دیکسیت؛ اقتصاددان شوخطبع
سرگرمیها و بازیها
مترجم: محمدرضا فرهادپور
منبع: فاینانس اند دیولوپپمنت
بخش اول
«پیروزی چشم به راه کسی است که همه کارهایش درست و مرتب است- مردم به آن میگویند شانس. شکست هم از آن کسی است که احتیاط [تدبیر] لازم را به وقتش نداشته است؛ این را هم میگویند بدشانسی.»
برگرفته از کتاب «قطب جنوب»
نوشته رولد آموندسن
جرمی کلیفت
مترجم: محمدرضا فرهادپور
منبع: فاینانس اند دیولوپپمنت
بخش اول
«پیروزی چشم به راه کسی است که همه کارهایش درست و مرتب است- مردم به آن میگویند شانس. شکست هم از آن کسی است که احتیاط [تدبیر] لازم را به وقتش نداشته است؛ این را هم میگویند بدشانسی.»
برگرفته از کتاب «قطب جنوب»
نوشته رولد آموندسن
شاید عجیب به نظر بیاید که آویناش دیکسیت، کسی که در دمای گرم مناطق استوایی هندوستان بزرگ شده، در اتاق نشیمنش قفسهای از کتابهای به دقت مرتب شده در خصوص سفرهای اکتشافی به قطب یخبسته جنوب دارد، اما پروفسور بسیار دانای دانشگاه پرینستون توضیح سادهای دارد: «این کتابها برای نشان دادن استراتژیهای تئوری بازیها ایدهآل هستند. تقریبا همیشه هر سفر ایراد و اشکالی مرگبار داشت که شکست را در مقایسه با رقیبی که موفق میشد تضمین میکرد.»
او در حالی که ساندویچها را برای ناهار در آشپزخانه جمع و جورش برش میزند، میگوید: «برای مثال، بریتانیاییها با خود فکر میکردند همه اینها را میدانند و هیچچیزی برای درس گرفتن از دیگران ندارند و مثلا اسکات از قطب جنوب فکر میکرد که ساختار سلسلهمراتبی نیروی دریایی بریتانیا روش درستی برای سازماندهی آن بود، درحالیکه شیوه سازماندهی مشارکتی و بازتر در تلاش سرنوشتساز گروه کوچک او جهت رسیدن به قطب جنوب بهتر میبود».
دیکسیت که تحقیق دانشگاهی را با صخرهنوردی مقایسه میکند- «منظرههای نفسگیر از بلندای کوه» که کلا صخرهنوردی را ارزشمند میسازد-، طرفدار دوآتشه تئوری بازیها است و معتقد است این تئوری به بخشی از چارچوب اصلی علم اقتصاد تبدیل شده است.
وقتی کتاب استراتژی درگیری توماس شلینگ، یکی از پیشگامان مطالعه چانهزنی، را کشف کرد جذب آن شد. دیکسیت در مصاحبهای در نیوجرسی پرینستون گفت «آن کتاب تئوری بازیها را برای من زنده کرد». همان طور که شلینگ میگوید: «وقتی دو کامیون حامل دینامیت در یک جاده یکطرفه با هم برخورد میکنند، کدامیک دنده عقب میرود؟»
جالب ساختن یادگیری
او تاکید میکند که تدریس تئوری بازیها باید سرگرمکننده باشد- او به دلیل تبحر در تدریس جوایزی را برده است- و میکوشد تا مفاهیم کلیدی را با داستانهایی از فیلمها، کتابها و زندگی واقعی توضیح دهد.
دنی رودریک، پروفسور اقتصاد سیاسی بینالملل در هاروارد، میگوید: دیکسیت بهترین معلمی بوده است که من داشتهام - او هرگز چیزی را ابلهانه یا بدیهی نمیپنداشت. رودریک گفت: «مهم نبود که پرسش چقدر احمقانه به نظر میرسید، او توقف میکرد، دستانش را بلند کرده و زیر چانهاش میگذاشت، چشمانش را تنگ و مدتی طولانی درباره آن فکر میکرد، در حالیکه بقیه ما در کلاس درس، چشمانمان را به خاطر حماقت پرسشگر به سوی او میگرداندیم. سپس او میگفت: آه، میفهمم چه چیزی را در ذهن داری...» و پاسخی به پرسشی عمیق و جالبتوجه میداد که دانشجوی پرسشگر هرگز چنین ایدهای را در ذهن نداشت».
دانشجوی پیشین، کالا کریشنا که حالا پروفسور اقتصاد در ایالت پنسیلوانیا است، میگوید، «آنچه او [دیکسیت] را خاص و برجسته میسازد این است که بیش از هر کس دیگری که من میشناسم، علم اقتصاد را به مثابه بخشی جداییناپذیر از زندگی میداند: از کتابها، فیلمهای سینمایی، گفتوگو با یک راننده تاکسی- هر چیزی برای او محتوای اقتصادی خود را دارد. او به درستی به اقتصاد عشق میورزد و شما میتوانید ببینید چقدر از این کار لذت میبرد». دیگران شوخطبعی او را میستایند، اسیتون دی.لویت یکی از نویسندگان کتاب پرفروش فریکنومیکس (اقتصاد علم انگیزهها یا اقتصاد علم ناهنجاریهای پنهان اجتماعی) میگوید: «آویناش دیکسیت یکی از اقتصاددانان مورد علاقه من است، تا حدی به این دلیل که او ویژگیای دارد که به شدت در میان اقتصاددانان نادر است: شوخطبعی دلچسب».
دیکسیت که دکترای خود را از موسسه تکنولوژی ماساچوست (امآیتی) دریافت کرد از ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۰در دپارتمان اقتصاد پرینستون تدریس کرد. او پیشتر به خاطر کارش با جوزف استیگلیتز روی بازارهای ناقص و آنچه اقتصاددانان رقابت انحصاری مینامند، شناخته شد. این مفهوم یک قلمرو تئوریک میانه را بین انحصار خالص که در آن یک بنگاه بازار را کنترل میکند و رقابت کامل که در آن رقبای زیادی وجود دارد که هیچ کدام قدرت بازاری ندارند، پیشنهاد میکند. او همچنین به دلیل کتابی که در خصوص تجارت همراه با اقتصاددان نروژی، ویکتور نورمن نوشت، «نظریه تجارت بینالملل» که شدیدا تاثیرگذار بود و همچنین کار درباره انحصار فروش و سازمان صنعتی معروف است.
الگوی پیشتازانه
آنچه به الگوی «دیکسیت-استگیلیتز» معروف شد حجم عظیمی از نظریه اقتصاد در خصوص تجارت بینالملل، رشد اقتصادی و جغرافیای اقتصادی(الگویی که پل کروگمن استفاده کرد و جایزه نوبل اقتصاد در ۲۰۰۸ را برد) بنیان گذاشت.
این الگو که نخستین بار در ۱۹۷۷ منتشر شد، سنگ بنای کارهای دیگران در رشتههای جدید از نظریه رشد درونزا گرفته تا اقتصاد منطقهای و شهری تبدیل شد- آنچه دیوید وارشِ روزنامهنگار به عنوان «یکی از آن الگوهای فولکسواگنی اقتصادی و با کاربری آسان توصیف میکند که نشان و عیار امآیتی بودند (وارش، ۲۰۰۶)».
پیشگامان رقابت انحصاری، جون رابینسون و ادوارد چمبرلین در دهه ۱۹۳۰ بودند و سالها هم جزو مصالح اقتصاد پایه بود، اما استیگلیتز- که جایزه نوبل اقتصاد را در ۲۰۰۱ برای همکاری با مایکل اسپنس و جورج آکرلوف در تحلیل بازارهای با اطلاعات ناقص برد- و دیکسیت آن را به سطحی جدید رساندند.
استیون براکمن و بن هیجدرا در یک کتاب، به تحلیل چیزی میپردازند که آنها انقلابی در تحلیل رقابت ناقص مینامند و میگویند: «موفقیت الگوی رقابت انحصاری دیکسیت-استیگلیتز ممکن است به مثابه یک شگفتی برای دانشجویان تاریخ اندیشه اقتصاد به نظر بیاید، همچنان که بههیچوجه نخستین تلاش برای رویارویی با بازارهای ناقص یا رقابت انحصاری نبود».
«بااینحال، درحالیکه تلاشهای پیشین ناکام ماندند، رویکرد دیکسیت- استیگلیتز خیلی موفقیتآمیز از کار درآمد و پتانسیلی برای «وضعیت کلاسیک» دارد».
تاثیر عظیم
نظریه رقابت انحصاری به شدت نظریه تجارت مدرن را تکان داد که اقتصاددان آکسفورد، پیتر نیری، آن را به «عاملی بالاتر از همه» نسبت میدهد: توسعه الگویی «ظریف و صرفهجو» توسط دیکسیت و استیگلیتز.
این زوج نوآوریشان را تنها برای این پرسش کلاسیک در سازمان صنعتی بهکار بردند که آیا صنایع رقابت انحصاری سطح بهینهای از تنوع تولید را بهبار میآورند؟ اما طی چند سال بعد، بسیاری این رویکرد را برای تجارت بینالملل نیز بهکار گرفتند.
دیکسیت این گفته وارش را تایید میکند که او کاربردهای این الگو را پیشبینی نکرده بود. «جوزف استیگلیتز و من میدانستیم که ما چیزی را در ساخت یک الگوی تعادل عمومی حل شدنی با رقابت ناقص انجام میدهیم، اما آشکارا نمیدانستیم که آن چیز کاربردهای زیادی خواهد داشت؛ از سوی دیگر گویی ما خودمان تمام آن مقالات بعدی را نوشتیم!».
ماساهیسا فوجیتا، کروگمن و آنتونی وینیبلز در کتابشان با عنوان اقتصاد فضایی درباره سازگاری این الگو در رشته جغرافیای اقتصادی جاروجنجال بهراه انداختهاند. «بهطور خلاصه، دیکسیت- استیگلیتز به ما اجازه میدهد تا کیک خودمان را در قطعات مجزا داشته باشیم درحالیکه محاسبات را براساس آن انجام میدهیم».
کار پردامنه
به اعتراف خودش، دیکسیت درباره علایق و تمرکز تحقیقاتیاش تاحدی بینظم و فرصتطلب است. «من همیشه بر روی مساله بعدی کار کردهام که علاقهام را تسخیر کرده است و با استفاده از هر رویکرد و تکنیکی که مناسب بهنظر میرسیده از عهده آن برآمدهام، هرگز ذرهای به این فکر نکنید که ممکن است چقدر با بینش جهانی یا یک روششناسی کلی جور باشد». دیکسیت این موضوع را در مقالهای با عنوان هوای نفسانی و زیرکی: اقتصاددانان در عمل، ویراسته مایکل سنبزرگ نوشته است. باری نایلبوف، همکار دیکسیت در کتاب عامهپسند آنها در خصوص تئوری بازیهای یعنی تفکر استراتژیک، به شوخی میگوید دیکسیت نخستین نمونه انسانی ویکیپدیا؛ دایرهالمعارف آنلاین، بود. «گذشته و حال، مهم نیست کدام بخش از علم اقتصاد، او قادر بود به پرسش شما پاسخ دهد و آن را بیشتر پیش ببرد.».
دیکسیت مینویسد «از میان همه درسهایی که من طی ربع قرن تحقیق آموختهام، یکی که همیشه به کار میآید را از همه ارزشمندتر یافتهام گرچه در آن هنگام بیست و سه ساله بودم. از دیدگاه یک جوان، آن را برای مشاوره دادن به هر کسی دشوار مییافتم».
دیکسیت که کتابهای علمی و مهندسی عامه پسند را دوست دارد، میگوید وانمود به داشتن یک ذهن دائما باطراوت میکند، بهگونهای که به حوزه کاری خود محدود نشود و «عصاره خردمندی یک فرد میانسال را داشته باشد.»
ممکن است تحقیق برای کسانی که بیرون از گود نشستهاند ناامیدکننده و ترسآور به نظر بیاید، اما او از آن لذت میبرد. «برای من، این معادل ذهنی کوهنوردی آزاد در یک صخره جدید است، تنها با استفاده از دستان و پاها برای صعود، یا حتی کوهنوردی تکی آزاد، بدون هیچگونه طناب، میخ یا تسمهای برای محافظت که سقوط نکند».
دیکسیت همچنین کتاب درسی مقدماتی بازیهای استراتژی را با سوزان اسکیث ، دانشجوی پیشین و پرفسور فعلی کالج ولسلی نوشت. جان نش، موسس تئوری بازیهای مدرن و برنده نوبل اقتصاد که در فیلم ذهن زیبا به تصویر کشیده شده، یار گرمابه و گلستان وی است.
جدای از تئوری بازیها و الگوی نامگذاری شده او، دیکسیت به خاطر کارهای اصلیاش درباره نظریه اقتصاد خرد، تجارت بینالملل و رشد و توسعه نیز معروف است، اما علایق متنوعاش، او را به سوی نگارش مطالب زیادی درباره حکمرانی، نقش نهادها، قانون و دموکراسی در توسعه و قطبیشدگی سیاسی سوق داده است. او میگوید که کار او که بیشترین ارجاعات به آن صورت گرفته یعنی «سرمایهگذاری در شرایط عدماطمینان»، که در ۱۹۹۴ با رابرت پیندیک از امآیتی نوشته شده است، در این باره است که شرکتها چگونه سرمایهگذاریها را انتخاب میکنند.
آن کتاب به برگشتناپذیری ذاتی بیشتر تصمیمات سرمایهگذاری تجاری اشاره میکند. دیکسیت و پیندیک روشی برای رویارویی با ریسکهایی پیشنهاد میکنند که توسط برگشتناپذیری ایجاد میشوند: انتظار کشیدن قبل از اقدام کردن. انتظار ارزشمند است؛ چرا که با گذر زمان اطلاعاتی اضافی به دست میآید که ارزش از دست رفته آن، تصمیم برگشتناپذیری است که پیش از این گرفته شده است.
دیکسیت از این رویکرد در سایر رشتهها نیز طرفداری کرده و این ایده هسته مقالهای است که براساس یک اپیزود از یک شو تلویزیونی نوشته شده است.
دیکسیت که رییس انجمن اقتصادسنجی در ۲۰۰۱ و انجمن اقتصاددانان آمریکا در ۲۰۰۸ بود، در بسیاری از دانشگاههای ایالات متحده و انگلیس تدریس کرده و وظایفی هم در صندوق بینالمللی پول و بنیاد راسل سیج نیویورک که به تحقیق در علوم اجتماعی میپردازد، داشته است.
از ریاضیات تا اقتصاد
دیکسیت از رشته اقتصاد شروع نکرد. مدرک کارشناسی او از دانشگاه بمبئی و در ریاضیات و فیزیک بود؛ او مدرک کارشناسی دیگری در ریاضیات از دانشگاه کمبریج گرفت. یکی از پروفسورها در کالج کورپوس کریستی، کمبریج، او را متقاعد کرد تا در مسیر جدیدی حرکت کند با این پیشنهاد که کتاب بنیادهای تحلیل اقتصادی پل ساموئلسون و نظریه ارزش جرارد دبرو را بخواند.
وقتی در ۱۹۶۵ وارد امآیتی شد، او به اقتصاد علاقهمند شده بود؛ اما رسما دانشجوی کارشناسی ارشد بخش تحقیق در عملیات بود. «آنها مرا به دیدن فرانک فیشر برای مشاوره در مورد اینکه چه دروس اقتصادی را بگذرانم فرستادند. او قصه مرا شنید و گفت: «تحقیق در عملیات خستهکننده است، همه آنها فقط الگوریتمها است. بیا و به برنامه دکترای اقتصاد بپیوند.»
اگرچه دیکسیت اقرار میکند که علاقه اولیه او «به اندیشهها بود و نه افراد» او از مسیر خود خارج شد تا ایدهها و تحقیقات دیگران را تکریم کند؛ بهویژه اقتصاددان همکلاسی او در امآیتی و ستوننویس نیویورک تایمز، پل کروگمن و ساموئلسون، نخستین اقتصاددان آمریکایی برنده نوبل اقتصاد، کسی که دیکسیت میگوید یگانگی علم اقتصاد را به مثابه یک موضوع به او آموزش داد.
از کار خودش و تدریسش، فهمیدم که همه حوزههایی که علم اقتصاد بهطور مرسوم به آنها تقسیم میشد بهشکل پیچیدهای قطعاتی از یک پازل بزرگ را به هم می چسبانند، با یک چارچوب مشترک از مفاهیم و روشهای تحلیل، انتخاب، تعادل و پویاییها.
ادامه دارد
ارسال نظر