بازار کتاب و آینده صنعت نشر در ایران
مقدمه: مشهور است که سرانه مطالعه در ایران با احتساب کتاب‌های درسی دانش‌آموزان و دانشجویان، بین هفت تا پانزده دقیقه در روز است.
برخی بدگمان‌ترند و این رقم را ۲ دقیقه می‌دانند و برخی دیگر سرانه مطالعه مردم ایران را ۷۵ دقیقه برآورد می‌کنند. فارغ از این مناقشه دیرپا، نوعا مقایسه‌های نومیدکننده هم درباره میزان کتاب خواندن ایرانیان و ملت‌های دیگر می‌شود و چنین نمایانده می‌شود که ملت‌های دیگر مدام در حال مطالعه‌اند؛ ‌اما ایرانیان کتاب نمی‌خوانند. یکی از مهم‌ترین استنادات در این زمینه پایین بودن شمارگان کتاب در ایران است. این مساله و پاره‌ای موضوعات دیگر درباره بازار نشر ایران و چشم‌انداز تاثیرگذاری کتاب در آینده موضوع گفت‌وگوی زیر با محمود صدری مدیر انتشارات «دنیای اقتصاد» است:

در موضوع اقتصاد نشر، واقعیتی که دیده می‌شود این است که متاسفانه تیراژ کتاب‌های اقتصادی در ایران کم یا حتی خیلی نازل است، این مساله هم می‌تواند از بعد عرضه مورد بررسی قرار گیرد، یعنی اینکه ما نمی‌توانیم کتاب‌هایی را که باب طبع خوانندگان است عرضه کنیم یا اینکه ما کتاب‌های خوب داریم و تقاضا ضعیف است؛ یعنی اینکه فرهنگ مناسب برای خواندن این کتاب‌ها وجود ندارد یا اینکه درآمد کافی برای خرید این کتاب‌ها وجود ندارد. این واقعیت را شما از این دو زاویه چطور بررسی می‌کنید؟ هم در بخش عرضه و هم در بخش تقاضا.
در بازار نشر هم مثل هر بازار دیگری، شما ابتدا باید ماهیت این بازار را شناسایی کنید و ببینید که اساسا ما در ایران بازاری به‌عنوان بازار نشر مطابق عرف جهانی داریم یا خیر. بازار نشر در ایران تابعی از نظام اقتصادی حاکم بر کشور و تابعی از نظام اجتماعی خودمان است و طبعا همان عارضه‌هایی که گریبان‌گیر این اقتصاد و این نظام اجتماعی است، بازار نشر هم به آن دچار است.
یعنی بازار نشر را نمی‌توان مجزا از سایر بازارها یا کل اقتصاد کشور دید؟
زمانی که بحث بازار در نظام‌های پیشرفته مطرح می‌شود، شما چارچوب‌های حقوقی مشخص، ضوابط مشخص دادوستد و حمایت‌های قانونی مشخص را مشاهده می‌کنید. در این نظام‌ها حقوق مالکیت کاملا تعریف شده است و همه اینها در قالب مشخص و البته در جوف آزادی، همانند بازار سایر کالاها عمل می‌کنند؛ یعنی دادوستد رقابتی در بازار رخ می‌دهد و کسانی براساس قابلیت و شایستگی در بازار رشد می‌کنند و طرف عرضه کتاب را تشکیل می‌دهند و در طرف دیگر هم جامعه‌ای دارید که به‌عنوان طرف تقاضا عمل می‌کند و از تعامل این دو بازار شکل می‌گیرد و عمل می‌کند. ویژگی‌های این بازار در جوامع پیشرفته این است که آنها در متن تحولات و جوشش‌های اجتماعی هستند، چه در داخل کشورهایشان و چه در سطح جهانی؛ یعنی کالای آگاهی و اطلاعات که موضوع کتاب هست،‌ کاربرد عینی و واقعی برای انسان‌ها دارد؛ به‌طوری‌که یا به احساساتشان پاسخ می‌دهد یا اینکه از طریق کتاب علم و دانشی به‌دست می‌آوردند که به‌وسیله آن کسب درآمد می‌کنند و جایگاه اجتماعی مشخص به‌دست می‌آورند و بالاخره کاربرد مشخصی برایشان دارد و مطابق آن وارد بازار می‌شوند و متقاضی اثر می‌شوند و از طرف دیگر در بخش عرضه، همه‌چیز قابل مطالعه و محاسبه است، از اقلام اقتصادی گرفته تا بازارهای هدف و... می‌تواند فی‌المثل نظرسنجی واقعی و دقیق داشته باشد؛ یعنی در نظرسنجی که طرف‌ها صادقانه پاسخ می‌دهند؛ یعنی اینکه ناشران در کشورهای توسعه یافته هم اطلاعات دارند و هم اقلام اقتصادی مشخص است و بر پایه اطلاعات روشن اقدام به چاپ اثر می‌کنند و اثر روانه بازار می‌شود.
در ایران چطور است؟
بازار نشر ایران همانند دیگر بازارها، در فضایی مبهم و در چارچوب اطلاعات ناقص از بازار حرکت می‌کند؛ یعنی اینکه ناشران ابزار کافی برای شناخت علایق طرف تقاضا در اختیار ندارند و ابزار و‌امکانات و هزینه‌های تولید هم بر خلاف جوامع توسعه یافته به طور دقیق قابل‌احصا نیست.
عدم قطعیتی که جنابعالی می‌فرمایید در بخش عرضه کاملا محسوس است آیا در بخش تقاضا هم عدم قطعیت وجود دارد؟
داد و ستد هر کالایی ولو اینکه سهم عرضه در آن تعیین کننده باشد، به هر حال تابع تقاضا هم هست و نمی‌توان این دو را دقیقا تفکیک و مرز بندی کرد. در بخش تقاضا کسی که برای خرید کالایی وارد بازار می‌شود، باید کالایی را که مورد تقاضا قرار می‌دهد بشناسد، وجهی را که برای کالا باید بپردازد داشته باشد و برآورد کند به‌ازای این وجهی که پرداخت می‌کند، چه مابه‌ازایی دریافت می‌کند.
مثلا عمده کتابخوان‌های جهان چه در کشورهای توسعه‌یافته و چه در کشورهایی مثل کشور ما، متقاضی ژانرهای خشونت و رمانس، یا به‌عبارت دیگر پلیسی و عشقی هستند و وقتی محدودیتی برای این ژانرها وجود داشته باشد، به این معنا است که بازار شما به یکباره کوچک می‌شود؛ یعنی دایره شمول شما محدود می‌شود به کتاب‌های تخصصی یا کتاب‌هایی که با فرهنگ حاکم و رایج همخوانی داشته باشد و به‌نوعی بخش بزرگی از بازار حذف می‌شود.
آیا این الگوی مصرفی در همه‌ جای دنیا به همین ترتیب عمل می‌کند؟ یعنی در همه جای دنیا این دو ژانر در صدر تقاضا قرار دارند؟
با اطمینان زیاد می‌توان گفت که در همه جای جهان این دو ژانری که عرض کردم در صدر کتاب‌های پرفروش قرار دارند.
چه چیزی این الگوی مصرفی را شکل می‌دهد؟ آیا دلیل فرهنگی دارد؟
این غرایز مشترک بشری است که این الگوی مصرفی را شکل می‌دهد. بشر، نوعا در پی خبر، حادثه و‌امور به اصطلاح اکشن می‌گردد؛ در یونان و روم باستان جذاب‌ترین کار برای مردم تماشای نبرد گلادیاتورها بود. هنوز هم دیدن فیلم‌های حادثه ای جزو جذاب‌ترین‌ها است. مثلا در دنیای روزنامه‌نگاری، نوعا صفحات حوادث پر خواننده تر از صفحات دیگر هستند. علت این موضوع را هم شاید خیلی کسی نتواند توضیح دهد یا اینکه دست‌کم در توان من نیست، ولی می‌دانیم که جزو پذیرفته‌ها و تقاضاهای مردمان جهان است. آنچه به‌صورت واقعی و بیرونی در بازار نشر جهان می‌بینیم این است که اینها ژانر غالب هستند. در حوزه خارج از کتاب هم همین ژانرها غالبند، در حوزه سینما هم همین‌طور است. در حوزه هنرهای دیگر هم به همین ترتیب و اگر‌امکان چاپ و نشر مجلات و نشریاتی هم باشد، این ژانرها موفق‌تر هستند، مثلا موفق‌ترین نشریه‌ای که در ایران طی ۴۰-۳۰ سال اخیر چاپ شده، هفته‌نامه حوادث بوده و این به دلیل همین تقاضا برای ژانر اکشن است و بعضا در جوف آن رمانس هم می‌توان دید. کتاب‌های تخصصی همه‌جا در پایین فهرست تقاضا هستند، یعنی همین الان اگر کتاب‌های آگاتا کریستی را به‌عنوان مبنای ۱۰ بگیرید، کتاب‌های تخصصی چاپ دانشگاه‌های هاروارد و آکسفورد در پایین جدول جزو ۳-۲ یا شاید حتی یک باشند و این طبیعت بازار نشر است.
اگر بخواهیم مقداری روی کتاب‌های اقتصادی و مدیریتی تمرکز کنیم که شما هم تجاربی در این زمینه دارید. به تفکیک در بخش اقتصادی و بخش مدیریتی چه تیپ کتاب‌ها یا چه موضوعاتی در صدر تقاضا هستند و دلایل آن را در چه چیزی می‌بینید؟
پیرو همان بحث قبلی که گفته شد بازار تعیین‌کننده است و با توجه به اینکه دو ژانر اکشن و رمانس در اینجا وجود ندارد و یا عرضه آن محدود است، آن دسته از کتاب‌هایی که طرف تقاضا براساس برآوردش فکر می‌کند با آن به هدف‌هایش نزدیک‌تر می‌شود، کتاب‌های مدیریت، بازار سرمایه، مباحث مربوط به تولید و ساماندهی تولید کارخانه‌ای و کارگاهی و‌امثال اینها عمدتا در صدر تقاضاها قرار دارند.
یعنی یک مابه‌ازای کوتاه‌مدتی می‌تواند برای مصرف‌کننده ایجاد کند؛ ‌درست است؟
بله. یعنی فرد متقاضی دقیقا فکر می‌کند با هزینه‌ای که می‌پردازد چیزی همسنگ آن بلکه خیلی بیشتر هم به‌دست می‌آورد. به‌همین دلیل حتی در قیمت‌گذاری کتاب هم می‌توان در این بخش با دست و دل بازی عمل کرد؛ یعنی متقاضیان این‌گونه کتاب‌ها پول بیشتری حاضرند بپردازند، ولی وقتی به سمت آثار فکری‌تر مثل ادبیات و هنر حرکت می‌کنیم، ناشران ناگزیرند جانب احتیاط را رعایت کنند.
در رابطه با همین بحث قیمت‌گذاری یک بحثی در اقتصاد داریم با عنوان کشش قیمتی؛ یعنی تقاضا چقدر نسبت به قیمت واکنش نشان می‌دهد. این موضوع را در مورد کتاب‌های اقتصادی و مدیریتی چطور می‌بینید؟ آیا تقاضا با کشش است؟ یعنی اگر قیمت یک کتابی دو برابر شود، تقاضا به‌سرعت کاهش پیدا می‌کند یا اینکه نه. کتاب به‌عنوان یک کالای ضروری در ایران محسوب می‌شود و خیلی به قیمت واکنش نشان نمی‌دهد؟
معمولا در قیمت‌گذاری کتاب به جز موارد خاصی که ناگهان هزینه چاپ و کاغذ افزایش پیدا می‌کند( مثلا سال ۹۱)، جهش‌های خاصی رخ نمی‌دهد که بخواهیم بگوییم در عمل چه اتفاقی رخ داده، ولی افزایش‌های متوالی و متداول در قیمت‌ها تاثیر چندانی بر تقاضا ندارد؛ یعنی حتی با افزایش ۳۵ تا ۴۰ درصدی در قیمت کتاب، در سالیان اخیر که نرخ تورم در همین حدود بوده، تغییر خاصی در میزان تقاضا مشاهده نمی‌شود. ممکن است تاملی در خرید صورت گیرد، ولی به‌هر حال کتاب دلخواه انتخاب و خریداری می‌شود.
یعنی تقاضا برای کتاب بی‌کشش است و خیلی نسبت به قیمت واکنش نشان نمی‌دهد؟
بنا بر منطق اقتصادی نمی‌توان گفت تقاضا برای کتاب بی کشش است و حتی شاید در این بازار بیش از بازار کالاهای خوراکی یا نیازهای حیاتی خانوارها، کشش قیمتی بیشتر هم عمل کند. ‌اما آنچه به صورت تجربی دیده می‌شود این است که در حوزه‌هایی که انگیزه‌های قوی برای خرید کتاب هست، تغییرات قیمتی چندان تلاطمی ایجاد نمی‌کند. حتی در مورد برخی کتاب‌ها که ماهیت اقتصادی و تجاری ندارند و برای خواننده‌اش ثروتی ایجاد نمی‌کنند، مثلا کتاب‌های تاریخی، افزایش قیمت تاثیر ملموسی بر تقاضا نمی‌گذارد. فردی که می‌خواهد بداند تاریخ کشورش چگونه بوده، با سخاوت عمل می‌کند. ما طی همین سال‌ها کتاب‌هایی در حوزه تاریخ ایران باستان داشته‌ایم که قیمت آن از چاپ قبلی تا چاپ بعدی حدود سه برابر شده، ولی این افزایش قیمت هیچ تاثیری بر فروش آن نگذاشته است؛ یعنی با همان آهنگی که قبلا به فروش می‌رفته باز هم به فروش می‌رود. به‌عبارتی می‌خواهم بگویم آنچه بازار کتاب و نشر را محدود کرده، لزوما عامل قیمت نیست.
کیفیت محتوایی کتاب تا چه اندازه می‌تواند موثر باشد؟ کیفیت سخت‌افزاری آن چطور؟
بازار کتاب هم مانند بازار سایر کالاها است. مجموعه بازارهای ایران در کل بازاری ناتوان است؛ یعنی همان اتفاقی که در بازار سایر محصولات می‌افتد در بازار محصولات فرهنگی و کتاب هم رخ می‌دهد.
طبیعتا اگر در میان این کالاهای نسبتا نامرغوب کالای مرغوبی هم پیدا شود، خب مردم هم استقبال می‌کنند، ولی اینکه در کل، تیراژ کتاب پایین است و تقاضا برایش کم است، خیلی نمی‌تواند به این‌امر وابسته باشد. در این صورت یک قاعده کلی را بیان می‌کنید که در مورد بازار سایر کالاها هم صادق است. البته کالاهایی هم داریم که به لحاظ کیفی پایین است، ولی به دلیل محدود بودن بازار خوب به فروش می‌روند.
کتاب هم از همین قاعده پیروی می‌کند؛ یعنی اگر جایی فرد احساس کند با همین کتاب نامرغوب اندکی بر دانش و توانایی‌اش افزوده می‌شود و می‌تواند در جایی از این‌امر سود ببرد، باز هم کتاب را می‌خرد. بیشتر به نظر می‌رسد همان عنصر فایده موثر است؛ یعنی باید متقاعد شود که این کالا برایش مفید واقع خواهد شد. در بحث سخت‌افزاری هم هر چقدر کیفیت بالاتر باشد، اعتبار ناشر افزایش می‌یابد و بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
در همین بخش اقتصاد و مدیریت آیا ما حوزه‌هایی داریم که در آن تقاضا وجود داشته باشد و بخش عرضه نتواند به آن پاسخ دهد یا اینکه در همه حوزه‌هایی که تقاضا برای آن وجود دارد عرضه هم به اندازه کافی هست؟ آیا نیازسنجی راجع‌به نیاز مصرف‌کنندگان در بازار انجام می‌شود که پس از آن اقدام به چاپ کتاب در راستای نیاز مصرف‌کنندگان صورت
پذیرد؟
به‌طور مشخص نمی‌توان گفت، ولی موارد محدودی هست که نوعی نیازسنجی طبیعی رخ می‌دهد و ناشران از طریق تماس با کتابخوان ها متوجه کاستی‌هایی در بازار می‌شوند و به سوی جبران آن می‌روند. برای مثال در پی تقاضاهای مکرر، ناشر متوجه می‌شود که بازار به اطلاعاتی راجع به صادرات و واردات و یا عقد قراردادهای کم ریسک نیاز دارد و پس از فهمیدن این موضوع به دنبال چاپ چنین کتاب‌هایی می‌رود.
آیا همیشه همین‌طور است. لطفا دقیق‌تر بفرمایید؟
برای مثال: در حوزه ضوابط و قوانین صادراتی، مخاطب به دنبال کتاب‌هایی است که مشخص کند چه چیزی راه را برای صادرات هموار می‌کند یا چطور می‌تواند صادرات اقتصادی‌تری داشته باشد. مثلا اگر کتابی درباره نحوه سرمایه‌گذاری و خرید و فروش مسکن داشته باشید برای مخاطب جذابیت بیشتری دارد و به دنبال کتاب‌های مشابه است و این‌امر به این دلیل است که مخاطب فکر می‌کند می‌تواند با خواندن این قبیل کتاب‌ها پولدار شود.
یعنی هنوز هم حوزه‌هایی مغفول مانده که در آن کتاب برای عرضه وجود ندارد؟
نوعا در مورد موضوعات مختلف کتاب برای عرضه هست، ولی مخاطب به دنبال عناوین بیشتر است و به نوعی اقناع نمی‌شود و به هدفش نمی‌رسد و چیز جدید می‌خواهد. ولی اینکه بگوییم موضوعات بدیعی هست که مردم به دنبال آن باشند و در بازار ایران وجود نداشته باشد، فکر نمی‌کنم. این‌طور باشد؛ چون تنوع کتاب در ایران کم نیست. در حال حاضر تعداد عناوین کتابی که در ایران چاپ می‌شود حدود ۶۵ هزار عنوان در سال است؛ یعنی رتبه هشتم جهانی و پس از ژاپن و قبل از اسپانیا. البته درست است که بخش بزرگی از این عناوین در حوزه کتاب‌های درسی است یا در کتاب‌هایی است که شاید در حوزه علائق عامه نباشد، ولی باز هم آن چیزی که غیر از اینها باقی می‌ماند، کم نیست.
یعنی می‌فرمایید که تعداد عناوین زیاد است؛ ولی با تیراژ پایین؟ به‌نوعی می‌توان گفت که تیراژ پایین است، ولی با این وجود باز هم تعداد عناوین و موضوعاتی که در ایران چاپ می‌شود به‌گونه‌ای هست که اگر کتابخوان‌ها متقاضی باشند، هرکسی بنا به نیاز خود کتاب پیدا کند، البته به غیر از دو ژانری که مطرح شد. یعنی در واقع قسمت عمده نیاز بازار را عرضه‌کنندگان می‌توانند پاسخ بدهند؟
تیراژ کتاب در ایران پایین است؛‌اما فراموش نکنیم که شمار ناشران در ایران بیش از عرف جهانی است. بر اساس آمارهای چهار پنج سال پیش، بیش از ۹۰۰۰ ناشر کوچک و بزرگ در ایران فعالیت می‌کنند. منتها چون آن بازاری که عرض کردم وجود ندارد، یعنی آن ولوله تقاضا و کنش‌های اجتماعی که فرد احساس کند با خواندن کتاب مسلح به اطلاعاتی می‌شود که بتواند در جامعه آن را تبدیل به یک دارایی جدید کند وجود ندارد. برای مثال در بورس نیویورک یک جور سهام مبادله می‌شود و در بورس تهران یک جور
دیگر.
خب اولی پرتوان و پرانرژی است و جمعیتی که می‌آیند زیاد است و تقاضا برای اطلاعات خیلی بالا است ولی در اینجا بازار محدود است و حجم دادوستد در همه چیز، در کالا، در فرهنگ و اطلاعات محدود است و چون حجم دادوستد پایین است، کتاب هم به‌عنوان محمل این داد وستد اطلاعات طبعا محدودتر از جاهای دیگر دنیا است. علاوه بر اینها ذکر این نکته هم ضرورت دارد که از مجموع ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار عنوان کتاب که در سال ۲۰۱۲ در جهان چاپ شده ۶۵ هزار یا سه در صد آن متعلق به ایران است. جمعیت ایران حدود ۰۸/۱ در صد جمعیت جهان است و از این جهت می‌توان گفت آمار چاپ کتاب در ایران، آنقدرها هم که گفته می‌شود نا‌امید کننده نیست.
واقعیت دیگری که دیده می‌شود این است که قسمت عمده‌ای از کتاب‌های موجود در بازار به بحث ترجمه اختصاص داده شده، آیا علت این‌امر نیاز بازار است یا اینکه ما مولف خوب نداریم؟ آیا چنین‌امری اصلا صحت دارد؟
بله و بیشتر مربوط به عامل دوم است. ببینید یک بخش کار مربوط به بحث تجاری است که در بازار نشر ایران تقاضا برای ترجمه‌ها بیشتر از تالیف است و این شاید علت اصلی است که ناشرها ترجیح می‌دهند به سمت ترجمه بروند، مگر در جاهایی که مولفان نامداری در کشور باشند که خود آنها محرک تقاضا هستند.
منتها در غیر از این موارد در اکثر حوزه‌ها نمونه‌های خارجی که وارد بازار می‌شود معمولا سنجیده‌تر، پخته‌تر، غنی‌تر و مبتنی بر اطلاعات دقیق‌تر است و روش‌ها و اسلوب‌های پژوهشی دقیق‌تری دارد و طبعا این‌گونه کتاب‌ها بهتر خوانده می‌شود. معمولا کتاب‌های تالیفی خوب کم پیدا می‌شود مگر در مواردی که در حوزه‌های اختصاصی خود ما مانند تصحیح نسخ قدیمی و مانند اینها باشد.
اینکه ما مولفان خوبی نداریم آیا علت این است که دستمزدهایی که در حوزه نشریه به مولفان پرداخت می‌شود پایین است یا اینکه سیستم آموزشی ما نمی‌تواند مولفان توانمند تربیت کند؟
بنده در بخش آموزش این صلاحیت را در خودم نمی‌بینم که توضیح بدهم، ولی در حوزه نشر اگر این موضوع را در قالب بازار ببینیم، نمی‌توان گفت که هزینه تالیف و ترجمه در حال حاضر در ایران پایین است. البته درست است که مطلق این قیمت پایین است، ‌اما سهم این بخش نسبت به سایر نهاده‌های تولید پایین نیست بلکه در اصل خود بازار کوچک است؛ یعنی وقتی قرار است که از کتابی ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نسخه چاپ بشود کل گردش مالی که اتفاق می‌افتد چنان محدود است که سهم مترجم و مولف هم به همان نسبت کم می‌شود؛ یعنی اگر به‌صورت نسبی محاسبه شود؛ شاید از جاهای دیگر دنیا کمتر نباشد؛ مثلا ممکن است یک ناشر آمریکایی یا انگلیسی یک میلیون نسخه از کتابی چاپ ‌کند و در زمان کوتاهی آن را نسخه ای ۳۰ دلار بفروشد یا حتی پیش فروش کند. طبیعی است که چنین ناشری می‌تواند و ناگزیر است یک میلیون دلار به مولف بدهد. ‌اما در ایران ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ نسخه کتاب چاپ می‌شود و طبیعتا مبلغ کمتری هم سهم مولف می‌شود. در واقع چون بازار کوچک است هم سهم مولف پایین است و هم سهم ناشر.
در مورد ناشرانی که در حال حاضر در بازار هستند تا چه اندازه رقابت عادلانه بین این ناشران وجود دارد؟ و این رقابت در بین عرضه‌کنندگان تا چه اندازه منطبق بر یک رقابت اقتصادی منصفانه است؟
دست‌کم در سال‌های اخیر نشانه‌ای از غیرمنصفانه بودن رقابت در بین عرضه‌کنندگان مشاهده نمی‌شود و همه در فضایی تقریبا مشابه عمل می‌کنند. البته زمانی این‌طور نبود و مثلا عرضه کاغذ و زینک دولتی زمینه‌هایی برای بی‌عدالتی فراهم کرده بود، ‌اما ظاهرا دیگر این گونه نیست. شاید مواردی مانند خرید کتاب از برخی ناشران توسط دولت باشد که رقابت را مخدوش کند‌اما گمان نمی‌کنم این فقره را بتوان از مصادیق بی عدالتی گسترده به شمار آورد. در واقع گرفتاری اصلی بازار نشر مانند دیگر بازارهای ما این است با یک بازار گسترده و با عمق کم در فضای عرضه مواجه‌ایم؛ یعنی همان‌طور که در اقتصاد سرمایه‌های بزرگ شکل نمی‌گیرد، در بازار نشر هم این موضوع دیده می‌شود. تعداد ناشران بزرگ بسیار کم‌ است و به جز چند ناشر دولتی یا شبه‌دولتی و معدود ناشران خیلی قدیمی که اندک بنیه‌ای دارند، بقیه کم توان
هستند.
در واقع، بازار نشر رقابت بین انبوهی از بنگاه‌های کوچک است که کم و بیش هم عادلانه عمل می‌کنند. آیا رقابت بین ناشران دولتی و ناشران خصوصی به‌صورت عادلانه برقرار است؟ یعنی هیچ رانتی برای ناشران دولتی در بازار نشر وجود ندارد؟
با چنین قاطعیتی که نمی‌توان گفت. به یک معنا می‌توان گفت که فضا عادلانه نیست چون ناشران دولتی به جهت منابعی که دارند، در بخش قیمت‌گذاری‌ها می‌توانند قیمت‌های پایین‌تری لحاظ کنند و این‌امر به نوعی خود مشوقی برای فروش محسوب می‌شود. ‌اما از این مورد که بگذریم فکر نمی‌کنم رانت و بی‌عدالتی موجب ضعف ناشران باشد. اساسا کالای مورد تقاضا در بخش ناشران خصوصی و ناشران دولتی خیلی نزدیک و مشابه نیست و گویی حوزه‌های عمل و رقابت بین این دو دسته ناشران دقیقا یکی نیست.
چه تفاوتی وجود دارد؟
ببینید عرصه‌هایی که ناشران خصوصی در آن وارد می‌شوند برای مثال آنهایی که در حوزه‌هایی اقتصادی هستند بیشتر به سمت اقتصاد مدرن است و اینها آن چیزی نیست که خیلی نزد ناشران دولتی رایج باشد.
آیا ممکن است مصادیق آن را بفرمایید؟ مثلا چه حوزه‌هایی مورد توجه ناشران خصوصی است ولی در بین ناشران دولتی رایج نیست؟
مثلا برخی ناشران بخش خصوصی روی مکاتب اقتصادی معطوف به اقتصاد آزاد کار می‌کنند و برخی دیگر معطوف به سوسیالیسم هستند. هیچ‌یک از این ۲ حوزه مورد توجه ناشران دولتی نیست. ناشران دولتی گاهی ممکن است به خاطر مزیت‌های تجاری، برخی از این آثار را چاپ کنند یا ممکن است کتابی حالت نقادانه نسبت به جهان سرمایه‌داری داشته باشد و مورد پسند ناشران دولتی قرار گیرد. ‌اما اینها استثنا است و اساسا حوزه‌های عمل ناشران دولتی و خصوصی تفکیک شده است.
آیا این‌امر به این دلیل است که برای ناشران دولتی توجیه اقتصادی ندارد که وارد این حوزه نمی‌شوند یا اینکه به دلیل متفاوت بودن استراتژی آنها است؟
فکر می‌کنم بیشتر تابع همان استراتژی یا دقیق تر بگوییم ملاحظات اعتقادی است. این بحث در حوزه ادبیات و هنر ملموس‌تر است. یعنی ناشر دولتی بعید است که تمایل داشته باشد کتابی از احمد شاملو چاپ کند در صورتی که ناشر خصوصی این کار را انجام می‌دهد. می‌توان گفت که حوزه‌های مورد علاقه‌ ناشران دولتی و خصوصی خیلی همپوشان نیست یعنی به نوعی یک نوع تقسیم بازار به‌صورت طبیعی رخ داده است. البته مشترکاتی هم وجود دارد برای مثال همه ناشران متقاضی کتاب‌های تاریخی خوب، علاقه‌مند به نسخ قدیمی هستند ولی جدای از این مشترکات که عناوین پرشماری هم نیستند در بقیه موارد هرکس در حوزه خاص خودش کار می‌کند یعنی حتی در جایی که خیلی هم هدفمند نیست. خوب که دقیق می‌شویم هرکس در حوزه علاقه خودش کار می‌کند چه بین خصوصی‌ها و دولتی ها.
به نظر شما آیا در میان ناشران خصوصی هم یک تقسیم بازار صورت گرفته یا خیر؟ به‌طور خاص در حوزه کتاب‌های اقتصاد و
مدیریت.
البته در مدیریت کمتر، چون مدیریت، خیلی موضوع کشاکش‌های ایدئولوژیک نیست. اگر هم تفاوت‌هایی داشته باشد خیلی چشمگیر نیست. ولی در اقتصاد با پررنگی تمام می‌توانید این موضوع را ببینید. برای مثال برخی ناشران ترجیحشان کتاب‌های سوسیالیستی است و غالب کتاب‌هایی که چاپ می‌کنند متمایل به سوسیالیسم است. ‌اما در برخی دیگرگرایش‌ها عمدتا معطوف به بازار آزاد و اقتصاد جهانی است و به ندرت آثار چپ‌گرایانه می‌بینید. اگر هم می‌بینید معطوف به هدفی است در خدمت همان هدف اصلی. با نگاهی به آثار ناشران می‌توان دید که چه تفاوت‌هایی با هم دارند.
یعنی این تقسیم بازار بیشتر از آنکه منطق اقتصادی داشته باشد، منطق ایدئولوژیک دارد؟ یعنی با این منطق بازار تقسیم شده است؟
قاعدتا باید این‌طور باشد. به‌خصوص در ناشرانی که سابقه بیشتری دارند همه این تفاوت‌ها و تقسیمات مربوط به منطق ایدئولوژیک است، البته در میان ناشرانی که جدیدتر هستند، باید نگاهی هم به جنبه اقتصادی و تجاری کار داشته باشند. به همین دلیل ممکن است از روی ناچاری کتاب‌هایی هم خلاف میلشان چاپ کنند، ولی در میان ناشران قدیمی وضعیت این‌گونه
نیست.
با توجه به اینکه در سال‌های اخیر، مخصوصا نقش اقتصاددانان چپ در اقتصاد ایران کمرنگ‌تر شده، آیا باز هم کتاب‌هایی که معطوف به دیدگاه چپ‌گرایانه در اقتصاد باشد، مورد توجه بخش تقاضا هستند؟ و آیا به نظر شما با همان پررنگی سابق؟
بله به همان پررنگی بلکه از جهاتی به نظر من شاید پررنگ‌تر هم شده مثلا در حال حاضر شما ترجمه‌های مجدد آثار کارل مارکس یا کتاب‌هایی درباره این متفکررا در بازار ایران می‌بینید. کتاب‌های پرشماری درباره انواع گرایش‌های چپگرایانه از مارکسیسم ارتدوکس گرفته تا شاخه‌های مختلف چپ نو و مکتب انتقادی به وفور در بازار نشر ایران مشاهده می‌شود. این‌گونه کتاب‌ها حتی به جهاتی پررنگ‌تر از گذشته هم متقاضی دارند.
آیا علت این است که کسانی با تفکرات چپ‌گرایانه هستند و این کتاب‌ها را می‌خرند یا اینکه ممکن است تفکرات اقتصاد آزاد داشته باشند، ولی به دلیل علایق شخصی مایلند که در این حوزه‌ها هم مطالعه داشته
باشند؟
از هر دو گروه هستند. ‌اما به نظر می‌رسد تاثیر اصلی را همان بخش اول دارد، یعنی چپ‌گرایی در ایران هنوز طرفداران پروپا قرصی دارد و هنوز هم در بازار کتاب در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی، کتاب‌های چپ‌گرایانه پرفروش‌ترند. این وضع البته اختصاص به ایران ندارد و از چند سالی پس از فروپاشی اتحاد شوروی گرایش تازه ای به آثار مارکسیستی پیدا شده است. البته کتابخوان‌های چپگرای‌امروزی با گذشته فرق دارند. کتابخوان‌های قدیمی عمدتا کتاب‌های چپگرایانه را از منظری رادیکال و معطوف به عمل انقلابی می‌خواندند ‌اما کتابخوان‌های‌امروزی بیشتر با انگیزه‌های فیلسوفانه و عالمانه می‌خوانند.
آیا محدودیتی برای عرضه این کتاب‌ها از سوی وزارت ارشاد وجود ندارند؟
خیر. تا آنجا که من به تجربه فهمیده‌ام حساسیت‌های نظارتی عمدتا معطوف به آن دسته از کتاب‌هایی است که با محکمات دینی ناسازگارند وگرنه در حوزه‌های دیگر سختگیری مشهودی دیده نمی‌شود. درحوزه چپگرایی به جز بحث ماتریالیسم که از قدیم هم در این بخش سخت گرفته می‌شد در بقیه مباحث چپگرایانه با سخاوت مجوز داده می‌شود و خوب هم به چاپ می‌رسد. با اسم کارل مارکس و فردریش انگلیس کتاب چاپ می‌شود. بنابراین در این زمینه محدودیتی وجود ندارد. در زمینه اقتصاد آزاد هم محدودیتی نیست یا اینکه حداقل من حس نکرده‌ام.
به طور کلی با توجه به اینکه بخش عمده‌ای از کتاب‌های موجود در بازار نشر ایران، کتاب‌های ترجمه‌ای است آیا اینکه ما در ایران شامل قوانین کپی‌رایت نمی‌شویم نوعی مزیت در اقتصاد نشر محسوب می‌شود؟
به هر حال من، به عنوان ناشر، این مساله را یک مزیت می‌دانم، چون ناگزیر نمی‌شوم بابت کتابی که می‌خواهم ترجمه کنم و نشر بدهم هزینه ای بپردازم. منتها فرض اینکه در دراز مدت این موضوع به نفع اقتصاد نشر باشد قدری مشکل است؛ چرا که اگر روزی ما هم در ایران ناشران بزرگی داشته باشیم و آثاری مهم و ارزشمند منتشر کنند، دیگران با استناد به نبودن چنین قانونی همین کار را در قبال ما انجام می‌دهند. وانگهی بحث اخلاقی این وضع هم وجود دارد.
یعنی تا زمانی که ما بیشتر واردکننده آثار هستیم تا صادرکننده این موضوع به نفع ماست؟
بله طبعا همین طور است. البته با همان ملاحظه اخلاقی که به هر حال سنگینی‌اش حس می‌شود.
با توجه به اینکه بخش عمده‌ای از کتاب‌های موجود در ایران مربوط به کتب دانشگاهی و کنکوری می‌شود، آیا انتشارات دنیای اقتصاد در این حوزه وارد شده یا خیر؟ به چه دلیل؟
این کار حوزه ای تخصصی است و کسی که در آن مزیت دارد ورود می‌کند. این کار در آغاز از اولویت‌های انتشارات دنیای اقتصاد نبود و هنوز هم به تمامی نیست. ‌اما ما نیز به صورت محدود و به اقتضای نیاز سنجی خاص خودمان وارد شده‌ایم البته ما اخیرا کتابی تحت عنوان «تجارت جهانی و نظام پرداخت‌ها» منتشر کردیم که یک درسنامه معتبر است که سه استاد اقتصاد دانشگاه‌های آمریکا آن را تالیف کرده‌اند و دکتر ابوالقاسم هاشمی استاد اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی ترجمه‌اش کرده است. ولی غیر از این کتاب که کار معتبری است کتاب‌های دیگری هم در دست چاپ یا تالیف داریم که راجع به مباحث کنکورها است، البته شاید بتوان گفت که در این آثار هم نشر علم و دانایی هست، ولی به نظر می‌رسد که بخش تجاری آن، غلبه دارد.
یک مشکل دانشکده‌های اقتصاد و مدیریت این است که کتاب‌ها یا منابع درسی مورد استفاده، منابع به روزی نیستند. به نظر شما در این حوزه علاوه بر انگیزه علمی انگیزه تجاری هم می‌تواند وجود داشته باشد؟ و آیا انتشارات «دنیای اقتصاد» در این حوزه وارد شده یا خیر؟
همین کتابی که عرض کردم از همین نوع درسنامه‌ها است. ‌اما فراموش نکنید که درسنامه‌ها به لحاظ تجاری‌امکان موفقیت کمی دارند. وقتی خرید کتابی موکول به سفارش استادان دانشگاه می‌شود، تا استادی کتاب را به دانشجویانش معرفی نکند، آن کتاب خریداری نمی‌شود. بنابراین شما مجبور می‌شوید با مولف یا مترجمی کار کنید که خودشان در دانشگاهی تدریس کنند و این عرصه کار را محدود می‌کند، چون در این صورت باید از اعتبار علمی آن فرد مطمئن باشید. به همین دلیل تمایل به درسنامه‌ها در ناشران غیردولتی کمتر دیده می‌شود. به همین دلیل است که در حال حاضر انتشارات سمت مهم‌ترین ناشر این‌گونه کتاب‌ها است.
کلا دو دیدگاه در این خصوص وجود دارد، اول اینکه ناشر منتظر بماند که استادان کتابی را توصیه کنند و پس از آنکه تفاضا محقق شد اقدام به چاپ کتاب کند و دوم اینکه کتاب‌های قوی و باکیفیتی تهیه و چاپ شوند که تقاضای بازار را به سمت خود جلب کنند. به نظر شما کدام دیدگاه مقبول‌تر است؟
طبعا من علاقه دارم دیدگاه دوم غلبه کند منتها کتاب‌هایی که بتواند به صورت تهاجمی جای خود را در بازار نشر باز کنند محدودند. مثلا به عنوان یک کتاب موفق در این زمینه کتاب‌های چندگانه منکیو است که نشرنی آن را چاپ کرد و توصیه کسی هم نبود و به عنوان یک کار علمی این کار را چاپ کردند و مورد اقبال هم قرار گرفت. ولی سوالی که مطرح می‌شود این است که ما چند کتاب در این سطح در حوزه درسنامه‌های اقتصادی داریم که شما بتوانید با اتکا به نام و آوازه آن به افراد بقبولانید که این کتاب را بخرند؟
آیا به نظر شما دلیل این‌امر به این موضوع برنمی‌گردد که ناشران ما یک مقداری اهداف کوتاه مدت‌ دارند تا اهداف بلندمدت؟
هر ناشری هدف‌هایش را مطابق توانایی‌ها و مقتضیات کار خودش تعریف می‌کند. برای اینکه ناشری بتواند سرپا بایستد مجبور است برخی اهداف کوتاه‌مدت را هم در نظر بگیرد؛ یعنی اگر همه هدف‌هایتان بلندمدت باشد ممکن است به دلیل این سرمایه‌گذاری بلندمدت نتوانید به هیچ یک از اهدافتان برسید و شاید مواقعی ناشر مجبور شود که در جهت رسیدن به اهداف بلندمدت از منافع حاصل از برنامه‌های کوتاه مدت استفاده کند. اگر اهداف کوتاه مدت نباشد اهداف بلندمدت هم به نوعی زمینگیر می‌شوند.
یعنی در یک زمینه‌هایی کار سودآور انجام دهیم و به یک حوزه‌های دیگری که ممکن است سودآور نباشد یا اینکه در درازمدت سودآوری داشته باشد، سوبسید بدهیم؟
همه ناشران به نوعی ناگزیرند این کار را انجام دهند، چون قاعده اول در کسب‌وکار دخل و خرج است و برای اینکه دخل و خرج متناسب باشد خیلی نمی‌توان انتظار داشت که همه کارها بلندمدت و استراتژیک تعریف شود، یعنی اول باید منفعت شخصی تامین شود تا به منفعت عمومی هم برسد.
با توجه به اینکه شما از ابتدای تاسیس انتشارات «دنیای اقتصاد» حضور داشتید با یکسری حوزه‌های خاص شروع کردید و به تدریج یکسری حوزه‌ها حذف یا اضافه شده، یک روند کلی از فعالیت‌هایی که داشتید برای خوانندگان ما بفرمایید. از چه حوزه‌هایی شروع کردید و در حال حاضر روند به چه ترتیب است؟
در واقع حوزه‌ای حذف نشده، بلکه حوزه‌هایی اضافه شده است. ما با حوزه‌ اندیشه‌های اقتصادی و اقتصاد سیاسی شروع کردیم. بعد رسیدیم به اقتصاد کلان بعد به مدیریت و بعد مباحث توسعه و سپس بازار سرمایه. اینها آثاری است که تا به حال چاپ شده است. البته از آغاز سال ۹۳، به این موارد تاریخ و حقوق هم اضافه شده که با تاریخ ایران شروع شده است. اولین کتاب تاریخی ما طی ۱۰ روز آینده چاپ می‌شود یک ماه پس از آن اولین کتاب حقوقی و همین‌طور لایه‌به‌لایه موضوعات به کار افزوده می‌شود. از اواخر تابستان‌امسال ادبیات و هنر هم اضافه می‌شود و به جز علوم خالص تقریبا تمامی موضوعات قرار است که تا پایان سال ۹۵ اضافه شود.
با توجه به اینکه این انتشارات وابسته به مجموعه «دنیای اقتصاد» است آیا مزیت نسبی شما در این نیست که در حوزه تخصصی اقتصاد و مدیریت باقی بمانید و وارد سایر موضوعات نشوید؟
اینها با هم منافات ندارند. طبعا ما به علت همان مزیتی که شما فرمودید، اقتصاد و مباحث مرتبط با آن را کار اصلی خودمان می‌دانیم. ‌اما از حوزه‌های دیگر هم غافل نمی‌مانیم. ما از این مزیت‌ باید به طریق دیگری استفاده کنیم که الان هم ما این کار را انجام می‌دهیم یعنی اقتصاد و مدیریت را نقطه ثقل قرار داده‌ایم و لایه بیرونی آن که مباحث بین رشته‌ای‌ مرتبط با اقتصاد هستند در رده دوم و باقی موارد در رتبه بعدی قرار دارد.
ما اگر بخواهیم روی یک رشته خاصی متمرکز بشویم هر چقدر هم که کوشا باشیم با محدودیت‌های منابع مواجه هستیم چه در بحث منابع تالیفی و چه در بحث منابع ترجمه‌ای. شاید در طول سال نتوان بیش از ۴۰ یا ۵۰ عنوان اقتصادی خوب چاپ کرد.
از آن که بگذریم، ناگزیریم کتاب‌های نامرغوب چاپ کنیم و چون ما بنا نداریم در هیچ حوزه‌ای کار بی کیفیت و صرفا معطوف به در آمدزایی چاپ کنیم و برای اینکه سطح کیفی کارها تنزل نکند، ناگزیریم بر دامنه فعالیت بیفزاییم و موضوعات را متنوع کنیم. برای مثال، ۵۰ تا ۶۰ درصد آثار مربوط به اقتصاد باشد و بقیه در مورد مباحث غیراقتصادی که بخشی از آن هم مربوط به مباحث علوم اجتماعی است که آن هم به نوعی در خدمت فهم اقتصاد است. طبعا علایق اقتصادی ما در انتخاب کتاب‌های غیراقتصادی بی‌تاثیر نیست و آنچه به اقتصاد کمک می‌کند، بیشتر مورد توجه
است.
با توجه به تجارب شما در این چند سالی که در این حوزه فعالیت می‌کنید، اگر بخواهید در حوزه اقتصادی تمرکز کنیم، پرفروش‌ترین و کم‌فروش‌ترین کتاب‌ها در چه بخش‌هایی است؟
نمی‌توان به‌صورت قطعی گفت، ببینید در بخشی ممکن است به اعتبار نام مولف یا مترجم، کتاب به فروش رود و در همین بخش ممکن است کتبی باشند که فروش نداشته باشند یا کم‌فروش باشند؛ ولی اگر بخواهیم به‌طور میانگین بگوییم و این موارد استثنا را کنار بگذاریم، مدیریت به‌طور کلی پرفروش‌تر است.
به طور اختصاصی در حوزه اقتصاد چطور؟
اگر بازار سرمایه را جزو اقتصاد به حساب بیاوریم، خب طبعا بعد از مدیریت، بازار سرمایه است و بعد از آن به اعتبار نام مولف هم بستگی دارد؛ برای مثال ممکن است کتابی در حوزه اندیشه اقتصادی چاپ کنیم که به‌اعتبار نام مولف آن به فروش رود؛ ولی ممکن است کتاب در همان حوزه باشد و کتاب خوبی هم باشد، منتها چون مولف و مترجمش نامدار نیست، مورد اقبال واقع نشود.
به نظر شما وزن عنوان می‌چربد یا وزن مولف؟
خب درجایی که مولف شناخته شده باشد طبعا مولف. مولفان نام‌آور و شناخته‌شده از همه عوامل مهم‌تر هستند. البته عنوان هم می‌تواند کشش ایجاد کند، برای مثال وقتی کتاب «اقتصاد چگونه کار می‌کند» را در ایران چاپ کردیم، مولفش در ایران اصلا شناخته‌شده نبود، ولی سریعا به‌چاپ دوم رسید و این عنوان جذاب کتاب بود که توانست مخاطب را به سمت خود جلب کند.
پرفروش‌ترین کتابی که داشتید چه کتابی بوده؟ و چه دلیلی داشته؟
کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند. » البته باید توضیح بدهم که منظورم در یک بازه زمانی کوتاه بود، وگرنه پرفروش‌ترین کتاب ما اندیشه آزادی بوده که چاپ اولش تمام شده و چاپ دوم آن هم در نیمه راه است.
حدودا چقدر تیراژ داشته؟
سرجمع ۳۲۰۰ تا
در مورد اولی چطور؟
۱۱۰۰ نسخه. البته کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند» در زمان بسیار کوتاهی به فروش رفته و ظرف مدت یک ماه و نیم تمام شد که در بازار ایران این‌امر مهمی است.
به نظر شما دلیل استقبال از این کتاب چه عاملی بود؟
پرسشی که در این کتاب مطرح می‌شود برای هر آدمی در کشور توسعه‌نیافته یا در حال توسعه مهم است. این کتاب در عنوانش می‌پرسد چرا کشورها شکست می‌خورند؟ و تلقی خواننده این است که کشور خودش جزو کشورهای کامیاب نبوده و می‌خواهد به این پرسش مهم پاسخ دهد و وقتی کتابی با این عنوان چاپ می‌شود، خواننده می‌خواهد بداند که چرا کشورش شکست خورده؛ چون مردم در ابتدا اطلاعی از محتوای کتاب ندارند که بدانند چیست و فقط عنوان است که خواننده را به سمت کتاب می‌کشاند.
آیا موضوعاتی بوده که شما انتظار داشتید کتاب پرفروشی خواهد بود؛ ولی این اتفاق رخ نداده باشد و اگر بوده و دلیل این اشتباه محاسباتی چه عواملی بوده؟
به این صورت نبوده و اختلاف بین پرفروش‌ترین‌ها و کم‌فروش‌ترین‌ها خیلی شدید نبوده و یعنی فکر می‌کنم برآوردهای اشتباه، خیلی نداشتیم و این شاید به این دلیل بوده که اساسا تعداد کتاب‌هایی که چاپ کردیم کم بوده و طبیعی هم بوده که این کتاب‌ها به فروش برود یا اینکه انتخاب‌ها، انتخاب‌های درستی بوده یا ابزار تبلیغی روزنامه در اختیار ما بوده و موثر واقع شده، نمی‌دانم به چه علت ولی ما پروژه‌ شکست خورده به آن معنا نداشته‌ایم.
یکی از مهم‌ترین کارهایی که عرضه‌کنندگان در بخش‌های تولیدی اقتصاد انجام می‌دهند، نیازسنجی از متقاضیان است آیا شما تا به حال در عرصه نشر کتاب‌های اقتصادی این کار را انجام داده‌اید یا برنامه‌ای برای انجام آن در آینده دارید؟
خیلی شدنی نیست. دست کم با‌امکانات محدودی که ما در اختیار داریم. برای این کار باید موسسه یا تشکیلات نظرسنجی منسجم داشته باشید به علاوه‌امری وقت‌گیر و هزینه‌بر است که خیلی معلوم نیست نتایج دقیقی هم داشته باشد. به‌علاوه، سامان دادن پرسش‌های چنین نظرسنجیِ مهمی یک کار پژوهشی تمام عیار است و جزو برنامه‌های ما نیست. ما بیشتر سعی می‌کنیم از بازخوردها و شیوه‌های سنتی استفاده کنیم. در واقع خود بازار بهترین نظر سنجی است.
یک حوزه‌ای که در حال حاضر در دنیا اهمیت خاصی پیدا کرده بخش کتاب‌های الکترونیک (ebook) است. برنامه شما برای ورود به این حوزه چیست؟ آیا اصلا وارد این حوزه شده‌اید؟
ما زیرساخت‌هایش را آماده کرده‌ایم، برخی نرم‌افزارها را هم‌امتحان کرده‌ایم و قرار است در آینده به این بازار هم وارد شویم. منتها چون این کار از جنبه دقت فنی برای ما خیلی مهم بود، سعی کردیم با وسواس بیشتری پیش
برویم.
به نظر شما علت اینکه کتاب‌های الکترونیکی نتوانسته جایگاهش را در ایران باز کند، چیست؟
چون بازار نشر ایران کوچک و دسترسی به نسخه‌های چاپی کتاب آسان است. از طرف دیگر با وجود اینکه برخی از گرانی کتاب در ایران شکوه می‌کنند، واقعیت این است که کتاب چه در مقایسه با قیمت این کالا در دیگر کشورها و چه در مقایسه با کالاهای دیگر سبد خانوار، چندان گران نیست.
در این شرایط به نظر شما فرد چه انگیزه‌ای می‌تواند داشته باشد که به سمت کتاب‌های الکترونیکی کشیده شود. وقتی کتاب به طور معمول با قیمت پنج، تا بیست هزار تومان در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد دیگر دلیلی ندارد که مخاطب به دنبال کتاب‌های الکترونیکی باشد. اگر در سایر کشورها این نوع کتاب‌ها طرفدار دارد، این‌امر می‌تواند ناشی از قیمت‌گذاری کتاب‌ها
باشد.
سال گذشته نسخه‌های کاغذی یکی از کتاب‌های فردریش هایک که نه دانشگاهی است و نه کسی با خواندن آن کسب‌وکارش رونق می‌گیرد، بلکه کاملا فکری است و مخاطبانش هم محدودند، با قیمت ۴۰۰ دلار در بازار‌های آمریکا و اروپا عرضه شد.
حالا وقتی نسخه (ebook) آن با ۵۰ دلار در اختیار مخاطب قرار گیرد، این انگیزه برای خرید وجود دارد؛‌اما در ایران وقتی کتابی با قیمت ده، بیست هزار تومان عرضه می‌شود قیمت‌گذاری برای نسخه (ebook) آن به چه صورت می‌تواند باشد که هم برای مخاطب انگیزه و ایجاد کند و هم برای ناشر اقتصادی باشد؛ به همین دلایل در شرایط فعلی این بازار خیلی بازار اغواکننده‌ای نیست، ولی شاید روزی در ایران توجه به این چیزها زیاد شود و شما ناگزیر شوید به این سمت حرکت کنید. باید از الان آماده باشید؛‌اما به عنوان یک سرمایه‌گذاری برای آینده معقولانه به نظر می‌رسد.
در حوزه کتاب‌های لاتین که تفاوت قیمت زیاد است، چطور؟
این تجارت دیگری است و فعلا هم چنین برنامه‌ای نداریم و هستند کسانی که در ایران در این حوزه فعالیت می‌کنند. البته برای ما خیلی مزیتی ندارد که فعلا وارد این بازار رقابت دشوار شویم شاید روزی ما هم تواناتر بشویم و ورود پیدا کنیم، ولی در حال حاضر خیر.
در زمینه تعداد فروشگاه‌های انتشارات دنیای‌اقتصاد آیا در نظر دارید که تعداد فروشگاه‌‌هایتان را زیاد کنید یا اینکه در نظر دارید از طریق ناشران دیگر یا فروشگاه‌های دیگر کتاب‌هایتان را عرضه کنید. آیا در حال حاضر همین یک فروشگاه را دارید.
اینها مسائل دراز مدت است. ما تازه در آغاز راه هستیم و هدفمان چاپ و فروش کتاب است و برای تحقق این هدف از همه‌امکانات خودمان و همکارانمان در شرکت‌های پخش و ناشران و کتابفروشان استفاده می‌کنیم. طبعا اگر زمانی احساس نیاز کنیم بر شمار فروشگاه‌ها اضافه می‌کنیم.
به‌عنوان آخرین سوال، آینده بازار نشر در اقتصاد ایران بالاخص در حوزه اقتصاد و مدیریت را در کوتاه‌مدت و میان‌مدت چطور می‌بینید؛ آیا تحول خاصی رخ خواهد داد؟
به‌طور کلی چه در کوتاه‌مدت و چه در میان‌مدت آینده این بازار را رو به پیشرفت می‌بینیم. یعنی با تحولاتی که در اقتصاد ایران رخ داده فارغ از حوزه اقتصاد کلان و کوچک بودن حجم اقتصاد ایران در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، در حوزه کسب‌وکارهای خرد و فردی شوق دانستن راجع به اقتصاد و مدیریت رو به افزایش است و این نسل جدید ما برخلاف نسل گذشته خیلی متکی به اتوریته‌ها نیستند و می‌خواهند خودشان مطالب را درک کنند. برای همین هرچه خصلت کتاب‌ها در این حوزه‌ها مدرن‌تر می‌شود تقاضا هم برایش بیشتر است؛ یعنی یک جور جذب شدن به سمت بازار جهانی است و با این تلقی که من از مخاطبان کتاب پیدا کرده‌ام گمان می‌کنم جریان رو به پیشرفت است.
یعنی به نظر شما این بالا رفتن سطح تحصیلات تبدیل به یک جور موتور محرک برای تقاضا شده و‌امید دارید که بازار نشر ایران از این تله فقر بیرون بیاید.
بله خیلی‌امیدوارم.