همسایه‌ای که مهندس اچ پی بود
بخش هفتم
ترجمه ندا لهردی
توضیح بازار دیجیتال:‌ کتاب بیوگرافی استیو جابز که توسط والتر ایسکسون نوشته شده تنها بیوگرافی رسمی از این مرد اول جهان تکنولوژی است.

این کتاب که هم‌اکنون پرفروش‌ترین کتاب بسیاری از فروشگاه‌های بزرگ کتاب مانند آمازون است تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده و روزنامه دنیای‌اقتصاد نخستین رسانه‌ای است که اقدام به انتشار این کتاب به صورت پاورقی کرده است. بخش هفتم این پاورقی را می‌خوانید:
***
این خانه گاراژی داشت - بخشی از این خانه که بعدها در دره سیلیکون جنبه کاربردی و نمادین پیدا کرد- که آنها آنقدر در آن با لوازم و وسایل مختلف ور رفتند تا اولین محصولشان را ساختند؛ یک نوسانگر صوتی. در طول سال‌های دهه ۱۹۵۰ شرکت هیولت پکارد سریع رشد کرد و به سازنده لوازم و وسایل فنی تبدیل شد.
خوشبختانه در آن نزدیکی جایی بود برای صاحبکارانی که دیگر از گاراژهایشان پا فراتر گذاشته بودند. در حرکتی که به تغییر این منطقه به مهد انقلاب تکنولوژی کمک کرد، «فریدریک ترمن» رییس گروه مهندسی دانشگاه استنفورد بیش از 283 هکتار پارک صنعتی را در زمین دانشگاه برای شرکت‌های خصوصی احداث کرد که می‌توانستند به ایده دانشجویانش جنبه تجاری بدهند. اولین مستاجر این پارک «بنیاد واریان» یعنی همان جایی بود که کلارا جابز در آن کار می‌کرد.
جابز می‌گوید: «ترمن با این ایده بزرگ کاری بهتر از هر کار دیگری را انجام داد که باعث شد صنعت تکنولوژی به چنین رشدی برسد.» تا زمانی که جابز ده ساله شد، شرکت اچ پی نه هزار کارمند داشت و به شرکتی معتبر تبدیل شده بود که هر مهندسی به خاطر ثبات مالی‌اش آرزو داشت در آن کار کند.
مهم‌ترین تکنولوژی که باعث رشد این منطقه شد، قطعا نیمه رساناها بودند. «ویلیام شاکلی» یکی از مخترعان ترانزیستور در آزمایشگاه‌های بل (Bell Labs) در نیوجرسی در سال 1956 به مانتین ویو رفت. او شرکتی را تاسیس کرد که به جای ترانزیستورهای ژرمانیومی که معمولا در آن زمان ساخته می‌شدند و گران‌تر هم بودند، ترازیستورهای سیلیکونی می‌ساخت. اما شاکلی آنقدر بی‌خیال و دمدمی بود که پروژه ترانزیستورهای سیلیکونی‌اش را رها کرد.
این موضوع باعث شد تا هشت نفر از برجسته‌ترین مهندسانش مانند «رابرت نویس» و «گوردون مور» از شرکت او رفته و شرکت «فیرچایلد سمیکانداکتور» (Fairchild Semiconductor) را راه‌اندازی کنند.
این شرکت رشد کرد و دوازده هزار کارمند را به‌کار گرفت، اما در سال 1968 وقتی که نویس در یک جنگ رقابتی برای تصاحب پست مدیر عاملی این شرکت شکست خورد، از هم پاشید. نویس همراه با گوردون مور شرکتی را به نام «اینتگریتد الکترونیکز کورپوریشن» (Integrated Electronics Corporation) پایه‌گذاری کردند که به سرعت نامش را به اینتل (Intel) خلاصه کردند. سومین کارمند آنها «اندرو گروو» بود که بعدها این شرکت را با تغییر تمرکز آن از تراشه‌های حافظه به ریزپردازنده‌ها، توسعه داد. ظرف چند سال بیش از پنجاه شرکت سازنده نیمه رساناها در آن منطقه وجود داشتند.
رشد تصاعدی این صنعت به پدیده مشهوری مربوط بود که مور در سال ۱۹۶۵ کشف کرد. او در این سال نموداری از سرعت مدار مجتمع بر اساس تعداد ترانزیستورهایی که می‌توانستند روی یک تراشه قرار داده شوند، کشید و نشان داد که این سرعت هر دو سال دو برابر می‌شود؛ مسیری که انتظار می‌رفت ادامه داشته باشد. این موضوع در سال ۱۹۷۱، زمانی که اینتل می‌توانست یک بخش پردازشگر مرکزی را به صورت یک تراشه تولید کند، دوباره تایید شد. این تراشه Intel ۴۰۰۴ بود که عنوان ریزپردازنده را گرفت. قانون مور تا امروز هم درست بوده است و پیش‌بینی قابل اعتماد آن از عملکرد تا قیمت، این امکان را برای دو نسل کارآفرینان جوان شامل استیو جابز و بیل گیتس به وجود آورد تا برآورد ارزشمندی برای محصولات آینده‌شان داشته باشند.
صنعت تراشه نام جدیدی را به این منطقه آورد، وقتی «دان هوفلر» ستون‌نویس هفته‌نامه «الکترونیک نیوز» از ژانویه سال 1971 نوشتن پاورقی را با نام «دره سیلیکون ایالات متحده آمریکا» شروع کرد. دره چهل مایلی سانتا کلارا که از جنوب سانفرانسیسکو شروع شده، از پائولو آلتو می‌گذرد و تا سن خوزده می‌رسد، یک ستون تجاری به نام «ال کامینو ریل» دارد؛ جاده‌ای با شکوه که زمانی به کلیساهای دارای بیست و یک کشیش کالیفرنیا متصل می‌شد و حالا خیابان شلوغی است که شرکت‌های قدیمی و نوظهوری را به هم متصل می‌کند که یک سوم سرمایه‌گذاری مخاطره‌آمیز سالانه ایالات متحده را در اختیار دارند. جابز می‌گوید: «همچنان که بزرگ می‌شدم از تاریخ آنجا الهام می‌گرفتم. این باعث شد تا بخواهم بخشی از آن تاریخ باشم.»
مثل اغلب بچه‌ها، او از تمایلات و هیجانات اطرافش الهام می‌گرفت. جابز به خاطر می‌آورد: «اغلب پدرهای همسایه واقعا کارهای دقیق و ماهرانه‌ای در زمینه فوتوولتیکز*، باتری‌ها و رادار انجام می‌دادند. من در بهت این کارها بزرگ شدم و از مردم درباره این چیزها می‌پرسیدم.» مهم‌ترین همسایه «لری لنگ» بود که هفت خانه آن‌طرف‌تر زندگی می‌کرد. «او الگوی من بود از آنچه یک مهندس HP می‌توانست باشد: یک رادیو باز بزرگ، طرفدار مطلق لوازم الکترونیکی. او خرت و پرت‌هایی را برایم می‌آورد تا با آنها بازی کنم.» جابز به سمت ورودی پارکینگ اشاره می‌کند و می‌گوید: «وقتی به سمت خانه قدیمی لنگ می‌رفتیم، یک میکروفن کربنی، یک باتری و یک بلندگو برمی‌داشت و آنها را در مسیر ورودی پارکینگ قرار می‌داد. به من می‌گفت که در میکروفن کربنی حرف بزنم و صدایم از بلندگو پخش می‌شد.» جابز به یاد حرف پدرش می‌افتد که می‌گفت میکروفن‌ها همیشه یک آمپلی فایر الکترونیکی لازم دارند.
* روشی است برای تولید برق از تبدیل اشعه‌های خورشیدی به جریان مستقیم الکتریسیته با استفاده از نیمه رساناها.