بخش پایانی - دبیر مرکز امور مناطق آزاد در گفتوگو با «دنیای اقتصاد»:
اهل بازیهای پشت پرده نیستم
نفیسه آفرینزاد: بخش اول گفتوگو با حمید بقایی، دبیر مرکز امور مناطق آزاد دیروز در همین صفحه منتشر شد، بخش پایانی این گفتوگو را بخوانید: از زمانی که جنابعالی به عنوان دبیر امور مرکز مناطق آزاد و ویژه منصوب شدهاید، مدیران این مناطق تغییر کردهاند، علت فقدان ثبات مدیریتی در مناطق آزاد چیست؟
اگر مدیری تخلف نکند و در مسیر سیاستها، ناهماهنگ پیش نرود، قطعا دوره مدیریتی او در طول سه سال، ثبات خواهد داشت. البته این نکته به معنای اعمال نگاههای جناحی نیست و اساسا نگاه ما فراملی است. در سازمان میراث فرهنگی که این همه بر شیپور تغییرات دمیدند، ما صرفا ۳۰ درصد تغییرات داشتهایم و ۷۰ درصد تغییرات در دوره آقایان بهشتی و مرعشی رخ داده است. تغییرات جدید هم صرفا در مورد کسانی انجام شد که یا ضعف مدیریتی داشتند یا خود خواستار تغییر بودند.
در عین حال پرسش این است که «مگر کسی که جناحی است، با «عدالت و ایران» مخالف است؟!»...
برخی خودشان جناحی بودنشان را مشکلساز میکنند. برای مثال ما مدیری در میراث فرهنگی داشتهایم که تخلف مالی کرده بود و برایش حفظ آبرو کردهایم، حال خود بیرون میآید و مصاحبههای چنین و چنان میکند!
نظرتان راجع به اتوبوسی که به شما نسبت میدهند، چیست؟
هرگز اتوبوسی درکار نبوده است. خودتان ارزیابی کنید. من فردی سیستمی هستم که با عدد و رقم سر و کار دارم. هرکس چنین اظهار نظرهایی دارد، بیاید و با من منطقی و بر اساس آمار گفتوگو کند. اگر ما قرار بود افراد را جناحی انتخاب کنیم، خیلی زودتر از این تغییرات را اعمال میکردیم.
ضمن این که کسی که واقعا ایران دوست باشد، شعار نمیدهد و ادا و اطوارهایی را که دیگران درمیآورند، درنمیآورد! برای مثال، زمان انتخابات «فرد» شعار میدهد که «من ایران را دوست دارم»، اما باید گفت، کسی که واقعا ایران را دوست دارد، هیچ وقت کاری نمیکند که آبروی ایران در صحنه بینالمللی برود تا یک ایرانی که اگر تا دیروز در فرودگاههای آمریکا صرفا بازرسی بدنی میشد، الان تا مرحله «بازرسی اسکلتهای بدن» هم پیش رود!
لذا کسی که عاشق وطنش است، نباید کاری کند که دشمن به ایران بخندد و منازعات داخلی هم نباید به حدی برسد که عفت کلامها و قلمها دریده شود و به آبروی کشور لطمه بخورد.
در آمریکا هم جناح دموکراتها و جمهوریخواهها و در انگلیس، احزاب کارگر و محافظه کار با هم به طور جدی رقیب اند، اما آیا آنها همدیگر را میکوبند یا با هم رقابت میکنند؟
در این موضوع تردیدی وجود ندارد اما آیا تخریب خدمات دولتهای پیشین در راستای منافع ملی است؟
خیر. جناح رقیب شروع کننده است که ما مجبور به دفاع از خود میشویم. برای مثال در حوزه کاری بنده، افرادی که تخریبکنندهاند، یک زمانی خود مسوول بودهاند و حالا ناسزایش را به ما میگویند!
مثال؛ جنجالی که بر سر مدیریت موزه ملی برپا کردند. این درحالی است که جنجال کنندگان خودشان کارنامه خرابی دارند. این بحثها موجب شد که ما همه را جمع کنیم تا انبارهای موزه ملی را که ۴۰ سال در کارخانه آن بسته بوده، ببینند! درهای انبارهای موزه ملی در حالی بسته بود که «گنبد سلطانیه» ۴۰ سال روی داربست بود تا مرمت شود که بالاخره با نمونهگیری از کاشی بنا، در سال ۸۷ مرمت شد؛ این در حالی بود که ما بعد از باز کردن درهای موزه ملی دیدیم که کاشی اورجینال آن در انبار وجود دارد! یا آمدند آبگیری سد «سیوند» را علم کردند که مخرب است، درحالی که خودشان کارشناسی کرده و شروع به ساخت کردهاند و حال انتهای کار که به ما رسیده است را بزرگنمایی میکنند! یا مساله برج جهان نمای اصفهان که تا سال ۸۳، حتی یک برگ شکایت هم از آن وصول نشده بود؛ در حالی که ساخت آن از ۷۶ آغاز شده بود. ما ضعیفیم؛ شما که متخصص و کارشناسید، چرا این گونه عمل کردید؟
در مورد جای گرفتن افراد غیرمتخصص در جایگاههای مدیریتی چطور؟ نسبتی که در مورد شما با مدرک IT نیز شنیده میشود...
مهمترین موضوع در بحث مدیریتی، «توان و فن مدیریت» و «تجربه» برای راهبری متخصصان و کارشناسان و بهرهگیری درست از منابع است. یک زمانی یک نفر مسوول بزرگترین مرکز سینمایی کشور بود و خود سینمایی نبود. آیا کسی به او اعتراض کرد که الان او به «غیرمتخصص» بودن ما اعتراض میکند؟! چند خبرنگار و مدیرمسوول رسانه در کشور داریم که رشته خودشان ارتباطات و خبرنگاری بوده است؟! مگر مدیران موزه ملی در گذشته همه تحصیلکرده رشتههای مرتبط از جمله باستان شناسی نبودند؛ پس چرا بعد از بیش از ۱۰ سال مدیریت، وضعش این گونه شده بود؟! ما امروز هر کسی را که در پستهای مدیریتی میراث فرهنگی گذاشتهایم، توان و فن مدیریتی داشته است. برای مثال از سال ۸۰ تا سال ۸۴، مجموع بودجهای که به میراث فرهنگی تخصیص پیدا کرد، ۷۰ میلیارد تومان بود که از این میزان صرفا نیمی از آن جذب شد. از سال ۸۵ تا سال ۸۷، این رقم به ۴۷۰ میلیارد تومان افزایش پیدا کرد که ۹۸ درصد آن جذب و به محصول تبدیل شد و این بهترین منطق کارآیی یک سیستم است. یک بنای تاریخی را پیدا کنید که در گذشته روی غلتک بوده و ما دست به تخریب آن زدهایم! برعکس، میخواهید صدها بنا را به شما نشان دهیم که خرابه بوده و ما آن را زنده کردهایم؟ مثال؛ برج جهان نمای اصفهان که تخریب شد تا بنای تاریخی این استان حفظ شود. بحث ساماندهی مدیریت موزه ملی و چند برابر شدن آمار بازدیدهای آن هم که به کنار. حال بگویند که اگر ما ضعیف و غیرمتخصص هستیم، خودشان که تخصص داشتهاند چرا اینگونه مدیریت کردهاند؟ نکته اینجا است که آنهایی که ادعا دارند، طبلشان پرصداتر است! ما امسال برای ۱۰ پایگاه جهانی بودجه ویژه بیش از ۲۰ میلیارد تومانی از رییسجمهور گرفتهایم که اقدم قابل توجهی است. در حوزه گردشگری هم اگر تعداد نمایشگاههای برگزار شده و بروشورهای چاپ شده را مقایسه کنند، آمار خود گویا خواهد بود. البته من از مدیران تازه به دوران رسیده نیستم که یک قیچی دستم بگیرم و روبان ببرم! بسیاری کارهای دیگر در حال انجام است که پس از اتمام، اطلاعرسانی خواهد شد. بنده ۲۳ سال سابقه کار دولتی دارم که ۱۶ سال از همه این سالها را «مدیر» بودهام. از سال ۱۳۶۶ کارمند وزارت دفاع بودم. سپس به وزارت کشور منتقل شدم و تا سال ۱۳۷۸ در آنجا مشغول بودم. پس از آن، به صدا و سیما رفتم و در معاونت فنی رادیو مشغول شدم. از آنجا به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران رفتم و آنجا بخش فناوری اطلاعات را راه اندازی کردم. اگرچه از آن موقع به ما عنوان «رییس دفتر مشایی» را نسبت دادند که اینگونه نبود.
در آن زمان ۸۰ دفتر و خانه فرهنگ IT و فرهنگسرای IT را در تهران راهاندازی کردم که بعد از رفتن من از آنجا، خیلی از این دفاتر را بستند؛ از جمله خانه فناوری اطلاعات خیابان رجایی که پس از ما تبدیل به گرمخانه شد!
مرکزی که یک ترم با هزینه کرد ۲ ۰۰ میلیون تومانی برای تجهیزات، دانشگاه بینالمللی E- learning شد و سپس به تاریخ پیوست. در هر حال از آنجا هم مجددا به دولت پیوستم و اکنون هم که اینجا در مرکز امور مناطق آزاد هستم.
پس شما از سال ۱۳۷۸ با آقای مشایی همراه هستید؟
بله.
همکاری متقابل جنابعالی و آقای مشایی از کجا نشات میگیرد؟
من تعهدی نمیدهم، اما اگر بدهم قطعا آن را انجام میدهم. صداقت هم دارم و اهل بازیهای پشت پرده نیستم. در ضمن با هر فکر و اندیشهای که دارم، وقتی در یک سیستم کار میکنم، «ایرانی» و ملی میاندیشم و عمل میکنم.
این را هم باور دارم که «ماندنی» نیستیم. اصلا در دنیا ماندنی نیستیم. با رفتن ما هم آسمان به زمین نمیرسد. مثل مردن میماند و تا چهلم، همه یادشان میرود که کی مرد! منطق دنیا همین است. لذا کارها را باید برای رضای خدا انجام داد و منتظر برکت از خدا بود.
خدا هم این گونه تاکنون به ما کمک کرده و حتی مواردی پیشآمده که تا لب پرتگاه رفتهایم، اما نیفتادهایم.
این را هم باید باور داشته باشیم که روزی فراموش میشویم. پس فقط باید به فکر حل مشکلات باشیم، نه «بازی».
متاسفانه به خاطر ریاکاریها در جامعه، امروز خوب و بد قاطی شدهاند و مقصر هم تا حدی «گذشتگان» هستند، زیرا کاری نکردهاند، اما «غر» میزنند و صدای طبلشان هم از همه بلندتر است. نمونه، اینهایی که ادعای میراث فرهنگی دارند. اگرچه من بارها این حرفها را زدهام؛ اما «آنها» جوابی ندارند. راحت تهمت میزنیم و جوسازی میکنیم و اثرش همین شده است که دیگر هیچ اعتمادی وجود ندارد. در این شرایط، رسانهها رسالت ویژهای دارند.
ارسال نظر