نقش نفت در اقتصاد ایران

عکس: دنیای اقتصاد، نگار متین‌نیا دکتر هادی صالحی اصفهانی در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد»

نفت می‌تواند بلا نباشد!

دکتر پویا جبل‌عاملی - محسن رنجبر

دکتر‌ صالحی اصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ایلینوی آمریکا است. عکس: نگار متین‌نیا

اگر می‌خواهیم به خاطر منافع ملی‌مان جلو غرب بایستیم، باید بدانیم که این کار هزینه هم دارد. من از جنبه اقتصادی این مساله صحبت می‌کنم و کاری به بعد سیاسی آن ندارم. ما باید از این چالش به عنوان فرصت استفاده کنیم

هزینه‌ای که اقتصاد ایران در اثر عدم اعتماد و عدم قطعیت می‌پردازد، خیلی بالا است. دلیل اثر‌گذاری تورم بر تولید در اقتصاد ایران، این عدم اعتماد، عدم قطعیت و عدم کارآیی است که در نتیجه آن مردم به اندازه کافی سرمایه‌گذاری نمی‌کنند

جناب آقای دکتر، اجازه دهید پرسش‌ها را از مدل رشد کاربردی برای کشورهای صادر‌کننده نفت در مقاله «یک مدل تجربی برای کشورهای صادر‌‌کننده عمده نفت»۱ و «صادرات نفت و اقتصاد ایران»۲ که حضرتعالی اخیرا همراه با پروفسور پسران و آقای دکتر محدث منتشر کرده‌اید، آغاز کنیم. فرموده‌اید که این مدل با مدل «بیماری هلندی» و «مصیبت منابع» فرق دارد. تفاوت آن با دو مدل پیشین را بیان می‌فرمایید؟

در یک دید‌گاه اعتقاد بر این است که بهره‌مندی از منابع طبیعی و صادرات آنها اثر منفی بر رشد اقتصادی دارد؛ اما ادبیاتی هم هست که نشان می‌دهد مدل‌هایی که به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند، عوامل متفاوت اثر‌گذار بر رشد اقتصادی را به درستی در نظر نگرفته‌اند و اگر نقش این عوامل را به طور کامل‌تری به حساب بیاوریم، می‌بینیم که افزایش درآمد حاصل از منابع طبیعی باعث افزایش رشد اقتصادی و بالا رفتن درآمد سرانه می‌شود. مثلا کشورهای دارای منابع طبیعی غنی که با توسعه این منابع در یک دوره به جهش درآمدی بالایی دست می‌یابند، معمولا در دوره‌های بعد با رشدی کند روبه‌رو می‌شوند، مگر اینکه رشد سریع درآمدشان از آن منابع ادامه پیدا کند و این اتفاقی است که خیلی کم رخ می‌دهد. در واقع، چون قیمت منابع طبیعی در بازار جهانی خیلی بی‌ثبات است، دوره‌های رشد درآمد اغلب دوره‌های افت درآمد را در پی دارند و این امر، امکان رشد تولید را محدود می‌کند. مثلا قیمت نفت در دهه‌ ۷۰ میلادی به سرعت بالا رفت و در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ به شدت افت کرد و باعث رکود در اکثر کشورهای تولید‌‌کننده نفت شد. حال اگر این مساله را درست در محاسبات در نظر نگیریم و روی رشد این کشورها بین دهه‌های ۷۰ و ۹۰ میلادی تمرکز کنیم، ممکن است چنین به نظر برسد که بهره‌مندی از منابع طبیعی، باعث کندی رشد اقتصادی کشور‌های صادر‌‌کننده نفت شده است، حال آنکه کاهش درآمد حاصل از فروش نفت چنین نتیجه‌ای را در پی آورده است.

البته این تنها یک عامل است و عوامل پر‌شمار دیگری نیز همچون بی‌ثباتی سیاسی‌- ‌اجتماعی وجود دارد که می‌تواند اثر سوء بی‌ثباتی قیمت منابع طبیعی را تشدید کند و درآمد سرانه این کشور‌ها را پایین بیاورد. بالعکس، بعضی کشورها با فرهنگ، نهاد‌ها و ساختارهای سیاسی متفاوت، توانایی بیشتری در سیاست‌گذاری هوشمندانه برای استفاده بیشتر از منابع طبیعی و مقابله با نوسانات قیمت‌های جهانی دارند و در نتیجه کمتر با مشکل روبه‌رو‌ می‌شوند. به عبارت دیگر، فراوانی یا کمبود منابع طبیعی تعیین‌‌کننده سرنوشت کشور نیست و با بهینه کردن عوامل دیگر می‌توان از منابع طبیعی بهره برد.

حال با توجه به این زمینه، سوالی که ما در پژوهش‌مان مطرح کرده‌ایم، این است که در یک کشور نفت‌خیز با یک شرایط تاریخی خاص، افزایش درآمد نفتی در دراز مدت چه اثری روی درآمد سرانه دارد. برای این کار یک مدل ساخته‌ایم که اجازه می‌دهد به طور تجربی اثر بلند‌مدت درآمد نفت را اندازه بگیریم و ببینیم که برای آن اقتصاد مثبت است یا منفی و در چه حدودی است. با بررسی نتایج چنین برآوردی برای یکسری کشورهای نفت‌خیز به این نتیجه رسیدیم که با افزایش بلند مدت درآمد نفتی، درآمد سرانه افزایش می‌یابد و در کنار آن، بخش غیرنفتی اقتصاد نیز رشد می‌کند. این ضرباهنگ را در اقتصاد ایران هم می‌بینیم. در حقیقت، تاثیر درآمد نفت روی درآمد سرانه به این می‌ماند که درآمد حاصل از فروش نفت را سرمایه‌گذاری کنیم و در نتیجه سرمایه فیزیکی افزایش یابد و این امر به نوبه خود تولید را بالا برد. در دوره‌های افزایش قیمت نفت شاهد افزایش سرمایه‌گذاری و تولید هستیم و بالعکس، وقتی درآمد نفت افت می‌کند، کاهش تولید را مشاهده می‌کنیم. البته باز تاکید می‌کنم که قیمت نفت تنها یک عامل است و عوامل دیگر را نیز باید در نظر گرفت.

ما در این مدل نگاهی درازمدت به این موضوع داریم؛ به این معنا که مثلا در پی پاسخ به این پرسش هستیم که اگر درآمد نفتی ایران طی ۱۰ سال به طور منظم افزایش یابد، درآمد سرانه بالا می‌رود یا پایین می‌آید. این مدل کاملا نشان می‌دهد که در چنین شرایطی درآمد سرانه افزایش می‌یابد و این همان چیزی است که در بعضی دوره‌ها آشکارا دیده‌ایم. مثلا در فاصله سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۶ با افزایش قیمت نفت، اقتصاد ایران رشد خوبی داشت و از آن سو یکی از دلایل کاهش رشد اقتصادی در چند سال گذشته این بود که قیمت نفت بالا نرفت.

شما این وضعیت را بیماری هلندی نمی‌دانید؟

«بیماری هلندی» بیماری نیست و مشکلی دیگر است که بیماری خوانده می‌شود. وقتی درآمد فردی زیاد می‌شود، او مثلا به جای اینکه در کارخانه‌ای مشغول به کارگری شود، خود کارفرما خواهد شد؛ اما می‌گویند که تولید صنعتی او کاهش یافته است. کاملا روشن است که تولید صنعتی او کاهش یافته، چون مشغول به تولید چیزی دیگر شده است. ولی این اتفاق بدی نیست. آنچه در «بیماری هلندی» رخ می‌دهد، این است که با افزایش درآمد نفتی، قیمت واقعی پول داخلی و هزینه تولید افزایش می‌یابد و به این خاطر تولید‌کنندگان داخلی، قدرت رقابت خود با تولید‌کنندگان خارجی را از دست می‌دهند و در نتیجه منابع خود را در بخش‌هایی از اقتصاد که با خارج رقابت نمی‌کند، به کار می‌گیرند. معنی این نکته، کاهش درآمد سرانه نیست؛ بلکه صرفا نوع تولید تغییر می‌کند. این همان اتفاقی است که در هلند و دیگر کشورهای دارای منابع نفتی از جمله ایران رخ داد؛ اما الزاما اتفاق نا‌مطلوبی نیست. البته نمی‌توان انکار کرد که ممکن است سیاست‌های غلطی اعمال شود و درآمد نفت به خاطر این سیاست‌ها اقتصاد را زمین بزند. مثل اینکه کسی پول زیادی ارث ببرد و بعد دست از کار بکشد و سراغ خوش‌گذرانی برود. اما مثلا ایران این‌طور رفتار نکرده است. البته دوره‌هایی بوده که رفتار نامناسب و اشتباه داشته‌ایم، اما با نگاه دراز‌مدت در‌می‌یابیم که رفتار ایران روی‌هم‌رفته چنین نبوده است.

نوع تولید که به فرمایش شما تغییر کرده، به چه سمتی رفته است؟

تا اندازه‌ای به سمت خدمات و تا اندازه‌ای به سمت بخش مسکن و ملک. این امر هم مزایایی دارد و هم مشکلاتی ایجاد می‌کند؛ اما این مشکلات را می‌توان با سیاست‌گذاری مناسب کاملا حل کرد و درآمد نفت را در بخش‌های مطلوب به کار گرفت. در ایران با افزایش درآمد نفت، امکانات سرمایه‌گذاری و تولید افزایش می‌یابد. من تعجب می‌کنم که عده‌ای فکر می‌کنند که نفت برای اقتصاد ما بلا است. البته که می‌تواند بلا باشد و ما در دوره‌هایی از درآمد نفتی بسیار بد استفاده کردیم؛ اما نمی‌توان گفت که نفت مسوول‌ این وضع بوده است، بلکه ما هم درست عمل نکردیم. نمی‌توان گفت که چاقو بلا است، چون برای چاقوکشی از آن استفاده می‌کنند. چاقو را برای بریدن میوه و تهیه غذا هم می‌توان به کار برد.

بحثی که مطرح می‌شود، این است که اگر سمت عرضه در اقتصاد کشور‌های نفت‌خیز چندان شکوفا نباشد، درآمد‌های نفتی آنها می‌تواند مایه ایجاد تورم شود. در واقع یکی از ملاحظاتی که باعث ایجاد حساب ذخیره ارزی در ایران شد، همین بود که درآمد نفت را آهسته‌آهسته به اقتصاد تزریق کنیم.

سوال خوبی کردید. ببینید، وقتی می‌دانیم که درآمد نفت چند سالی افزایش می‌یابد و بعد احتمالا پایین می‌آید، این درآمد را به درستی هزینه می‌کنیم و مشکلی ایجاد نمی‌شود، چون در سال‌هایی که درآمد بالا است، قسمتی از آن را ذخیره می‌کنیم و بعد به تدریج به کار می‌گیریم. مشکل هنگامی به وجود می‌آید که با افزایش درآمد نفتی، دولتمردان و بسیاری از مردم به اشتباه گمان می‌کنند که این شرایط دائمی است یا فکر می‌کنند که اگر قسمتی از آن ذخیره شود، نصیب دیگران خواهد شد و به همین خاطر باید آن را فورا خرج کنیم. در چنین حالتی اقتصاد ضربه می‌خورد، چون عمدتا مصرف افزایش می‌یابد و سرمایه‌ای هم که تشکیل می‌شود، غالبا در بخشی به کار می‌رود که در هنگام کاهش درآمد نفت، دیگر نباید در آن بخش بماند، اما مساله این است که رفت‌و‌برگشت سرمایه در بخش‌های مختلف اقتصاد، هزینه‌بر و بسیار مشکل است و به این خاطر اقتصاد آسیب می‌بیند.

در ایران، در درازمدت، نسبت درآمد نفت به درآمد سرانه نسبتا ثابت بوده، اما سال به سال نوساناتی داشته است و برای جلو‌گیری از آسیب دیدن اقتصاد، باید سیاست‌های دراز مدت بهتری همچون استفاده موثرتر از صندوق ذخیره ارزی را اجرا کرد. کویتی‌ها از سال‌ها پیش مقدار زیادی از درآمد نفتی خود را در نقاط مختلف دنیا سرمایه‌گذاری کردند و درآمد این سرمایه‌گذاری‌های آنها در دنیا دست کمی از درآمد نفتی‌شان ندارد. آنها در واقع در شرکت‌هایی سرمایه‌گذاری کرده‌اند که با کاهش قیمت نفت، سوددهی‌شان افزایش می‌یابد. به این‌صورت تعادلی در مجموع در‌آمد‌های نفتی و غیر‌نفتی‌شان ثابت می‌شود. ما هم باید همین کار را انجام می‌دادیم. البته باید اشاره کنم که استفاده از صندوق ذخیره ارزی یا سرمایه‌گذاری در دنیا کار ساده‌ای نیست و می‌تواند با مشکلاتی نیز مواجه شود. نمونه این مشکلات را در خود ایران داشتیم که پیش از انقلاب، میلیاردها دلار در خارج از ایران سرمایه‌گذاری شد، اما بعد‌ها این سرمایه‌گذاری‌ها مصادره یا متوقف شد.

اما مساله مصادره سرمایه‌گذاری‌ها بیشتر سیاسی است.

این مساله بسیار مهمی است. اینکه شما برای هموار‌سازی درآمدتان، باید استقلال سیاسی خود را تا اندازه‌ای از دست دهید، اهمیت فوق‌العاده زیادی دارد. گذشته از آن، موضوع دیگر این است که با پس‌انداز درآمد نفتی در بانک‌های آمریکا، اروپا، ژاپن و ... کنترلی بر پس‌انداز خود نخواهید داشت. در بحران سال ۲۰۰۸ دقیقا همین اتفاق رخ داد. چینی‌ها و نروژی‌ها و دیگران در سراسر دنیا، مبالغ بسیار زیادی را در آمریکا پس‌انداز کردند و بعد از بحران این پس‌انداز‌ها از دست رفت. آن سرمایه‌ها این امکان را به بانک‌ها و شرکت‌های مالی آمریکا و یک‌سری کشورهای دیگر داد تا با بی‌دقتی وام بدهند و بعضا قسمتی از آن منابع مالی را حیف و میل کنند که در نتیجه هم به اقتصاد آمریکا ضربه زدند و هم به دیگر کشور‌های دنیا. به هر حال نمی‌توان به صراحت گفت که اگر پول حاصل از فروش نفت را پس‌انداز کنیم، مشکلات‌مان حتما و کاملا حل می‌شود. ولی به هر حال صندوق ذخیره ارزی لازم است و باید عملکردش را تا حد ممکن بهبود بخشیم.

مصرف درآمد‌های نفتی در دهه‌های اخیر در کشور ما مناسب بوده است؟

در این زمینه نوسان داشته‌ایم. ایران درآمد‌ نفتی خود را در دوره‌هایی به شکلی مناسب و در دوره‌هایی به طریقی نا‌مناسب خرج کرده است. امروزه سهم نفت در در‌آمد سرانه ما حدود ۲۵ درصد است. مساله این است که این پول را چگونه باید خرج کرد. به هر حال بخشی از درآمد نفت باید پس‌انداز و نهایتا سرمایه‌گذاری شود. یک راه پس‌انداز این درآمد در بخش‌های مالی است؛ به این‌صورت که آن را به شکل ارز و اوراق بهادار کشورهای دیگر نگهداری کنیم، آن هم به شکلی بسیار متنوع تا به یک کشور یا منطقه خاص وابسته نباشیم. یک راه خوب دیگر، سرمایه‌گذاری‌های مناسب است. برای کشوری مثل ما که درآمد نفتی بالایی دارد، بهترین نوع سرمایه‌گذاری، سرمایه‌گذاری در نیروی انسانی است. چنانکه گفتم، ما نمی‌توانیم و نباید با پایین نگهداشتن دستمزدها در بخش تولید با کشور‌هایی مثل هند و چین و ... رقابت کنیم. به همین خاطر باید درآمد نفتی‌مان را شدیدا در بخش نیروی انسانی سرمایه‌گذاری کنیم تا بهره‌وری نیروی کارمان مطابق درآمدهای نفتی‌مان بالا رود. تنها راه پیش روی ما این است که مهارت‌هایی داشته باشیم که کشورهای رقیب نتوانند کسب کنند و در بخش‌هایی که برای آنها امکان رقابت نیست، سرمایه‌گذاری کنیم. نروژی‌ها دقیقا همین کار را کرده‌اند. آنها هم در نیروی انسانی و هم در خارج از کشور خود سرمایه‌گذاری کرده‌اند. کاری که باید بکنیم این است که روی کارآفرینی سرمایه‌گذاری فراوانی انجام دهیم. ما از ۴۰ سال پیش باید قبول می‌کردیم که درآمد نفت زیادی داریم و این شرایط، دستمزدهای ما را به نسبت کشورهای دیگر بالا می‌برد و امکان رقابت را کم می‌کند. اگر این وضع را بپذیریم، چیزی تولید می‌کنیم که مثلا مردم بنگلادش تولید نمی‌کنند و خودمان را در گروه دیگری نسبت به آنها قرار می‌دهیم.

به هر حال، اقتصاد ما می‌توانست خیلی سریع‌تر رشد کند و دوره‌هایی هم چنین شد. اما در بعضی دوره‌ها خوب عمل نکردیم. البته، یک یافته مدل ما این است که در درازمدت، نرخ رشد‌مان از دنیا پیشی نگرفت، ولی خوشبختانه عقب هم نیفتادیم. چین و هند و کره جلو افتادند و خود را به کشور‌های سطح بالا رساندند. ترکیه هم در ده سال گذشته خوب رشد کرده و فاصله خودش را با کشور‌های اروپایی کم کرده است. با داشتن درآمد‌های نفتی ما هم باید خوب پیش می‌رفتیم، ولی نتوانستیم. اما به هر حال خوشبختانه عقب نیفتادیم.

البته چند مشکل را نباید با هم خلط کرد. یک مساله این است که آیا سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری دولت خوب بوده است یا نه. در این بخش ما مشکلات فراوانی داشته‌ایم که بخشی از آنها به عدم وجود تخصص، عدم درک مساله، عدم مطالعه کافی و نداشتن فهم مناسب از اینکه چه باید کرد، باز‌می‌گردد. اگر بتوانیم این مشکل را بر‌طرف کنیم، در ادامه راه مشکل چندانی نخواهیم داشت. می‌دانیم که سال‌های سال درآمد بالایی از محل فروش نفت خواهیم داشت. برای استفاده از این در‌آمد باید نیروی انسانی مناسب داشته باشیم و کالای باکیفیت تولید کنیم. اگر بتوانیم راه استفاده از درآمد حاصل از فروش نفت را هموار کنیم، بخش مهمی از مساله حل می‌شود.

این را هم اضافه کنم که لازم نیست حتما بخش بزرگی از کالاهایی که تولید می‌کنیم، با هدف صادرات باشد. مهم این است که کالاها یا خدمات تولید شده با ارزش باشد و به بهبود زندگی مردم کمک کند. تا وقتی هدف ما این باشد که سطح زندگی مردم را بالا ببریم و در این کار موفق شویم، چه اشکالی دارد که بیشتر درآمد خارجی ما از فروش نفت باشد؟ در واقع در دو دهه گذشته خیلی کارها کردیم که سطح زندگی مردم را بالا برده است. سطح زندگی چند سال گذشته با ۳۰ سال پیش قابل مقایسه نیست و خیلی بهتر شده، اما به هر حال دوره‌هایی هم بوده که خوب عمل نکرده ایم؛ و تورم فعلی هم از آن جمله است.

درآمد‌های نفتی چه تاثیری بر تورم در اقتصاد ما گذاشته است؟

اگر هنگام افزایش درآمد نفتی، اجازه بدهیم که نرخ ارز بالا برود، کالای وارداتی ارزان و کالای داخلی گران می‌شود و متوسط این دو ثابت می‌ماند. به عنوان مثال، در اقتصاد ایران از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۰ قیمت‌ها خیلی کم بالا رفت و در یک دوره تقریبا ۵ ساله، تورم اساسا صفر بود، در حالی که درآمد نفتی به طور منظم بالا می‌رفت، چون درآمد نفت سرمایه‌گذاری شده و کارآیی تولید بالا رفته بود و کالاهای قابل مبادله با خارج (وارداتی و صادراتی) نسبتا ارزان شده بود.

در مقاله راجع به اقتصاد ایران، شما و همکارانتان بحث کردید که در اقتصاد ایران، تاثیر بلند‌مدت تورم بر روی تولید، منفی است. سیاست‌گذاران ما معمولا در دفاع از سیاست‌های تسهیل پولی‌ و سیاست‌های انبساطی خود می‌گویند که قصد‌شان افزایش تولید است، حال آنکه با نظر به این مقاله، اتفاقا در بلند‌مدت این تاثیر وارونه چیزی است که ادعا می‌شود.

اجازه دهید برای روشن شدن زمینه بحث، اول اشاره کنم که تورم می‌تواند عوامل مختلفی داشته باشد. تورم ممکن است در اثر افزایش تقاضا رخ دهد که تورم انبساطی نامیده می‌شود، یا می‌تواند در اثر کاهش تولید ایجاد شده باشد (تورم رکودی). در مورد افزایش تقاضا، تولید کنندگان و سرمایه‌گذاران معمولا ابتدا به افزایش قیمت تولیداتشان واکنش مثبت نشان می‌دهند و به این دلیل این پدیده را تورم انبساطی می‌نامند. ولی این اثر کوتاه مدت است، چون دیر یا زود افزایش تولید روی قیمت عوامل تولید اثر می‌گذارد و هزینه تولید را بالا می‌برد. نهایتا تولید به روال پیشین برمی‌گردد، البته به همراه تورم بیشتر. در نتیجه می‌گوییم که در بلندمدت، تورم روی تولید اثری ندارد.

و اما تورم رکودی نتیجه شوک‌های منفی وارد شده به عرضه است. مثلا در شرایط کنونی، تحریم‌ها شدید‌تر شده و واردات کاهش می‌یابد و در نتیجه قیمت کالاهای وارداتی و کالاهای داخلی که به واردات وابسته‌اند، بالا می‌رود. در این وضع در کوتاه‌مدت تورم با کاهش تولید همراه می‌شود. ولی مثل مورد قبل، ادامه تورم قیمت کالا‌ها و هزینه تولید را با هم بالا می‌برد و به این دلیل نباید روی تولید اثری داشته باشد. البته تولید ممکن است در دراز‌مدت به خاطر ادامه شوک منفی افت کند، ولی دلیلش تورم نیست. مثلا تحریم‌ها یقینا در دراز‌مدت بر تولید داخلی ما اثر می‌گذارند، اما منشا این اثرات، تورم نیست. به تورم باید به عنوان معلول نگاه کرد، نه به عنوان علت. علت چیز دیگری است و تورم نتیجه اتفاقاتی است که در اقتصاد رخ می‌دهد.

حالا برسیم به یافته‌های تحقیق ما. در برآورد تجربی مدل در‌‌یافتیم که برخلاف انتظار تئوریک‌مان، تورم روی تولید اثر دراز مدت دارد. با جستجو در علت این پدیده متوجه شدیم که تورم بلند مدت در ایران در واقع انعکاس یک سری کاستی‌ها در سیاستگذاری اقتصادی و ضعف بازار‌هاست که مانع برخورد مناسب با شوک‌های اقتصادی، مخصوصا نوسانات قیمت نفت می‌شوند. از این نظر، در ایران باید تورم را بسیار جدی بگیریم، چون نموداری از مشکلات بسیار بنیادی ما است. باید عوامل ایجاد تورم را بشناسیم و آنها را از میان ببریم. به نظر من سیاست‌گذاران ما درک درستی از تاثیر سیاست‌هایشان بر روی تورم نداشته‌اند و تورم کنونی تا اندازه بسیار زیادی نتیجه نا‌کارآیی فرآیند سیاست‌گذاری در ایران است. هنگامی که با مشکلی غیر‌اقتصادی روبه‌رو هستیم و مثلا در سیاست خارجی تصمیمی گرفته‌ایم که روی اقتصاد تاثیر می‌گذارد، شوکی اقتصادی ایجاد می‌شود که می‌تواند باعث تورم شود. اما الزامی نیست که تورم ادامه یابد. علاوه بر اینها باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که ممکن است سیاست خارجی ما مشکلاتی برای اقتصاد به وجود آورد. اگر می‌خواهیم به خاطر منافع ملی‌مان جلو غرب بایستیم، باید بدانیم که این کار هزینه هم دارد. من از جنبه اقتصادی این مساله صحبت می‌کنم و کاری به بعد سیاسی آن ندارم. ما باید از این چالش به عنوان فرصت استفاده کنیم. حالا که اجازه واردات به ما نمی‌دهند، باید از خود بپرسیم که چگونه اشتغال ایجاد کنیم. من فکر نمی‌کنم که درک درستی از دلیل بالا بودن بیکاری بین جوانان در ایران وجود داشته باشد، چون اگر درکی وجود داشت، برای مقابله با آن کاری می‌کردیم.

این را هم اضافه کنم که یک نتیجه دیگر مقاله‌های ما که بسیار جالب است، این است که در ایران، وقوع شوک اقتصادی به سرعت خود را نشان می‌دهد و بخش‌های مختلف به سرعت خود را با آن تطبیق می‌دهند. ممکن است تصور کنید که این تطبیق سریع خوب است، اما چنین نیست. تصور کنید که شما کارگر هستید و بیمار می‌شوید. حال می‌توانید خودتان را به این شکل با وضع جدید تطبیق دهید که فرزند‌تان را دیگر به مدرسه نفرستید، بلکه از او بخواهید که کار کند؛ کمتر غذا بخورید، لباس نخرید، از خانه‌تان هم بیرون بروید و با چند نفر دیگر در یک اتاق زندگی کنید. این نوعی تطبیق با شرایط است که ممکن است بسیار سریع هم رخ ‌دهد. می‌توانید این کار را انجام دهید و زود بدبخت شوید. ولی اگر به بازارهای مالی دسترسی داشته باشید، هیچ وقت چنین کاری نمی‌کنید. اگر مریض شدید، وام می‌گیرید یا از مکانیسم‌های دیگر کمک می‌گیرید و تلاش می‌کنید که زندگی‌تان به هم نخورد، خانه‌تان را نگه می‌دارید، غذا می‌خورید، فرزند‌تان مدرسه می‌رود و بعد هم که وضع جسمی‌تان به حالت مناسبی بر‌‌گشت، وام‌هایتان را پس می‌دهید و به همان شرایط سابق باز‌می‌گردید. این در مورد کل اقتصاد نیز صادق است. از هنگام وقوع بحران سال ۲۰۰۸ در اقتصاد آمریکا، دولت این کشور چند تریلیون دلار قرض گرفته است تا از طریق آنها ثبات تولید و مصرف را تا حد ممکن حفظ کند.

جناب آقای دکتر، شما فرمودید که عوامل بنیادی که تورم را ایجاد می‌کنند، در بلند‌مدت روی جی‌دی‌پی اثر می‌گذارند و نه خود تورم. حال پرسش این است که اگر سیاست‌گذار پولی بتواند تورم را کاهش دهد و آن عوامل بنیادی کنترل شوند، اثر منفی بلند‌مدتی که پیش‌تر روی جی‌دی‌پی وارد می‌شد، از بین می‌رود؟

بله، با سیاست‌گذاری بهتر می‌توان اثر منفی بلند‌مدت تورم روی جی‌دی‌پی را از بین برد. البته اگر این کار را تنها با تغییر سیاست‌های کوتاه‌مدت انجام دهیم، مساله را حل نکرده‌ایم، اما اگر سازوکاری شکل دهیم که به واسطه آن تضمین شود که بانک مرکزی در درازمدت قیمت‌ها را کنترل می‌کند، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد.

یعنی شما معتقدید که اگر به عنوان مثال، نرخ رشد نقدینگی را به حدود ۱۲ یا ۱۳ درصد برسانیم (چنانکه در دوره ریاست آقای مظاهری بر بانک مرکزی چنین شد)، تورم در ایران کنترل نمی‌شود؟

الزاما نه. فرض کنید دولت رشد نقدینگی را کاهش دهد، اما مردم هیچ اعتمادی به عملکرد دولت نداشته باشند و مطمئن نباشند که این سیاست دولت ادامه پیدا خواهد کرد. در این صورت سیاست دولت تاثیر زیادی نخواهد داشت. مشکلی که به تورم دامن می‌زند، این است که شرایطی پیش آید که مردم نخواهند پولشان را نگه دارند، چون فکر می‌کنند که در آینده ارزش این پول کاهش می‌یابد. تصور کنید که دولت به شکل موقتی رشد نقدینگی را پایین بیاورد؛ اما مردم به خاطر بی‌اعتمادی شدید گمان ‌کنند که مدتی بعد نرخ رشد نقدینگی، مثلا ۵۰ درصد افزایش می‌یابد. در این‌صورت مثلا صاحبخانه به این نتیجه می‌رسد که باید خانه‌اش را با قیمت بالایی اجاره دهد، چون ممکن است در این یکی دو سالی که قرارداد اجاره ادامه دارد، تورم ۵۰ درصد شود و بنابراین الان خانه خود را مثلا به جای اجاره با یک میلیون تومان، با قیمت یک میلیون و نیم در ماه اجاره می‌دهد. همین طور در بخش‌های دیگر. اما اگر نقدینگی کنترل شود، این شرایط از بین می‌رود. ببینید این افزایش قیمت‌ها ایجاد شوک می‌کند. خود دولت نیاز‌مند خرید خدمات و کالا‌ها است. به خاطر عدم اعتماد مردم به دولت که به او قرض نمی‌دهند، برای تامین بودجه از بانک مرکزی پول قرض می‌کند و نقدینگی افزایش می‌یابد. به این خاطر است که می‌گویم ممکن است کنترل نقدینگی، تورم را کنترل کند و ممکن است نکند. اینها همه به شرایط و به تصور مردم بستگی دارد. مشکل سیاست‌گذاری اقتصادی همین است که همه چیز وابسته به تصویری است که مردم از سیاست‌ها در ذهن دارند. از خود می‌پرسند که چه ضمانتی هست که این سیاست ادامه پیدا کند. باید در میان مردم اعتماد ایجاد کنیم. بانک مرکزی آمریکا نقدینگی این کشور را بسیار راحت ۲۰ درصد افزایش داد، اما تورم در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ حدود دو درصد باقی ماند. انگار نه انگار که نقدینگی را به این اندازه افزایش داده‌اند.

این پول‌ها کجا رفته؟

در حساب مردم و شرکت‌ها. الان مثلا شرکت اپل ۱۰۰ میلیارد دلار پول نقد دارد.

تقاضا تحریک نشده؟

مردم این پول‌ها را خرج نمی‌کنند. اگر فکر کنند که تورم پایین می‌ماند، چرا نباید پول خود را نگه دارند؟

خود این نگه داشتن پول در حساب پس‌انداز با افزایش شبه‌نقدینگی سبب افزایش قیمت‌ها نمی‌شود؟

نه، روی قیمت‌ها تاثیر نمی‌گذارد. ببینید مهم‌ترین عامل در ثبات اقتصاد کلان، اعتماد است. همه مساله این است. اگر همین کار بانک مرکزی آمریکا در یک کشور جهان سومی انجام شده بود، به احتمال زیاد قیمت‌ها سر به فلک می‌کشید، چون در این کشورها عمدتا اعتمادی به سیاست‌گذاری دولت نیست و این سوال وجود دارد که وقتی امروز نقدینگی ۱۰ درصد زیاد می‌شود، چه تضمینی هست که فردا مثلا ۳۰ درصد افزایش نیابد. باید بسیار روی ایجاد اعتماد در میان مردم تمرکز کنیم.

اخیرا می‌بینیم که مقامات بانک مرکزی زیاد با مردم سخن می‌گویند و مصاحبه می‌کنند. این قبیل کار‌ها می‌تواند در بهبود ارتباط نهاد سیاست‌گذاری با مردم و ایجاد اعتماد در آنها اثر‌گذار باشد؟

این قبیل کار‌ها ممکن است کمک کند، ولی مهم این است که اطلاعات به موقع به آگاهی مردم برسد و شفاف‌سازی شود. افزون بر آن، فعال اقتصادی باید بداند که انگیزه‌های مقام تصمیم‌گیر چیست و مطمئن باشد که در جهت منافع کل اقتصاد عمل می‌کند. در صورتی که درک مردم این باشد که اگر فردا به رییس‌ بانک مرکزی تشر زدند و از او خواستند که سیاستش را عوض کند، او بلافاصله تبعیت می‌کند و حرفش را تغییر می‌دهد و بعد هم مصاحبه می‌کند، این مصاحبه‌ها هیچ فایده‌ای در ایجاد اعتماد ندارند. مردم باید مطمئن باشند که انگیزه آقای رییس‌ بانک مرکزی این است که کارش را درست انجام دهد و ثبات اقتصادی ایجاد کند. دلیل اینکه بانک مرکزی آمریکا میلیاردها دلار پول چاپ می‌کند و به بازار تزریق می‌کند و اتفاق بدی هم نمی‌افتد، این است که اکثریت قریب به اتفاق مردم فکر می‌کنند که مقامات این کار را نه به خاطر منافع خودشان، بلکه برای کمک به بهبود اقتصاد انجام می‌دهند. به علاوه، اگر مقامات در کار خود اشتباه کنند، حساب پس خواهند داد. این مکانیزم‌ها است که باعث ایجاد اعتماد می‌شود. هزینه‌ای که اقتصاد ایران در اثر عدم اعتماد و عدم قطعیت می‌پردازد، خیلی بالا است. دلیل اثر‌گذاری تورم بر تولید در اقتصاد ایران، این عدم اعتماد، عدم قطعیت و عدم کارآیی است که در نتیجه آن مردم به اندازه کافی سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. به همین دلیل تولید ناخالص ملی ما رشدی را که باید، نمی‌کند.

اگر تورمی قابل پیش‌بینی مثلا در حد ۱۲ یا ۱۳ درصد یا کمتر یا بیشتر در اقتصاد ما وجود داشته باشد، تاثیری بر تولید نمی‌گذارد؟

هیچ مشکل مهمی ایجاد نمی‌کند. در آن شرایط، همه چیز را با همان تورم تنظیم می‌کنیم. الان مثلا در اقتصاد آمریکا سیاست‌گذاری با احتساب تورم دو تا سه در‌صدی انجام می‌شود. امروز در علم اقتصاد کلان کاملا پذیرفته شده که تورم صفر خوب نیست.

اگر همه قیمت‌ها را مثلا فقط یک سال به میزان دو درصد افزایش دهیم، تولید در ایران زیاد می‌شود یا نه؟ به بیان دیگر می‌توان پرسید که سیاست‌های انبساطی پولی که دولت تا‌کنون انجام داده، روی اقتصاد اثر گذاشته است یا خیر؟

بهتر است این‌طور بگوییم که اگر منحنی تقاضای کل را به سمت بالا بکشانیم، تولید زیاد می‌شود یا نه. در کشورهای توسعه یافته چنین است که با کمی بالا بردن تقاضا، در کوتاه مدت تولید بدون ایجاد تورم قابل ملاحظه زیاد می‌شود؛ اما در ایران اگر منحنی تقاضای کل را مثلا ۱۰ درصد بالا ببرید، حتی در کوتاه مدت بیشتر تورم ایجاد می‌شود تا افزایش تولید.

یک سوال هم راجع به یارانه‌های نقدی دارم. به نظر شما آیا دولت با این شکلی که این طرح را اجرا می‌کند، واقعا می‌تواند به هدف خود برسد؟ آمار بانک مرکزی کاملا نشان می‌دهد که از آذر سال ۸۹ که این طرح شروع می‌شود و قیمت آب و برق و ... افزایش می‌یابد تا دی ماه همان سال، شاخص قیمت تولید‌‌کننده (پی‌پی‌آی) بیش از ۲۰ درصد افزایش می‌یابد، در حالی که این افزایش در آذر ۸۹ نسبت به آبان ۸۹ تنها ۸ دهم‌درصد بوده است. رشد این شاخص هنوز بسیار شدید است و از نفس نیفتاده و الان هم می‌بینیم که تاثیر خود را روی تورم نشان می‌دهد. با توجه به اتفاقات یک سال اخیر، آیا شما موافق اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها هستید؟

با توجه به شیوه اجرای فاز اول، به نظرم باید خیلی احتیاط کنیم، چون یک مشکل بسیار بزرگ این بود که دولت فکر می‌کرد اگر قیمت‌ها را بالا ببرد، درآمدی خواهد داشت که نصف آن را به مردم می‌دهد؛ اما درست برعکس شد، یعنی دولت دو برابر درآمدی را که داشت، به مردم داد و این کاری تورم‌زا بود. با توجه به مشکلاتی که پیش آمده و تورم شدیدی که دارد ایجاد می‌شود، هزینه بسیار زیادی بر اقتصاد بار می‌شود. باید این روند سیاست‌گذاری را تا اندازه‌ای تعدیل کنیم و رویکردی درازمدت در پیش گیریم، به خصوص که به نظر می‌رسد تورم برای دهک‌های پایینی بالاتر بوده است، ظاهرا به این خاطر که پولی که اعضای این دهک‌ها گرفته‌اند، بیشتر برای خرید مواد خوراکی مصرف می‌شود و خوراک، اهمیت بسیار زیادی در سبد مصرفی آنها دارد. این در حالی است که عرضه نتوانسته است به خوبی افزایش یابد. اتفاقا یکی از دلایل این مساله، مصادف شدن با تحریم‌ها هست. یک مشکل دیگر هم این است که بسیاری از بازارها مثل بازار مسکن یا برخی خدمات در ایران محلی هستند. اهالی یک شهر معمولا قسمت مهمی از یارانه دریافتی خود را در همان شهر خرج می‌کنند و از آنجا که تولید افزایشی نیافته، قیمت‌ها همان‌جا بالا می‌رود.

جناب آقای دکتر، نسبت به آخرین بار که ایران بودید، فکر می‌کنید فشار‌ها و تحریم‌ها تا چه اندازه روی زندگی مردم تاثیر گذاشته است؟

امیدوارم که اقتصاد ایران بتواند خود را با این فشارها تطبیق دهد. با این حال باید توجه کرد که تحریم‌ها تا چند وقت پیش به این اندازه جدی نبود؛ اما در سه چهار ماه گذشته جدی تر شده است. من فکر نمی‌کنم که تحریم‌ها لغو شود. آمریکایی‌ها در طول تاریخشان هیچ تحریمی را ظرف یکی دو سال لغو نکرده‌اند.

پاورقی:

۱- An Empirical Growth Model for Major Oil Exporters

۲- Oil Exports and the Iranian Economy