکامی شده است. برخی معتقدند به دلیل گسترش آزادیها، اثرات منفی بازار و پول بر شادکامی جبران شده که این امر نیز، به ثابت ماندن سطح شادکامی منجر شده است. با وجود این به نظر میرسد هنوز نقش عوامل اجتماعی، بهخصوص سرمایه اجتماعی بین اندیشمندان مختلف متناقض است و نمیتوان قطعا آن را بر خوشبختی افراد و اصلاح متغیرهای اقتصادی به واسطه آن موثر دانست.
ارسال نظر