از بازار تا مدرسه

حسینعلی البرز فرزند مرتضی در خانواده‌ای اداری در تهران پرورش یافت. خانواده البرز، اهل آشتیان بودند. مرتضی البرز در ۱۳ سالگی پس از فوت پدرش، شغل مستوفی‌گری وی را ادامه داد. پس از مشروطه به خدمت وزارت داخله (کشور) درآمد و پس آخرین مسوولیتش در زمان حکومت رضاشاه بود که به حکومت اراک، تفرش و آشتیان رسید‌ و با اینکه سال‌ها مسوولیت دولتی داشت ثروتی از خود برجای نگذاشت. پسرش وی را به مهربانی و بخشندگی توصیف کرده‌است.

حسینعلی البرز در سال‌۱۲۸۵ در تهران به‌دنیا آمد. دوساله بود که مادرش را از دست داد. در هشت، نه سالگی به مدرسه قزاق فرستاده شد. معلمانش، سپهبد امان‌الله جهانبانی، نخجوان، امیر‌موثق و هم شاگردی‌اش جمشید حیدری (بعدها سرتیپ) بود. بر اثر استعدادی که در آموزش زبان داشت، توانست زبان روسی را بیاموزد. بنا بر قول خودش قادر بود برخی از داستان‌های تولستوی و اشعار شاعر روسی؛ پوشکین را بخواند. پس از سه سال‌در ۱۲ سالگی به دلیل نداشتن روحیه نظامی پدرش را قانع کرد که مدرسه قزاق را ترک کند و وارد کالج شود. موسس این کالج سموئیل جردن بود که نقش بسزایی در پرورش شخصیت وی داشت و زندگی‌اش را وقف تعلیم و تربیت جوانان ایرانی کرده بود.

جردن تربیت را دروازه شهر سعادت برای جوانان می‌دانست و می‌گفت: تربیت را نمی‌توان هرگز با درس و جزوه به شاگرد، تلقین کرد؛ تربیت پایه فرهنگ ملی است. خیال نکنید با گرفتن دیپلم علامه‌دهر شده‌اید. من شما را فقط کلیدساز ساخته‌ام، با کلیدهایی که خواهید ساخت درهای علم و معرفت را باز‌خواهید‌کرد. از نظر جردن شاگردان موظف بودند که مذهب یکدیگر را محترم بشمارند. وی اول خطای شاگرد را به او می‌فهماند؛ سپس مجازات می‌کرد. قسم خوردن در مدرسه ممنوع بود. هرکس قسم می‌خورد یا دروغ می‌گفت، ۱۰شاهی برای صندوق اعانه می‌پرداخت و اگر قوطی سیگار در جیب کسی پیدا می‌شد، یک‌تومان جریمه به او تعلق می‌گرفت.

در سال‌۱۳۰۴ البرز، فارغ‌التحصیل شد و در زمان مسوولیت دکتر میلسپو بر وزارت مالیه با حقوق ماهانه چهل‌تومان با سمت مترجم انگلیسی، وارد این وزارتخانه شد. در همین زمان به برونشیت سختی مبتلا شد؛ از این‌رو وی برای درمان و تغییر آب و هوا به خوزستان رفت و مترجم مستر هیومن شد. در این زمان سفر به خرمشهر از مسیر لرستان بسیار ناامن بود و کمتر کسی بدون محافظ، جرات عبور داشت؛ به همین دلیل از راه بغداد و بصره به خرمشهر و اهواز می‌رفتند. حقوق وی در آنجا به دلیل بدی آب و هوا به ۹۵‌تومان افزایش یافت. از آنجا که رئیس آمریکایی در منطقه اعتیاد به الکل داشت، البرز بسیاری از مسوولیت‌های وی را به عهده گرفت. با اینکه مالیات‌دهندگان و برخی از فرماند‌هان نظامی منطقه با انواع رشوه‌ها و تهدیدها وی را تطمیع می‌کردند تا مالیات‌های عقب‌افتاده قبایل را کاهش دهد، او از پذیرفتن این پیشنهادها خودداری کرده و در ‌برابر تهدیدها تسلیم نمی‌شد، پس از آن به تهران آمد و در ۲۲سالگی با دختر خاله‌اش، فرزند محمدحسین منگه (از مدیران دولتی) ازدواج کرد و با رتبه دو اداری و حقوق ماهانه ۴۲‌تومان در دیوان عالی تمییز به‌عنوان منشی نیرالملک استخدام شد. پدرش در ۷۴ سالگی فوت کرد و بار خانواده بر دوش حسینعلی قرار گرفت، پس از مدتی در وزارت مالیه با کفالت رتبه ۷، مسوول کاغذ سیگار در اداره دخانیات شد.

 زندگی پرمشغله وی با فقر همراه بود. کسب رفاه بیشتر با انجام تخلفات اداری امکان‌پذیر بود؛ ولی این شیوه با آموخته‌هایش از دکتر جردن متعارض بود. بیزاری از خدمات دولتی اتکا‌به‌نفس و مقاومت در‌برابر ناملایمات، تمام وجودش را پر کرده بود. در سال‌۱۳۱۲ چهار ماه مرخصی بدون‌حقوق گرفت، پس از چند روز در یکی از مناقصه‌های بانک ملی برای کشیدن زنجیر در جلو این بانک برنده شد. او سفارش ۶ ماهه را با پشتکار فراوان دو ماه زودتر تحویل داد. وی با استفاده از وام به خرید مس و آهن‌قراضه و همکاری با آرشاک ارمنی موفق به انجام این کار شد. این دو نفر مجموعا ۲۵۰۰‌تومان از این کار سود بردند. همین مساله سرمایه اولیه وی برای تجارت بود و با همین پول مغازه‌ای در خیابان فردوسی خرید و بنگاه تجارتی البرز و بعدها شرکت سهامی دریای‌نور را تاسیس کرد. بعد از آن شروع به معاملات پایاپای با آلمان کرد. او از صبح تا پاسی از شب در مغازه‌اش کار می‌کرد و به‌کارخانه‌های متعدد آلمانی نامه می‌نوشت. متن آن را خودش به زبان انگلیسی تهیه می‌کرد و پس از ماشین‌نویسی نامه‌ها را برای شرکت‌ها می‌فرستاد.

البرز پس از سه سال، نمایندگی یازده کارخانه آلمانی را گرفت. فردی به‌نام رنه اهل یوگسلاوی را که سابقه زیادی در تعمیر و راندن موتور داشت استخدام کرد. تبلیغ در نشریات، از شیوه‌های معرفی کالا برای فروش بیشتر بود. او برای انتخاب صفحات موسیقی متناسب با ذوق ایرانی به آلمان رفت و آن را انتخاب کرد و با پخش موسیقی در جلو مغازه مشتری را جذب می‌کرد. زمانی‌که هنوز ایستگاه فرستنده رادیو در ایران نصب نشده بود، برای فروش رادیو امواج ایستگاه‌های خارجی را پخش می‌کرد؛ در این موقع مردم به‌قدری جلو مغازه‌اش جمع می‌شدند که راه‌بندان می‌شد و گروهی خیال می‌کردند جن و پری از رادیو حرف می‌زند.

برخورد البرز با مشتری به گونه‌ای بود که هرگاه مشتری وارد مغازه می‌شد با خرید کالا بیرون می‌رفت. او تا شهریور ۱۳۲۰ به مدت ۸ سال‌ مشغول تجارت بود. اشغال ایران توسط متفقین به قطع روابط تجاری ایران با آلمان منجر شد. اما این فرد وطن‌دوست، دست از تلاش برای ارتقای میهن نکشید.