شتاب رشد شهرهای بزرگ انگلیس
شهرهای بزرگ با پیشتازی لندن، نخبگان، مشاغل و سرمایهگذاران را از همه جا جذب میکنند
مترجم: رفیعه هراتی طی 17 سالی که باب گارتون در دبستان گاسکوجن واقع در بارکینگ کار میکند، تعداد دانشآموزان تقریبا دو برابر شده است. مدیر مدرسه کلاسهای موقتی را در حیاط ساخته است.
تنها دوسوم 1200 دانشآموز مدرسه در تالار جای میگیرند، بنابراین اجتماعات و زمان نهار باید به تناوب برگزار شوند. دانشآموزان حتی فضای تکان خوردن ندارند. طی ترم، هر هفته بهطور متوسط هشت دانشآموز این دبستان را ترک میکنند و هشت دانشآموز جدید وارد مدرسه میشوند. این دانشآموزان تازه وارد اغلب انگلیسی ضعیفی دارند و داستانهای وحشتناکی درباره اینکه در خارج مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، نقل میکنند.
بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ جمعیت بارکینگ و داگنهام در شرق لندن تا ۱۳ درصد رشد داشته است. طی این فرآیند جمعیت این منطقه از سفیدپوست و بریتانیایی به سیاهپوست و آسیایی تغییر کرد. همچنین این منطقه جوانتر شده است. حدود یک پنجم افراد ۶۵ سال و بیشتر طی این سالها از میان رفتهاند، و درعوض جمعیت افراد زیر پنج سال تا ۵۰ درصد افزایش یافته است. مدرسه آقای گارتون اکنون کاملا پر است؛ اما متقاضیان ورود به مدرسه همچنان رو به افزایش است.
این یک مشکل جدید برای لندن است. بین جنگ جهانی دوم و اواسط دهه ۱۹۸۰ جمعیت پایتخت از ۶/۸ میلیون نفر به ۷ میلیون نفر کاهش یافت؛ اما بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ جمعیت لندن تا ۱۲ درصد افزایش یافت. طی همین دوره جمعیت نیویورک ۳ درصد رشد کرده و جمعیت شیکاگو ۷ درصد کاهش یافته است.
لندن در میان دیگر شهرهای بریتانیا مستثنی نیست. جمعیت بیرمنگام، دومین شهر بزرگ بریتانیا، در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ تنها اندکی کمتر از پایتخت رشد کرده است. در این دوره جمعیت منچستر تا ۱۹ درصد رشد داشته است. شهرهای بزرگ بریتانیا با سرعت دوره ویکتوریا درحال متورم شدن هستند.
موفقیت این شهرها تنها در زمینه رشد جمعیت نیست. نیل مکلین شرح میدهد که شرکت حقوقیای که او برایش کار میکند در لیدز، پایتخت تجاری یورکشایر، دفاتر کوچک منطقهای خود را بسته و کار را در شهر متمرکز کرده است. اندرو لیندزی، وکیل دیگری میگوید: «لیدز ترکیبی از آهنربا و جاروبرقی است.» از سال ۱۹۹۷ سهم لیدز از تولید مالی و خدمات تجاری یورکشایر و هامبر به طور مستمر افزایش یافته و از ۲۷ درصد به ۳۲ درصد رسیده است. منچستر نیز سهم فزایندهای از تولید منطقه شمالغرب را در این دو صنعت پردرآمد دارد.
سیاستمداران اغلب از تقسیم بریتانیا به جنوب ثروتمند و شمال فقیر تاسف میخورند. این ابراز تاسف از سر بیدقتی است. مسالهای که حقیقتا رخ میدهد این است که چند شهر از بقیه کشور جلو میزنند. آنها درواقع مانند جاروبرقی هستند، نخبگان، شغلهای پردرآمد، سرمایهگذاریهای دولت و سرانجام قدرت را میبلعند.
لندن قدرتمندترین جاروبرقی است؛ لوله این جاروبرقی در سراسر جهان میگردد. تنها ۶۴ درصد از لندنیها متولد بریتانیا هستند. خارجیان ثروتمند زنان و فرزندان خود را در آپارتمانهای لوکس در مرکز لندن اسکان میدهند و خودشان بین مسکو، دبی و بمبئی پرواز میکنند. به دلیل اشتهای آنها به مستغلات و محدودیت عرضه، قیمتها افزایش مییابد. در سال مالی ۲۰۱۳-۲۰۱۲ مالیات بر فروش مسکن در کنزینگتن و چلسی بیشتر از مالیات بر فروش کل مسکن در ایرلند شمالی، اسکاتلند و ولز بود.
مهاجران فقیر به مکانهای دورتری همچون بارکینگ میروند. گرچه آنها از نظر مالی فقیرند، اما از نظر اشتیاق غنی هستند. گارتون از دبستان گاسکوجن از سماجت والدین از کشورهایی مانند غنا و آلبانی میگوید که برخی از آنها تحصیلات عالی دارند. در این مدرسه تقاضا برای درس موسیقی افزایش یافته است. مدیریت مدارس لندن دشوار است؛ اما طی دهه گذشته این مدارس نسبت به بقیه مدارس کشور عملکرد بهتری داشتهاند. مهاجران دلیل اصلی این مساله هستند.
اما، جاروبرقی لندن مقداری نشتی دارد. پایتخت که مردم را از شمال انگلستان و خارج میبلعد، مردم را به جنوب شرقی و تاحدی بخشی از دوون و ولز میراند؛ زیرا لندنیها در جستوجوی خانههای حیاطدار با قیمت مناسب به این مناطق نقل مکان میکنند. به دلیل اینکه اکثر افرادی که شهر را ترک میکنند سفیدپوست نیستند، حومه شهر متفاوتتر میشود. بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ جمعیت اقلیت نژادی از هرتفوردشایر تا شمال پایتخت دو برابر شده است.
پایتخت تاثیر مشابه بر کسب و کارها داشته است. کارآفرینان و مشاغل را از دوردستها جذب میکند؛ اما مقداری از آنها را برای نگه داشتن جنوب شرقی انگلستان بیرون میراند. شهرهایی مانند کمبریج و میلتون موفقیت خود را مدیون نزدیکیشان به لندن هستند. این دو شهر به همراه هم دچار رکود نشدند. از اواسط سال ۲۰۱۰ تاکنون انگلستان ۵۸۵ هزار شغل ایجاد کرده است. سهم لندن از این مشاغل دو پنجم و بقیه سهم مناطق جنوب شرقی و شرق بوده است.
لندن همه این موفقیتها را بدون آنکه به طور ویژهای اداره شود، به دست آورده است. این بیاحترامی به بوریس جانسون، شهردار لندن نیست؛ اما او چنین قدرتی ندارد. مهمترین تصمیمات درمورد لندن توسط دولت گرفته میشود. این مساله کمک بزرگی به این شهر کرده است، زیرا از تصمیمات غلط که در گذشته معمول بود، جلوگیری کرده است. برای مثال در دهه ۱۹۶۰ دولت ساخت دفاتر را در مرکز لندن متوقف و کسب و کارها را به ترک این شهر ترغیب کرد.
اما درعوض، منچستر خوب اداره میشود. از دهه ۱۹۸۰ این شهر توسط سیاستمداران معقول و آشنا به کسب و کار حزب کارگر اداره میشود. آنها از فرصت به وجود آمده از بمبگذاری سال ۱۹۹۶ در مرکز خرید استفاده کردند و مرکز شهر را بازسازی کردند. ایان سیمسون، آرشیتکت بلندترین ساختمان منچستر میگوید: اکنون برجسازی در منچستر بسیار سریعتر و آسانتر از لندن است.
منچستر شهر نسبتا کوچکی است که بیش از نیم میلیون سکنه دارد که یک پنجم جمعیت کلان شهر منچستر بزرگ است. اما به دلیل باشگاه فوتبال منچستر یونایتد و باشگاه رقیبش منچستر سیتی قدرتمندترین برند است و با شهرهای مجاور یک تفاهمنامه تلویحی دارد. آنها از مزایدههای تجاری این شهر حمایت میکنند. منچستر نیز در عوض برخی از این غنیمتها را به آنها برمیگرداند.
هیچ شهری در بریتانیا در گرفتن پول از مالیاتدهندگان به پای لندن نمیرسد. شهرداری ممکن است ضعیف باشد؛ اما اعضای پارلمان نیمی از هفته را در پایتخت میگذرانند و رسانهها در این شهر مستقر هستند، بنابراین لندن هرآنچه را که بخواهد به دست میآورد. مرکز آیپیپیآر برآورد کرده است سرمایهگذاری در زیرساختها به ازای هر لندنی ۲۶۰۰ پوند است؛ اما سرمایهگذاری به ازای هر نفر در شمال شرقی تنها ۵ پوند است.
این عادلانه نیست؛ اما عدالت مقیاس مناسبی برای قضاوت درباره سیاست شهری نیست. منابع کمیاب باید به مکانهایی اختصاص یابند که بیشترین سود را میدهند. تلاش برای مقاومت کردن در برابر تاثیرات تراکمی شهرهای بزرگ نه تنها بیهوده است، بلکه برای اقتصاد بریتانیا مضر است. هنری اوورمن، از دانشکده اقتصاد لندن، میگوید: «ما پول فراوانی خرج میکنیم تا خلاف جریان آب حرکت کنیم.» بهترین کار این است که اجازه دهیم لندن و دیگر شهرهای موفق به رشد خود ادامه دهند.
ارسال نظر