آثار اقتصادی حداقل دستمزد
مترجم: غفور منفرد
خانمها و آقایان، من کاملا میل احسان و نیکوکاری شما نسبت به فقرا و خانوادههایشان را درک میکنم. به خاطر همین هم هست که هر از گاه از گوشه و کنار میشنویم که کسانی پیشنهاد میکنند مجلس حداقل دستمزد قانونی کارگران را بالاتر ببرد.
منبع: کاپیتالیسم مگزین
مترجم: غفور منفرد
خانمها و آقایان، من کاملا میل احسان و نیکوکاری شما نسبت به فقرا و خانوادههایشان را درک میکنم. به خاطر همین هم هست که هر از گاه از گوشه و کنار میشنویم که کسانی پیشنهاد میکنند مجلس حداقل دستمزد قانونی کارگران را بالاتر ببرد. خوب اجازه بدهید که بگویم در این باره خبرهای خوب و بدی برایتان دارم. خبر بد این است که افزایش حداقل دستمزد اثر ناچیزی بر بهبود شرایط کاری فقرا خواهد داشت. دلیلش این است که انگشت شماری از فقرا هستند که بتوانند از مزایای چنین افزایشی بهرهمند شوند. خبر خوب این است که کارگران فقیر الزاما به کمک دولت نیازی ندارند. تحقیقات نشان میدهد که کارسخت و جانفرسا افسانهای بیش نیست. البته نمیخواهم بگویم که فقرا مسیر سختی در زندگیشان ندارند، اما برای اکثرشان اگر کمی خویشتن داری نشان بدهند این راه در نهایت به بیرون از فقر منتهی میشود. اگر کارهایی که دستمزد پایین دارند را با قوانینمان مدام کمیابتر کنیم، این مسیر مسدود خواهد شد.یک نمونهاش اینکه سرشماری سال ۲۰۰۳ آمریکا نشان میداد از ۷.۸ میلیون نفر کارگر آمریکایی که کمتر از ۶ دلار در ساعت درآمد دارند، تنها ۱۵ درصدشان زیر خط فقر زندگی میکنند. تقریبا دوسوم یا به عبارتی ۷۲ درصد این جمعیت، درآمد خانوادگیشان درکل پنجاه درصد بالاتر از خط فقر است و نیمی از این خانوادهها دو برابر حداقل خط فقر درآمد دارند. یک پنجم کارگران کمدرآمد از خانوادههایی هستند که سالانه بیش از ۸۰ هزار دلار درآمد دارند. درآمد متوسط خانوادههای این کارگران کم درآمد ۴۰ هزار دلار بوده است که رقم قابلقبولی است.
به عبارت دیگر نفع برندگان اصلی افزایش حداقل دستمزد پدر یا مادری که در تامین لباس و غذای فرزندانش مشکل دارد نخواهند بود. کسانی که از چنین افزایشهایی سود میبرند احتمالا در حال حاضر هم جزو طبقه متوسط هستند.
برای آن دسته از اعضای خانوادههای فقیر که درآمد ناچیزی دارند، نباید درباره اثر افزایش حداقل دستمزد اغراق کنیم. بررسی دادههای سرشماری نشان میدهد که کمتر از یک چهارم این افراد از تصویب چنین قوانینی نفع میبرند. هیچ دلیلی هم در دست نیست که برای خانوادههای فقیر این درصد بالاتر باشد. درواقع سال گذشته محققان موسسه هریتج میانگین ساعات کار افراد بالغ خانوادههای فقیر را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که حدود ۲۸ درصد این افراد در سال بیش از دو هزار ساعت کار میکنند. دو هزار ساعت؛ یعنی یک سال کار تمام وقت. در عین حال ۲۷ درصد خانوادهها هم گفتهاند که اصلا کار نمیکنند. میانگین ساعت کار افراد بالغ خانوادهها در خانوادههایی که کودک داشتهاند هزار ساعت در سال یا کمتر از ۲۰ ساعت در هفته بوده است.
در نتیجه باید گفت که اثر افزایش حداقل دستمزد برای خانوادههای فقیر محدود است، زیرا والدین این خانوادهها معمولا کمتر هم کار میکنند. به این ترتیب افزایش ساعات کاری اینها اثر خیلی بیشتر و بلندمدت تری خواهد داشت، تا افزایش حداقل دستمزد. هر چند که افزایش حداقل دستمزد ممکن است درآمد خانوادهها را حدود ۳۰ درصد افزایش بدهد، اما طبق تحقیق فوقالذکر، افزایش ساعات کاری (معادل کارتمام وقت یک فرد بالغ) درآمد متوسط این خانوارها را تقریبا دو برابر خواهد کرد. (حتی اگر اثر حذف مزایای بیکاری و افزایش مالیات را هم اعمال کنیم)
کار کردن در سطح حداقل دستمزد یا مقادیری نزدیک به آن، در بلندمدت میتواند فرد را مستعد فرصتهای شغلی بهتری کند. کارگرهای ساده مهارت کسب میکنند یا اعتماد کارفرمایشان را جلب میکنند و به این ترتیب درکارشان ترفیع میگیرند. محققان دو دانشگاه در فلوریدا و اوهایو به این نتیجه رسیدهاند کارگران تمام وقت که با حداقل دستمزد استخدام شدهاند، ظرف تنها یک سال به طور متوسط ۱۳ درصد افزایش دستمزد داشتهاند.
صرف یافتن کار تمام وقت، حتی با حداقل دستمزد، میتواند فقرا را از چنگ فقرشان رها کند. یکی از تحقیقاتی که موسسه سیاستگذاری اشتغال انجام داده بود نشان میداد که ۴۷ درصد خانوادههایی که سال ۹۷ زیرخط فقر بودهاند، تنها در عرض یک سال آن را پشت سر گذاشتهاند. محققان آن مطالعه این طور نتیجه گرفته بودند: «طی دهه نود دریافت حداقل دستمزد و کمکهایی که از محل مالیات به فقرا میشد، شمار جمعیت آنها را به شدت کاهش داد.»
افزایش مصنوعی دستمزدها این مسیر دشوار، اما مستقیم به سوی کامیابی را به روی فقرا میبندد و کارگران به کل جدیدی را وارد فرآیند میکند. فراموش نکنیم که نوجوانها و مهاجران خیلی ساده حاضر میشوند که زیر سطح حداقل دستمزد کار کنند یا اینکه کارفرماها دیگر قادر نخواهند بود کارگران ساده زیادی استخدام کنند و لذا شاید به هرچه بیشتر ماشینی کردن خدماتشان روی بیاورند.
اقتصاددانان نیروی کار، از مفهوم کشش تقاضای نیروی کار برای تعیین میزان سود و زیان ناشی از تغییرات دستمزدی استفاده میکنند. البته برآوردها از میزان این کشش متفاوت است، اما رقم متوسط آنها چیزی در حدود ۵/۰ است که یعنی ۱۰ درصد افزایش حداقل دستمزد به کاهش ۵ درصدی اشتغال در گروههای هدف میانجامد. به این ترتیب با از دست رفتن صدها و بلکه هزارها، شغل یافتن کار برای خانوادههای فقیر بسیار دشوارتر میشود.
یک مطلب نهایی دیگر درباره فقر: باوجودی که نگرانی ما درباره کسانی که درآمد اندکی دارند و فقیر هستند طبیعی است، اما نباید فراموش کنیم که برداشت ما از مفهوم فقر نسبی است. بر اساس دادههای سرشماری، بنیاد هریتیج استاندارد زندگی فقرای آمریکا را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که فقرای آمریکایی به طور متوسط ماشین، تهویه مطبوع، حداقل یک تلویزیون رنگی و یخچال و خوراک و پوشاک به اندازه کافی دارند. فقر در آمریکا به ویژه برای آنها که کار نمیکنند، بیش از آنکه مساله خسران مادی باشد نوعی خسران عاطفی یا روحی است؛ یعنی همین که احساس کنید زندگیتان وابسته به نظر و سخاوت دولت است و اینکه عزت نفستان خدشه دار میشود چون میبینید که به کس دیگری تکیه کردهاید. برای فقرایی که کار میکنند این نوع فقر تقریبا حذف شده است. آنها میتوانند به آینده امید و اطمینان داشته باشند و هر چقدر هم که درآمدشان ناچیز باشد حداقل میدانند که روی پای خودشان ایستادهاند و سهمی در پیشبرد اقتصاد کشور دارند.
بنابراین، چیزی به اسم کار بن بست یا ته خط وجود ندارد. مشاغل کم درآمد هم به فقرا شانس فرار از فقر را میدهد. در واقع باعث تاسف خواهد بود که به اسم کمک به فقرا، همین یگانه راه فرار را نیز از ایشان دریغ کنیم.
ارسال نظر