کتاب بیوگرافی استیو جابز
ذِن و مکاشفه در اتاق مدیتیشن
نام نویسنده: والتر ایساکسون
مترجم: ندا لهردی
وقتی پدر و مادرش او را به زور به دانشکده فرستادند، ناخود آگاه واکنش پرخاشگرانهای نشان داد. او دانشکدههای دولتی مثل برکلی را که ووز هم به آنجا میرفت، به حساب نمیآورد.
بخش نوزدهم
نام نویسنده: والتر ایساکسون
مترجم: ندا لهردی
وقتی پدر و مادرش او را به زور به دانشکده فرستادند، ناخود آگاه واکنش پرخاشگرانهای نشان داد. او دانشکدههای دولتی مثل برکلی را که ووز هم به آنجا میرفت، به حساب نمیآورد. این در حالی بود که هزینه آنها ارزانتر بود. او حتی به استنفورد که بالای جاده بود و احتمالا بورس تحصیلی هم میداد، فکر نمیکرد. او میگفت: «بچههایی که به استنفورد میرفتند از قبل میدانستند که میخواهند چهکار بکنند. آنها واقعا خوش ذوق و با استعداد نبودند. من چیزی را میخواستم که هنریتر و جالبتر باشد.»
در عوض اصرار داشت فقط به دانشکده رید برود؛ یک دانشکده خصوصی و آزاد هنر در پورتلند در اورگان که یکی از گرانترین دانشکدههای کشور بود. او برای دیدن ووزنیاک به برکلی رفته بود که پدرش با او تماس گرفت و گفت که نامه پذیرش از دانشکده رید رسیده و تلاش میکرد تا استیو را از رفتن به آنجا منصرف کند. مادرش هم همین کار را کرد. آنها میگفتند که هزینه این دانشکده بسیار بیشتر از توان مالی آنها است. اما پسرشان جواب آنها را با یک اولتیماتوم داد: اگر نتواند به رید برود، هیچ جای دیگری نمیرود. آنها مثل همیشه کوتاه آمدند.
رید تنها هزار دانشجو داشت که به اندازه نصف تعداد دانشآموزان هومستدهای بود. این دانشکده به خاطر سبک زندگی راحت و هیپی مانندش معروف بود که هر چیز بیثبات و متزلزلی را با معیارهای آموزشی دقیق و اصول برنامههای آموزشیاش ترکیب میکرد. پنج سال قبل از آنکه جابز به آنجا برود، «تیموتی لیری» مربی ترویج علوم ماورای طبیعی و یکی از اعضای شورای دانشکده بود، در حالی که در کلاسهای مکاشفه معنویاش در تورهای دانشکده به دانشجویان نصیحت میکرد که: «مثل هر دین بزرگ و قدیمی، ما در جستوجوی پروردگار هستیم... اینها اهداف کهنی هستند که تعیین کردهایم؛ جلب کردن افراد، اطلاعرسانی، انصراف و گوشهگیری.» بسیاری از دانشجویان رید به صورت جدی این احکام را دنبال میکردند؛ میزان انصراف و ترک تحصیل در این دانشکده در طول دهه ۱۹۷۰ بیش از یک سوم دانشجویان بوده است.
وقتی جابز در پاییز سال ۱۹۷۲ وارد این دانشکده شد، پدر و مادرش او را به پورتلند رساندند، اما سرکشی دیگری که از جابز سر زد این بود که نگذاشت آنها به داخل محوطه دانشکده بروند. در واقع از گفتن هر خداحافظی یا تشکری امتناع میکرد. او بعدا آن لحظه را با پشیمانی عجیبی توصیف کرد:
این یکی از آن چیزهایی در زندگی است که من واقعا به خاطر آن شرمنده هستم. من خیلی با احساس نبودم و احساسات آنها را جریحهدار میکردم. نباید این کار را میکردم. آنها خیلی زحمت کشیده بودند تا مطمئن شوند که میتوانم به آنجا بروم، اما من نمیخواستم آنها در آن دور و بر باشند. نمیخواستم کسی بداند که من پدر و مادر دارم. میخواستم مثل یتیمی باشم که بدون ریشه، رابطه و بدون هیچ سابقه و پیشینهای اطراف ایستگاه قطار ولگردی میکند و از هیچ مقصد خاصی نرسیده است.در اواخر سال ۱۹۷۲ تغییر بزرگ و اساسی در زندگی دانشگاهی آمریکا اتفاق افتاد. درگیری دولت در جنگ ویتنام و اعزام نیرو به آن کشور داشت فروکش میکرد. فضای فعالیتهای سیاسی در دانشکدهها کمرنگتر شد و بحثهای سیاسی شبانه در خوابگاهها جای خودشان را به تمایل به پیدا کردن راههای رسیدن به رضایت شخصی دادند. جابز عمیقا تحتتاثیر مجموعهای از کتابهای معنوی و روشنفکری قرار داشت که مهمترین آنها کتاب «الان اینجا باش» بود؛ کتاب راهنمایی برای مدیتیشن و عجایب داروهای روانگردان نوشته «بابا رام داس» متولد «ریچارد آلبرت». جابز میگفت: «پر محتوا و کامل بود. من و بسیاری از دوستانم را تغییر داد.»یکی از نزدیکترین این دوستان یک دانشجوی سال اولی لاغر اندام به نام «دنیل کوتکه» بود که جابز را یک هفته بعد از آنکه وارد دانشکده رید شده بودند دیده بود و درباره علایقشان به ذِن، باب دیلن و ماده مخدر ال اس دی را با هم حرف زده بودند. کوتکه از یکی از خانوادههای ثروتمند در حومه نیویورک آمده بود، با هوش، اما رفتارهای بچهگانهای داشت که با علاقهاش به دین بودا پختهتر به نظر میرسید. کاوشهای روحی باعث شده بود از ثروت و دارایی مادی اجتناب کند، با این حال، اما تحت تاثیر ضبط کاست جابز قرار گرفته بود. کوتکه به خاطر میآورد: «استیو یک ضبط دو کاسته TEAC و نوار کاستهای قاچاقی با کیفیتی از دیلن داشت. انسانی واقعا آرام و طرفدار تکنولوژی بود.»
به این ترتیب جابز بیشتر وقتش را با کوتکه و «الیزابت هولمز» میگذراند. آنها با هم به ساحل میرفتند، سرگرم وراجیهای خوابگاهی درباره معنای زندگی میشدند، در برنامههایی در معبدی محلی «هیر کریشنا» شرکت میکردند و برای خوردن غذاهای سبزیجاتی رایگان به مرکز آیین ذِن میرفتند. کوتکه میگوید: «خوشگذرانیهای خوب، اما فیلسوفانه داشتیم و آیین ذِن را خیلی جدی دنبال میکردیم.»جابز کتابهای دیگرش مانند ذهن ذِن، ذهن تازهکار نوشته «شونریو سوزوکی»، اتوبیوگرافی یک یوگی (جوکی) نوشته «پاراماهانسا یوگاناندا و برشی از مادهگرایی روحی نوشته «چوگیام ترانگپا» را با کوتکه سهیم میشد. آنها یک اتاق مدیتیشن در فضای زیر شیروانی بالای اتاق الیزابت هولمز درست کردند و آن را با چاپهای هندی، قالیچه پاکستانی، شمع، عود و پشتی تزئین کرده بودند.
ارسال نظر