از کنفرانس پل ۲۰۱۴ تا قلب فیسبوک
آموزههایی ازسفر به سیلیکون ولی
کنفرانس بریج (پل ۲۰۱۴) یکی از مهمترین رویدادهای سالهای اخیر در حوزه تکنولوژی و در فضای ارتباطی کارآفرینان ایرانی در آمریکا بود که هم فضای واقعی و پتانسیلهای شرکتهای تکنولوژی و استعدادهای ایرانیان در شرکتهای موفق خارجی را به نمایش گذاشت و هم زمینهای برای ارتباط بین شرکتهای تکنولوژی و قطب تکنولوژی جهان فراهم کرد. روزنامه «دنیایاقتصاد» در روز ۱۸ شهریور گزارش مفصلی از کنفرانس پل در همین صفحه منتشر کرد، اما در اینجا مطلبی از یکی از کارآفرینان ایرانی دعوت شده به این کنفرانس را میخوانید: نازنین دانشور* - بزرگترین چیزی که در سیلیکون ولی وجود دارد، فرهنگ کارآفرینی است.
کنفرانس بریج (پل ۲۰۱۴) یکی از مهمترین رویدادهای سالهای اخیر در حوزه تکنولوژی و در فضای ارتباطی کارآفرینان ایرانی در آمریکا بود که هم فضای واقعی و پتانسیلهای شرکتهای تکنولوژی و استعدادهای ایرانیان در شرکتهای موفق خارجی را به نمایش گذاشت و هم زمینهای برای ارتباط بین شرکتهای تکنولوژی و قطب تکنولوژی جهان فراهم کرد. روزنامه «دنیایاقتصاد» در روز ۱۸ شهریور گزارش مفصلی از کنفرانس پل در همین صفحه منتشر کرد، اما در اینجا مطلبی از یکی از کارآفرینان ایرانی دعوت شده به این کنفرانس را میخوانید: نازنین دانشور* - بزرگترین چیزی که در سیلیکون ولی وجود دارد، فرهنگ کارآفرینی است. در اینجا همه در حال کمک به تازهکارها هستند و تیمهای مختلف مداوم به تعامل و همافزایی میپردازند. در سیلیکون ولی بهطور مداوم کلاسهای مربیگری برقرار است و کارآفرینان به راحتی میفهمند که باید کجا وارد شوند یا چه چیزی را امتحان کنند و شاید بزرگترین ضعف در فرهنگ ما نداشتن مربی و فقدان فرهنگ کارآفرینی است.
در شرکتهایی که در سیلیکون ولی مورد بازدید ما قرار گرفت دغدغهای تحت عنوان فضا و امکانات وجود نداشت. امکانات، پول و مربی وجود داشت و شرکتها هر روز درگیر موضوعات حاشیهای از مالیات و خرابی اینترنت و گرانی مالی و... نمیشدند.
در سیلیکون ولی هم درصد بالایی از استارتآپهای نوظهور میمیرند، اما این مرگ به خاطر نیازهای اولیه نیست بلکه به دلایل روشن دنیای تجارت افراد یاد میگیرند که شکست یعنی تجربه جدید وامتحان ایده و استارتآپ دیگر.
نکته مهم در فرهنگ سیلیکون ولی توجه به خلاقیت و دوری گزیدن از کپی کردن است. اگر کپیبرداری هم صورت بگیرد با خلاقیت و شیوه خاص صورت میگیرد و افراد مرتبا از خود میپرسند که باید چه مشکلی را حل کنم و همین افراد و شرکتها را در مسیر موفقیت قرار میدهد.
در یکی از این شرکتها به نام Plug & Play، استارتآپها انتخاب شده و به مدت سه ماه سرمایهگذاری اولیه در آنها صورت میگرفت و فضا و تمامی امکانات اولیه نیز در اختیارشان قرار میگرفت تا پروژه خود را شروع کنند و این شرکت نیز همزمان همکاری نزدیک با شرکتهای بزرگی در دنیا مانند فوجیتسو، هوآوی، بلک بری، مرسدس بنز، پاناسونیک و... دارد. هرچند ماه یک بار نمایشگاهی با حضور استارتآپها و نمایندگان این شرکتها برگزار میکنند که منجر به خرید این استارتآپها یا سرمایهگذاری این شرکتها در آنها میشود. این یعنی پلی میان صنعت و استارتآپها و بهره گرفتن از مزیتهای هم. استارتآپها نیاز به شرکتهای پشتیبان دارند و شرکتهای بزرگ هم نیاز به خلاقیت.
فیسبوک و مارکزوکربرگ
روز سوم ما در سیلیکون ولی روز بازدید از دو غول اینترنتی دنیا یعنی فیسبوک و گوگل بود.
تور را از فیسبوک شروع کردیم و سوئیچ ماشین را در پارکینگ این شرکت به مسوول پارک کردن ماشینهای پرسنل سپردیم. در فیسبوک در فضایی بزرگ و بدون هیچ سروصدایی انبوهی از افراد نشسته یا ایستاده مشغول کار بودند. از فضای اصلی و از کنار بوفهای رد شدیم که پر از خوراکیهایی بود که میتوانستی با کارت پرسنلی آنها را به رایگان دریافت کنی و هر کدام را که برمیداشتی مانیتوری کوچک اعلام میکرد که این خوراکی چقدر برای شرکت هزینه دارد. با این مدل به نظر میرسید که فیسبوک حتی آمار مربوط به خوراکیهای خورده شده کارکنانش را هم دارد و شاید القای این حس که «ما حواسمان به شما هست». نکته جالب اینکه از حدود ۲۰۰ کارمند آن بخش حتی یک نفر هم در بوفه نبود!
در حیاط بخشهای مختلف فیسبوک قرار داشتند از رستوران با آشپزهای مختلف و غذاهای رایگان یا رستورانهای زنجیرهای بود که هزینه غذا را دریافت میکردند.
در اتاقی در همان جا که اتاق کارآموزان نام داشت تمام ابزارهای بازی قدیمی مثل آتاری و … قرار داشت و ناگهان در یک اتاق شیشهای کسی را دیدم که تا پیش از این فقط در عکسها دیده بودم؛ مارک زوکربرگ! خیلی ساده و صمیمی و به شدت مشغول کار. تا دوربینها را در آوردیم که عکس بگیریم متوجه پوستری روی شیشه اتاق شدیم که نوشته بود:«لطفا از حیوانات داخل اتاق عکس نگیرید!» طبیعتا نتیجه مشخص بود. حضور مدیر ارشد و مشهور فیسبوک در کنار همه کارکنانش در فضای کاری آنان حس و حال صمیمانهای را انتقال میداد که با مدلهای مدیران کلاسیک کاملا تفاوت داشت.
فیسبوک دارای باشگاه ورزشی و محل نوشیدنی، بستنی فروشی، کافیشاپ و… بود و همه هم رایگان و همه فضاهای رستورانی و خوراکی هم خالی خالی بود! این موضوع مرا گیج کرد که چرا از این ۸۰۰۰ نفر حتی یک نفر هم اینجا نیست و پاسخ کارمندان این بود: «حس رقابت».
اینکه در این شرکت همه به دنبال نتیجه و خوب کارکردن هستند. در این شرکت تمامی افراد هر تیم هم تیمیهای خود را هر ماه گزینش میکنند و به آنها نمره میدهند و اگر نمره شما بالا نباشد، بهزودی باید خداحافظی کنید؛ یعنی راهی ندارید غیر از اینکه در کار خود بهترین باشید و بهترین را ارائه کنید.
شرکت بعدی گوگل بود، نزدیک که شدیم نام کل منطقه و خیابان گوگل بود! گوگل آنقدر بزرگ بود که دوچرخههایی به نام جیبایک را در همه جا گذاشته بودند تا کارمندان بین ساختمانها دوچرخهسواری کنند و حتی تاکسیها و سرویسهایی بین ساختمانها جاری بود.
وارد گوگل که شدیم تقریبا زمان ناهار بود و عدهای مشغول بازی والیبال، عده دیگری مشغول ناهار و عده دیگری مشغول کارهای دیگر بودند. امنیت گوگل اجازه ورود ما را به فضای کاری نمیداد، اما تقریبا فضا مشابه فیسبوک بود. شرایط مشابه و افرادی مشابه و آدمهایی که حتی چند شب خانه نرفتهاند و آنجا خوابیدهاند تا نشان دهند کیفیت کارشان چیست. در محیطهای شرکتهای تکنولوژی همه به فکر بهتر بودن هستند و همین فرهنگ بین همه شکل گرفته است. در آنجا هم حتما چیزهایی وجود دارد که کارکنان را همیشه راضی نکند، اما به این بهانه چیزی از کار کم نمیگذارند. آنها هر چه در توان خود دارند ارائه میکنند و در بهتر کردن شرایط و فضای کاری و رفع نقصانها هم میکوشند.
این چیزی است که در فرهنگ کاری ما باید ایجاد شود تا بتوانیم در فرآیند تغییر در این مسیر تاثیرگذار باشیم.
*مدیرعامل شرکت تخفیفان
در شرکتهایی که در سیلیکون ولی مورد بازدید ما قرار گرفت دغدغهای تحت عنوان فضا و امکانات وجود نداشت. امکانات، پول و مربی وجود داشت و شرکتها هر روز درگیر موضوعات حاشیهای از مالیات و خرابی اینترنت و گرانی مالی و... نمیشدند.
در سیلیکون ولی هم درصد بالایی از استارتآپهای نوظهور میمیرند، اما این مرگ به خاطر نیازهای اولیه نیست بلکه به دلایل روشن دنیای تجارت افراد یاد میگیرند که شکست یعنی تجربه جدید وامتحان ایده و استارتآپ دیگر.
نکته مهم در فرهنگ سیلیکون ولی توجه به خلاقیت و دوری گزیدن از کپی کردن است. اگر کپیبرداری هم صورت بگیرد با خلاقیت و شیوه خاص صورت میگیرد و افراد مرتبا از خود میپرسند که باید چه مشکلی را حل کنم و همین افراد و شرکتها را در مسیر موفقیت قرار میدهد.
در یکی از این شرکتها به نام Plug & Play، استارتآپها انتخاب شده و به مدت سه ماه سرمایهگذاری اولیه در آنها صورت میگرفت و فضا و تمامی امکانات اولیه نیز در اختیارشان قرار میگرفت تا پروژه خود را شروع کنند و این شرکت نیز همزمان همکاری نزدیک با شرکتهای بزرگی در دنیا مانند فوجیتسو، هوآوی، بلک بری، مرسدس بنز، پاناسونیک و... دارد. هرچند ماه یک بار نمایشگاهی با حضور استارتآپها و نمایندگان این شرکتها برگزار میکنند که منجر به خرید این استارتآپها یا سرمایهگذاری این شرکتها در آنها میشود. این یعنی پلی میان صنعت و استارتآپها و بهره گرفتن از مزیتهای هم. استارتآپها نیاز به شرکتهای پشتیبان دارند و شرکتهای بزرگ هم نیاز به خلاقیت.
فیسبوک و مارکزوکربرگ
روز سوم ما در سیلیکون ولی روز بازدید از دو غول اینترنتی دنیا یعنی فیسبوک و گوگل بود.
تور را از فیسبوک شروع کردیم و سوئیچ ماشین را در پارکینگ این شرکت به مسوول پارک کردن ماشینهای پرسنل سپردیم. در فیسبوک در فضایی بزرگ و بدون هیچ سروصدایی انبوهی از افراد نشسته یا ایستاده مشغول کار بودند. از فضای اصلی و از کنار بوفهای رد شدیم که پر از خوراکیهایی بود که میتوانستی با کارت پرسنلی آنها را به رایگان دریافت کنی و هر کدام را که برمیداشتی مانیتوری کوچک اعلام میکرد که این خوراکی چقدر برای شرکت هزینه دارد. با این مدل به نظر میرسید که فیسبوک حتی آمار مربوط به خوراکیهای خورده شده کارکنانش را هم دارد و شاید القای این حس که «ما حواسمان به شما هست». نکته جالب اینکه از حدود ۲۰۰ کارمند آن بخش حتی یک نفر هم در بوفه نبود!
در حیاط بخشهای مختلف فیسبوک قرار داشتند از رستوران با آشپزهای مختلف و غذاهای رایگان یا رستورانهای زنجیرهای بود که هزینه غذا را دریافت میکردند.
در اتاقی در همان جا که اتاق کارآموزان نام داشت تمام ابزارهای بازی قدیمی مثل آتاری و … قرار داشت و ناگهان در یک اتاق شیشهای کسی را دیدم که تا پیش از این فقط در عکسها دیده بودم؛ مارک زوکربرگ! خیلی ساده و صمیمی و به شدت مشغول کار. تا دوربینها را در آوردیم که عکس بگیریم متوجه پوستری روی شیشه اتاق شدیم که نوشته بود:«لطفا از حیوانات داخل اتاق عکس نگیرید!» طبیعتا نتیجه مشخص بود. حضور مدیر ارشد و مشهور فیسبوک در کنار همه کارکنانش در فضای کاری آنان حس و حال صمیمانهای را انتقال میداد که با مدلهای مدیران کلاسیک کاملا تفاوت داشت.
فیسبوک دارای باشگاه ورزشی و محل نوشیدنی، بستنی فروشی، کافیشاپ و… بود و همه هم رایگان و همه فضاهای رستورانی و خوراکی هم خالی خالی بود! این موضوع مرا گیج کرد که چرا از این ۸۰۰۰ نفر حتی یک نفر هم اینجا نیست و پاسخ کارمندان این بود: «حس رقابت».
اینکه در این شرکت همه به دنبال نتیجه و خوب کارکردن هستند. در این شرکت تمامی افراد هر تیم هم تیمیهای خود را هر ماه گزینش میکنند و به آنها نمره میدهند و اگر نمره شما بالا نباشد، بهزودی باید خداحافظی کنید؛ یعنی راهی ندارید غیر از اینکه در کار خود بهترین باشید و بهترین را ارائه کنید.
شرکت بعدی گوگل بود، نزدیک که شدیم نام کل منطقه و خیابان گوگل بود! گوگل آنقدر بزرگ بود که دوچرخههایی به نام جیبایک را در همه جا گذاشته بودند تا کارمندان بین ساختمانها دوچرخهسواری کنند و حتی تاکسیها و سرویسهایی بین ساختمانها جاری بود.
وارد گوگل که شدیم تقریبا زمان ناهار بود و عدهای مشغول بازی والیبال، عده دیگری مشغول ناهار و عده دیگری مشغول کارهای دیگر بودند. امنیت گوگل اجازه ورود ما را به فضای کاری نمیداد، اما تقریبا فضا مشابه فیسبوک بود. شرایط مشابه و افرادی مشابه و آدمهایی که حتی چند شب خانه نرفتهاند و آنجا خوابیدهاند تا نشان دهند کیفیت کارشان چیست. در محیطهای شرکتهای تکنولوژی همه به فکر بهتر بودن هستند و همین فرهنگ بین همه شکل گرفته است. در آنجا هم حتما چیزهایی وجود دارد که کارکنان را همیشه راضی نکند، اما به این بهانه چیزی از کار کم نمیگذارند. آنها هر چه در توان خود دارند ارائه میکنند و در بهتر کردن شرایط و فضای کاری و رفع نقصانها هم میکوشند.
این چیزی است که در فرهنگ کاری ما باید ایجاد شود تا بتوانیم در فرآیند تغییر در این مسیر تاثیرگذار باشیم.
*مدیرعامل شرکت تخفیفان
ارسال نظر