«ویژهنامهای به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد رانلد کوز»
گفت و گو با پروفسور رانلد کوز
ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان
منبع: انجمن چینی کوز
در ۲۹ دسامبر سال گذشته، موسسه یونیرول چین Unirule Institute of China همایش «کوز و چین» را در شهر پکن برگزار کرد تا صدمین سال تولد کوز را جشن بگیرد. کوز به خاطر «کشف و ایضاح اهمیت هزینههای معاملاتی و حقوق مالکیت برای ساختار نهادی و کارکرد اقتصاد» موفق به دریافت جایزه نوبل شد. گفتوگوی زیر را نینگ وانگ در ۲۸ و ۲۹ دسامبر سال ۲۰۱۰ در شهر شیکاگو با کوز انجام داد.
ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان
منبع: انجمن چینی کوز
در ۲۹ دسامبر سال گذشته، موسسه یونیرول چین Unirule Institute of China همایش «کوز و چین» را در شهر پکن برگزار کرد تا صدمین سال تولد کوز را جشن بگیرد. کوز به خاطر «کشف و ایضاح اهمیت هزینههای معاملاتی و حقوق مالکیت برای ساختار نهادی و کارکرد اقتصاد» موفق به دریافت جایزه نوبل شد. گفتوگوی زیر را نینگ وانگ در ۲۸ و ۲۹ دسامبر سال ۲۰۱۰ در شهر شیکاگو با کوز انجام داد.
پروفسور کوز از زمانهای دور به چین علاقهمند بود از آن هنگام که پسر بچه مدرسهای بیش نبوده و کتاب سفرنامه مارکوپولو را خواند. در ابتدای دهه 1980 بود که کوز به استیون چونگ پافشاری کرد تا به دانشگاه هنگکنگ برود که به نظر کوز بهترین مکان برای بررسی اصلاحات اقتصادی تازه شروع شده در چین بود. در 1990 پروفسور کوز از شنگ هونگ دعوت کرد تا دانشپژوه مدعو در مدرسه حقوق دانشگاه شیکاگو بشود. مدتی پیش، کوز ترتیب همایش شیکاگو 2008 درباره دگرگونی بازار چین را داد و آن را از طریق بنیاد کوز حمایت مالی کرد و به تازگی نیز کارگاه آموزشی شیکاگو 2010 درباره ساختار صنعتی تولید را برگزار کرد. همایش 2008 موفق شد اندیشمندانی (از چین و آمریکای شمالی، شامل اقتصاددانان، جامعهشناسان، علمای سیاسی، تاریخنگاران اقتصاد و دانشوران حقوقی)، مقامات دولتی چین و کارآفرینان را گرد هم آورد تا گذار چین به اقتصاد بازار با ویژگیهای چینی را مورد بررسی و کندوکاو قرار دهند. کارگاه آموزشی 2010 به بررسی ساختار صنعتی تولید در چین پرداخت. کوز با همکاری نینگ وانگ کتاب «چگونه چین سرمایهدار شد» را نوشته است که انتشارات پالگرو/مکمیلان در ژوئن 2011 منتشر
میکند.
انجمن چینی کوز با هدف ترویج و توسعه اقتصاد کوزی در چین به تازگی تاسیس شده است که کوز ترجیح میدهد به جای «اقتصادی کوزی» آن را «اقتصاد خوب یا درست» بنامد. به نظر کوز اقتصاد درست باید به مطالعه طرز کار اقتصاد در جهان واقعی بپردازد. کوز معتقد است اگر علم اقتصاد به درستی اجرا شود قادر خواهد بود بگوید نظام اقتصادی چگونه کار میکند و اگر چیزی در این نظام اشتباه باشد چگونه آن را بهبود بخشیم. به نظر کوز، علم اقتصاد میتواند نکات زیادی از علوم زیستشناسی و پزشکی مدرن بیاموزد که چگونگی کارکرد بدن انسان از سطح سلول تا سطح اندامگانی را مطالعه میکنند، چگونه اندامهای متفاوت به شیوهای هماهنگشده کار میکنند و اگر چیزی نیاز به اصلاح و تعمیر داشته باشد چه کارهایی میتوانیم بکنیم.
در گفتوگوی زیر، کوز ماموریت انجمن چینی کوز و نظراتش درباره علم اقتصاد و نقشی را که اقتصاددانان چینی باید ایفا نمایند توضیح میدهد.
نینگ وانگ: اول از همه، تولدتان را شادباش میگویم. همانطور که میدانید، اقتصاددانان چینی اکنون با برگزاری همایش «کوز و چین» در پکن به مناسبت یکصدمین سال تولد شما جشن گرفتهاند. تا جایی که من میدانم هیچ اقتصاددان غربی دیگری احتمالا به استثنای کارل مارکس، تاکنون این چنین در چین مورد احترام نبوده است. دلیل آن دو سویه است. نخست به خاطر نفوذ قدرتمند اندیشههای شما است. دوم معلوم شده است که شما احساس ویژهای نسبت به چین دارید. در فرهنگ چینی، رفتار معامله به مثل به شدت سفارش شده است و محترم است. نخستین پرسشی که بیشتر چینیها در ذهن دارند این است که چه شد به چین علاقهمند شدید؟
رانلد کوز: من نمیدانم چرا به چین علاقهمند هستم. من از زمانهای دور به چین علاقه داشتهام آنقدر دور که نمیتوانم دقیقا به خاطر آورم. زمانی که بچه دبستانی بودم کتاب مارکوپولو را خواندم که واقعا کتاب تاثیرگذاری بود. گمان نمیکنم کسی بتواند کتاب را بخواند بدون اینکه تحتتاثیر تمدن چین قرار گیرد. آن داستان مربوط به سدههای پیش است. چین مدتها پیش از خیزش غرب به دستاوردها و موفقیتهای بزرگی رسیده بود. این احساس و خاطره برای همیشه در من باقی مانده است.
وانگ: آیا رابطه شما با استیون چونگ هیچ تاثیری بر تصور شما از چین نداشته است؟
کوز: نخیر. من مدتها پیش از اینکه هر چینی را بشناسم نظراتم درباره چین شکل گرفته بود. البته من رابطه خیلی خوبی با استیو داشتم. بسیاری سال قبل او پس از تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس، دو سال را در شیکاگو گذراند. ما صحبت میکردیم و خیلی زود دوستان خوبی شدیم. این یکی از بهترین دوران در کل زندگی من بود. من فکر میکنم آن همنشینی به نفع هر دو تای ما بود. متاسفانه استیو پس از دو سال به دانشگاه واشنگتن (در ایالت سیاتل) رفت. من همیشه فکر میکنم تصمیم اشتباهی بود.
وانگ: به یاد دارم که استیو به من گفت این شاید تنها تصمیمی بود که او بعدا تاسف خورد.
کوز: استیو در جایی گفته بود که او در هنگکنگ بزرگ شد و قدر آب را ندانست، اما به نظر من این دلیل خوبی نیست.
وانگ: دلیل دیگری که به یاد میآورم اینکه استیو در جایی نوشته بود او میخواسته است مستقل شود. اگر او در شیکاگو میماند، میترسید که با توجه به حضور قوی میلتون فریدمن، جورج استیگلر و سایر شخصیتهای بانفوذ در شیکاگو نتواند تفکر خاص خود را بسط دهد.
کوز: چنین چیزی اتفاق نمیافتاد. من توانستم به کارهای خود در شیکاگو ادامه دهم دقیقا با همان آزادی که در بوفالو داشتم.
وانگ: بلی به نظر من هم حق با شماست. با توجه به شخصیت استیو، فکر نمیکنم کسی میتوانست جلوی بسط و گسترش یافتن تفکر وی را بگیرد.
کوز: من خوشحالم که بعدها پافشاری زیادی به استیو کردم تا به هنگکنگ برود. من نمیدانستم چنین سفری چه اندازه سودمند خواهد بود، اما با توجه به نفوذ استیو در چین، فکر میکنم هجرت خوبی بود.
وانگ: استیو قطعا نقشی حیاتی در توسعه و تبیین اندیشههای شما در چین ایفا کرد. از این منظر، رفتن وی به سیاتل همچنین توانست روی افرادی مثل داگلاس نورث و یورام بارزل تاثیر بگذارد. من به خاطر میآورم که نورث چندین بار گفت اقتصاد هزینه معاملاتی را از استیو آموخته است و استیو هم از شما یاد گرفته بود.
کوز: من هرگز تردید ندارم که استیو کارهای درخشانی انجام داد حال هر کجا که بود. اقتصاد خوب اقتصاددانان خوب را جذب میکند، اما اگر او در شیکاگو باقی میماند، میتوانست کارهای بیشتری انجام دهد.
وانگ: محتملا حق با شما است. اگر استیو باقی میماند، تیم کوز-چونگ بیش از یک دهه در شیکاگو دوام میآورد حتی پیش از اینکه استیو به هنگکنگ بازگردد. با توجه به شخصیتی که شما دارید، به حد کافی تهاجمی نبودید تا دیدگاه خویش را درباره اقتصاد به جلو ببرید؛ اما اگر با استیو یک تیم تشکیل میدادید، آنچه اقتصاد خوب مینامید، احتمالا در شیکاگو مسلط شده بود.
کوز: همینطور است که میگویید.
وانگ: شما چندین بار اشاره کردید اصطلاح «اقتصاد کوزی» را دوست ندارید و ترجیح میدهید که خیلی ساده آن را «اقتصاد درست» یا «اقتصاد خوب» بنامید. چه چیزی خوب را از بد و درست را از نادرست جدا میکند؟
کوز: اقتصاد بد یا نادرست آنچیزی است که من «علم اقتصاد تختهسیاهی» مینامم. این نوع اقتصاد، اقتصاد دنیای واقع را بررسی نمیکند، بلکه در عوض تلاشهایش به سمت جهان موهوم و خیالی کشیده میشود که فقط در ذهن اقتصاددانان وجود دارد؛ برای مثال جهانی با هزینه معاملاتی صفر. ایدهها و پندارها در پژوهش اقتصادی یا در پیگیری هر علمی بینهایت مهم است؛ اما موضوع و سوژه مطالعه باید واقعی باشد.
وانگ: با توجه به اینکه «انجمن چینی کوز» نام شما را بر خود گذاشته است ما در هر صورت نمیتوانیم از واژه کوزی استفاده نکنیم.
کوز: من اصطلاح اقتصاد کوزی را دوست ندارم. اقتصاد خوبی که من در ذهن دارم یا آنچه شما اقتصاد کوزی مینامید، آن چیزی است که علم اقتصاد باید باشد.
وانگ: کاملا همینطور است. دلیل اصلی از تاسیس انجمن چینی کوز دقیقا رسیدن به چنین جایی است که اقتصاد خوب مستولی شود.
پرسش دومی که بیشتر چینیها میخواهند از شما بپرسند این است که به نظر شما سایر کشورها چه چیزهایی میتوانند از تجربه چینیها در دگرگونی و گذار به بازار بیاموزند؟ آیا درس کلی در مدل چینی وجود دارد که آموخته شود؟
کوز: من نمیدانم. کسی از پیش نمیداند چه چیزی میتواند بیاموزد تا زمانی که سعی به یادگیری نکند.
وانگ: من فکر میکنم این نکتهای که گفتید بسیار مهم است. اگر به درستی فهمیده باشم، شما گفتهاید یادگیری از چین یا هر الگوی دیگری، شبیه یادگیری از یک کتاب یا دستورالعمل آشپزی نیست، بلکه بسیار شبیه یادگیری از طریق انجام دادن است. اگر اصلاحات اقتصادی یک آزمایش باشد، یادگیری از چین یک آزمایش باقی میماند. کشورهای مختلف چیزهای متفاوتی خواهند آموخت؛ حتی اگر از مدل یکسانی بیاموزند.
کوز: دقیقا. آنچه که انجام میدهیم تماما آزمایش است.
وانگ: من را یاد یک جمله معروف از دنگ شیائوپینگ انداختید که اصلاحات آزمایش و تجربه است، اما رویکرد تجربهکردن، رسیدن به موفقیت را تضمین نمیکند. در ذهن من اینک تجربههای شکستخورده مائو در پیاده کردن سوسیالیسم، راهپیمایی بزرگ و غیر آن نقش بسته است.
کوز: هیچ چیز موفقیت را تضمین نمیکند. با توجه به امکان خطاپذیری انسانها، ما همگی محکوم به این هستیم که در زمانهایی اشتباه کنیم.
وانگ: پس پرسش این است که چگونه میتوان با صرف کمترین هزینه از تجربهها درس آموخت. یا ساختار اقتصاد و جامعه خود را چگونه پی بریزیم که یادگیری جمعی را با هزینهای تحملپذیر تسهیل نماییم؟
کوز: پرسش بسیار خوبی است.هایک نکته سودمندی گفته است که دانایی در جامعه پراکنده شده است و به این خاطر برنامهریزی مرکزی را ناممکن میسازد.
وانگ: پراکندگی و انتشار دانایی، مشکل اجتماعی دیگری ایجاد میکند: نزاع و ناسازگاری بین اندیشههای رقیب. تا جایی که میدانم این فقط آدمها هستند که به خاطر اندیشه میجنگند، تنها آدمها هستند که بر سر اندیشههای خود حاضرند بمیرند. حیوانات اگر چه خونریز بوده و بویی از تمدن نبردند، اما تا جایی که میدانم هیچ حیوانی به خاطر اندیشهها نمیجنگد.
کوز: احتمال دارد همینطور باشد. به همین خاطر است که ما انسانها نیاز به وجود بازارهایی برای اندیشهها داریم، اندیشهها در بازار با هم رقابت میکنند، مردمی که اندیشههای متفاوت دارند نیازی نیست خون همدیگر را بر زمین بریزند.
وانگ: این طور به نظر میرسد که وظیفه شماره یک دولت باید راهاندازی و تقویت بازاری فعال برای اندیشهها و حفظ نظم مدنی باشد.
کوز: همینطور است.
وانگ: شما بارها گفتهاید که اصلاحات اقتصادی چینی فوقالعاده و غیرمنتظره بود. پرسش سوم این است که به نظر شما چه چیزی علت اصلی برای این دگرگونی نامنتظره بود؟
کوز: ما این را در کتابی که با هم نوشتیم (چگونه چین سرمایهدار شد) تبیین کردیم. این رویدادها نامنتظره بودند و کسی نمیتوانست از پیش بگوید چه پیش میآید. در این میان شخصیتهای خاص نقش مهمی دارند. اگر دنگ هرگز وجود نداشت، داستان چین کاملا متفاوت میبود. این تحولات، یا آنچه ما در کتابمان انقلابهای نهایی نامیدهایم، از قبیل نظام مسوولیت خانوار و مناطق ویژه اقتصادی شاید انتظارشان میرفت، اما وقتی که اتفاق افتادند ما شگفتزده شدیم.
وانگ: به راستی که خود چینیها نیز شگفتزده شدند.
حالا به پرسش چهارم میرسیم. شما امید زیاد به آینده علم اقتصاد در چین دارید. چه چیزی باعث میشود که چنین فکر کنید؟
کوز: این کاملا مشهود است. دلیل آن اندازه جمعیت چین است. ایده جدید همیشه از سوی نسبت اندکی از جمعیت پذیرفته میشود؛ اما نسبت کوچکی از چینیها تعداد خیلی زیادی است. نکته دیگر نیز به این واقعیت جامعه چین باز میگردد که اینک خود را در معرض اندیشههای نو قرار داده و پذیرای آنها شده است. هر دو نوع اقتصاد جدید خوب و اقتصاد جدید بد شانس زیادی در چین دارند. ما میخواهیم ببینیم که اقتصاد خوب فراگیر میشود.
چین یک برتری دیگر نیز دارد. همانطور که در کتابمان بحث کردهایم هنوز چیزهای بسیاری است که بخواهیم از تجربه چینی در دگرگونی بازار بیاموزیم. چیزهای بسیاری است که بیاموزیم چگونه اقتصاد بازار با ویژگیهای چینی عمل کرده و در طی زمان تکامل مییابد. اگر اقتصاددانان چینی در برابر این چالش قدعلم کنند، در توسعه علم اقتصاد سهیم خواهند بود.
من در سال ۱۹۸۸ یک نامه به شنگ هونگ نوشتم. در آنجا گفتم «باور محکمی دارم که درک و شناخت از آنچه در چین رخ میدهد و رخ داده است، کمک زیادی به ما خواهد کرد تا تحلیل عوامل نفوذ ساختار نهادی بر کارکرد نظام اقتصادی را بهبود بخشیم.» من هنوز همچنان باوری دارم و به راستی باورم با گذشت زمان حتی قویتر شده است.
در گذشته، دورهای را داشتیم که علم اقتصاد موضوع مطالعه بریتانیایی بود. اکنون موضوع آن تحتسلطه آمریکاییها است. موضوع این علم چینی خواهد شد؛ اگر که اقتصاددانان چینی برخوردی درست با قضیه داشته باشند.
وانگ: من از آنچه شما گفتید عمیقا متاثر شدم. این مساله به اقتصاددانان چینی، انگیزه و اعتماد قوی برای بسط دادن شیوه تفکر خاص خود را خواهد داد.
کوز: این دقیقا کاری است که آنها باید انجام دهند. این دلیل دیگری است که من اصطلاح علم اقتصاد کوزی را دوست ندارم. اگر نوع درست علم اقتصاد که من در ذهنم دارم ابتدا در چین بسط یابد، تاریخنگاران آینده آن را به درستی مکتب اقتصاد چینی خواهند نامید.
وانگ: به باور من این نکته خیلی خیلی مهمی است. شما میگویید که اقتصاد کوزی یا آنچه که اقتصاد خوب مینامید. هنوز رشد و بلوغ نیافته است. این موضوعی باز بوده و جای بحث دارد و شما معتقدید که اقتصاددانان چینی شانس زیادی برای بسط و گسترش آن موضوع دارند.
کوز: دقیقا. فکر میکنم تمکین و احترام گذاشتن به مراجع قدرت (اطاعتپذیری محض) یک ویژگی بد چینیها است. آنچه اقتصاددانان چینی باید انجام دهند، بسط و گسترش تفکر خویش بر اساس بررسی دقیق و قاعدهمند از طرز کار اقتصاد بازار چین است. مقالات من «ماهیت بنگاه» یا «مساله هزینه اجتماعی» پاسخی به پرسشهایی که اقتصاددانان چینی باید بدهند، ارائه نمیدهد. مقاله من یا هر کس دیگر، نهایت کاری که میتواند بکند، پیشنهاد دادن مسیرهای احتمالی برای حل
مسائل است.
وانگ: من هم موافقم. به نظرم اقتصاددانان چینی تشخیص دادهاند که آنها یا باید روی پای خویش بایستند یا هیچ راهی ندارند بروند. فروپاشی مالی و بحران اقتصادی اخیر و به خصوص فقدان واکنش منسجم در بین اقتصاددانان آمریکایی، به آنها کمک کرد تا نواقص اقتصاد جریان اصلی را درک کنند.
کوز: به نظر من، وظیفه اصلی انجمن چینی کوز، سهولتبخشی گسترش تفکر مستقل در بین اقتصاددانان چینی است. این انجمن به صورت یک سازمان بزرگ اداره نخواهد شد، بلکه شبکهای از خوشههای متعدد دانشوران خواهد بود. هر خوشه از دانشوران یک جامعه کوچک تشکیل خواهند داد که در مورد یک جنبه یا یک منطقه از اقتصاد چین کار میکنند. ما در اینجا همه نوع پژوهش تاریخی، آماری یا تحلیلی را تشویق میکنیم؛ مادامی که روشن کنند اقتصاد چین چگونه کار میکند یا تغییر میکند. این تنها راهی است تا یک نگاه همه جانبه پیدا کنیم.
وانگ: بله. انجمن با دانشگاههای چین همکاری خواهد کرد. هر دانشگاه چین میتواند یک عضو حقوقی انجمن شود و در بررسی مسائل اقتصادی تخصص یابد که خاص همان استانی است که در آنجا واقع شده است.
کوز: یکی از روشها برای اینکه انجمن نوع درست علم اقتصاد برای چین را پیش ببرد و اقتصاددانان چینی را تشویق کند تا همان نوع کار را انجام دهند، داشتن نشریه خاص خود است. وقتی که من سردبیر نشریه حقوق و اقتصاد بودم، خیلی فعالیت میکردم، در همایشها و سخنرانیها شرکت کرده و با افراد صحبت میکردم تا ببینم چه نوع پژوهشی انجام میدهند. اگر فکر میکردم آنها مقالات خوبی تهیه میکنند از آنها درخواست مقاله میکردم و غالبا با آدمها گفتوگو میکردم و آنها را تشویق به انجام بررسیهای معین با وعده چاپ مقاله میکردم.
وانگ: این کاملا متفاوت با شیوهای است که در حال حاضر نشریات اداره میشوند.
کوز: گمان نمیکنم هیچ نشریه دیگری در آن زمان به این شیوه اداره میشد. بیشتر سردبیران نشریات منتظر میماندند تا مقالاتی دریافت کنند و از ارزیابهای بیرونی برای گزینش مقالات جهت انتشار استفاده میکردند. من به این شیوه عمل نمیکردم. من میدانستم چه نوع مقالاتی دوست دارم منتشر شود و به دنبال نویسندگانی میگشتم تا آنها را بنویسند.
یک مثال میآورم. برنارد سیگان به دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو آمد و همکار من شد. او پیشنهاد داد که مقالهای درباره طرفداران و مخالفان منطقهبندی بنویسد. من به وی گفتم به جای این کار، مکانی را پیدا کن که منطقهبندی وجود نداشته باشد و ببین چه اتفاقی برای استفاده از زمین در آنجا افتاد در مقایسه با مناطقی که منطقهبندی داشتند. او یک مقاله عالی درباره کاربری زمین در هیستون نوشت که در آنجا منطقهبندی زمین وجود نداشت (این مقاله با عنوان «عدم منطقهبندی در هیستون» در نشریه حقوق و اقتصاد (1970) منتشر شد.)
نمونه دیگر مقاله استیو درباره زنبورها بود. من میدانستم قراردادهایی بین زنبورداران و مالکان باغهای سیب در واشنگتن وجود دارد. از استیو خواستم در این باره تحقیق کند. او یک بررسی عالی انجام داد (مقاله با عنوان «افسانه زنبورها» در نشریه حقوق و اقتصاد (۱۹۷۳) منتشر شد.)
ریچارد ساندور یک مقاله درباره تشکیلات بازار آتی تختههای سه لایی نوشت، اما آن بازار از بین رفت. ساندور خیلی ناراحت شد چون نشریهها، مقاله درباره یک بازار شکستخورده منتشر نمیکردند. من اصلا ناراحت نشدم چون بیشتر بازارها ناکام شده و شکست میخورند. مقاله به شکل منصفانه نشان داد برپا کردن یک بازار چقدر دشوار است. من مقاله وی را منتشر کردم (مقاله با عنوان «نوآوری با یک معاوضه: موردکاوی توسعه قرارداد آتی تخته سه لا» در نشریه حقوق و اقتصاد (1973) منتشر شد.)
وانگ: من فکر میکنم این یکی از بزرگترین خدمات عمومی است که شما به این حرفه کردهاید، اما هزینه فرصت چنین کاری احتمالا خیلی بالا بود. شما بهترین زمان برای انجام پژوهشهای خودتان را در عوض به کارهای نشریه اختصاص دادید. اگر این کار را نکرده بودید چه بسا یک یا دو مقاله دیگر به بزرگی و درخشانی «ماهیت بنگاه» یا «مساله هزینه اجتماعی» نوشته بودید.
کوز: من اصلا از این تصمیم خود تاسف نمیخورم. کاری که کردم جاذبه اصلی بود که مرا به شیکاگو کشاند. من فکر میکنم این تنها راه برای ایجاد و گسترش دادن یک موضوع جدید است. اگر وقتم را برای تهیه نشریه نمیگذاشتم بسیاری از مقالات منتشر نمیشد یا حتی نوشته نمیشد.
وانگ: براساس تجربه شما، این انجمن اگر شروع به راهاندازی یک نشریه کند چه کار باید بکند؟
کوز: شما باید دید روشنی از آنچه که میخواهید به آن برسید داشته باشید، چه مقالاتی میخواهید منتشر شود و چه نوع پژوهشی را میخواهید تشویق و حمایت کنید و نباید نگران این باشید که سایر مردم درباره نظرات شما چگونه فکر میکنند. ما کنترلی بر آنچه سایر مردم فکر میکنند نداریم. کسی نخواهد توانست کل حوزه را در انحصار درآورد. اگر به نظر خودتان باور دارید باید قوی باشید تا از آن در بازار اندیشهها دفاع کرده و پیش ببرید تا زمانی که ثابت شود حرفتان اشتباه بوده است. این تنها راه برای مستقل بودن است.
وانگ: من کاملا موافقم، اما فکر نمیکنم ما هنوز کوز دومی را داشته باشیم. زمانی که شما شروع به سردبیری نشریه حقوق و اقتصاد کردید در حرفه خود کاملا تثبیت شده بودید. نظر شما، مهم نیست که آن چه بود، جدی گرفته شده بود و به سهولت موافقت شد.
کوز: فکر نمیکنم اینطور که میگویید بود. من همیشه میدیدم که با نگاه غالب اختلاف نظر دارم. حتی امروز نگاه من از موضوع اقتصاد مورد قبول حرفه نیست. قطعا نیازی به کوز دوم ندارید تا انجمن چینی کوز موفق شود، بلکه به یک چونگ یا وانگ یا هر نام چینی دیگری نیاز خواهید داشت.
وانگ: سه پرسش دیگر باقی مانده است. پرسش نخست این است که بیشتر مردم گفتهاند چین بدون حقوق مالکیت خصوصی موفق شده است از اقتصاد برنامهریزی شده به اقتصاد بازار متحول شود. چگونه این اتفاق میتواند بیفتد؟
کوز: همه اقتصادها نظامهای حقوق مالکیت متفاوتی دارند. طبقهبندی مرسوم حقوق مالکیت خصوصی در برابر عمومی که اولی مرتبط با سرمایهداری و دومی با سوسیالیسم است، نگاه بسیار سادهانگارانهای است. انگلستان و آمریکا نظامهای حقوق مالکیت متفاوتی دارند. چین دوران مائو و اتحاد شوروی نیز در شیوه ساختارمند کردن حقوق مالکیت تفاوت داشتند. نظام خوب حقوق مالکیت آن نظامی است که از منابع اقتصادی، شامل استعداد انسانی به نحو کارآیی بهرهبرداری شود. من فکر میکنم چین نظام حقوق مالکیت خاص خود را بسط خواهد داد. هر آنچه آن را بنامید سوسیالیستی یا سرمایهداری اهمیتی ندارد.
وانگ: حال پرسش دوم. ما به یکصدمین سال تولد شما رسیدهایم. چه چیزی میخواهید به اقتصاددانان چینی بگویید.
کوز: آنچه میخواهم بگویم هیچ ربطی به سالروز تولد من ندارد. آنها باید اقتصاد چین را بر این اساس که چگونه واقعا کار میکند مطالعه کنند. این پژوهش میتواند تاریخی، آماری یا تحلیلی باشد. هر قالبی که پیدا کند باید بر اساس طرز کار اقتصاد چین باشد.
وانگ: این به نظر وظیفه سادهای است.
کوز: این کار قطعا چیزی شبیه E=MC2 نیست. شیوهای که نظام اقتصادی کار میکند بسیار پیچیده است. نظام اقتصادی دارای اجزای بسیاری است. هر جزء آن مستقلا دارای یک ریزسیستم است. شیوه تعامل آنها با همدیگر و اینکه کل سیستم چگونه کار میکند خیلی پیچیده است. یک رگرسیون با دادههای کلان آماری چیز زیادی درباره طرز کار اقتصاد به شما نخواهد گفت.
وانگ: و آخرین پرسش من. انتظار دارید انجمن چینی کوز در آینده نزدیک چه کار بکند.
کوز: انجمن باید هر چه زودتر دست به کار شود. منظور اینکه شروع به انجام پژوهشها درباره چین کند. من با بسیاری از اقتصاددانان چینی دیدار کردم و کارهایشان را خواندهام. آنها تواناییهای زیادی دارند و برخی کارهایشان خیلی نویددهنده است. این انجمن موفق خواهد شد اگر اقتصاددانان چینی شروع به مطالعه اقتصاد چین کنند. اگر یک نشریه به آنها کمک میکند در انتشار نشریه به آنها کمک خواهیم کرد. اگر به کارگاه آموزشی و همایش نیاز است کارگاهها و همایشها را برگزار خواهیم کرد. اگر نیاز به منابع مالی است این منابع را تهیه خواهیم کرد. من انتظار دارم دولت چین و بازگانان چینی پشتیبان انجمن بوده و علاقهمند به تامین مالی پژوهشها باشند.
وانگ: پروفسور کوز بسیار از شما سپاسگزارم. من بیدرنگ این شور و اشتیاق شما و امیدهای فراوانی که دارید را با همکارانم در چین در میان میگذارم. کار شما و عشقی که به چین دارید، الهام بخش بسیاری از اقتصاددانان چینی بوده است و احترام عمیقشان را به شما بر انگیخته است. من مطمئنم انجمن چینی کوز مطابق با انتظارات شما عمل خواهد کرد.
کوز: من اینک 100 ساله شدهام. زندگی برای من کوشش و تلاش دائمی بوده است. همانطور که بارها به شما گفتهام پیر نشوید، اما من تردید ندارم که اقتصاددانان چینی کار درست را انجام خواهند داد و سهم خود را برای پیشبرد علم اقتصاد ادا خواهند کرد. این امید است که مرا خوشحال نگه میدارد و از آنها سپاسگزار هستم.
مروری بر مقالات
چرا بنگاهها وجود دارند؟
در بیرون از بنگاه، بالا و پایین رفتن قیمتها دستور میدهد چه کالایی و به چه مقدار تولید شود که از طریق رشته مبادلات در بازار هماهنگ میشوند. درون بنگاه، این معاملات بازاری محو میشود و جای ساختار پیچیده بازار و مبادلات
کارآفرین- هماهنگکننده را میگیرد کسی که دستور تولید را صادر میکند. روشن است که اینها روشهای بدیل هماهنگی تولید هستند. در عین حال، با توجه به این واقعیت که اگر تولید را حرکات قیمت تنظیم میکند، پس میتوان بدون وجود هیچ سازمانی تولید را انجام داد و جای این پرسش هست که چرا اصلا سازمان وجود دارد؟ ...
با توجه به این واقعیت که اقتصاددانان هر چند سازوکار قیمت را به مثابه ابزار هماهنگی میدانند، آنها وظیفه هماهنگسازی «کارآفرین» را نیز تایید میکنند و قطعا مهم است که ببینیم چرا هماهنگی در یک حالت را سازوکار قیمت و در حالت دیگر را کارآفرین انجام میدهد. هدف این مقاله پر کردن شکاف در تئوری اقتصادی است، بین این فرض که منابع به وسیله سازوکار قیمت تخصیص مییابد و این فرض که این تخصیص به
کارآفرین- هماهنگکننده بستگی دارد (هر کدام با اهداف خاصی مطرح میشوند). ما باید آن مبنایی را تبیین کنیم که در عمل از بین این بدیلها انتخاب صورت میگیرد.
دلیل اصلی که چرا تاسیس بنگاه سودآور است ظاهرا این است که استفاده از سازوکار قیمت، هزینه دارد. بدیهیترین هزینه «سازماندهی کردن» تولید از طریق سازوکار قیمت این است که باید قیمتهای مرتبط کشف شوند. این هزینه قابل کاهش یافتن است، اما با پیدایش کارشناسانی که این اطلاعات را خواهند فروخت هزینهها از بین نخواهد رفت. هزینههای مذاکره و چانهزنی و در هر قرارداد جداگانه به توافق رسیدن که در بازار انجام میشود را نیز باید در نظر داشت. دوباره در بازارهای معینی مثلا بورس کالا، تکنیکی برای حداقل ساختن این هزینههای قرارداد تهیه میشود، اما هزینهها از بین نمیروند. این درست است که وقتی بنگاه وجود دارد قراردادها حذف نمیشوند، اما
به شدت کاهش مییابند. یک عامل تولید (یا مالک) مجبور نیست یک رشته قرارداد متوالی با عواملی ببندد که درون بنگاهها با آنها همکاری میکند که البته اگر این همکاری نتیجه مستقیم سازوکار قیمت باشد به این قراردادها نیاز خواهد بود...
این بخش را با استدلالی جمعبندی میکنیم که عملیات بازار هزینه دارد و با تشکیل سازمان و قدرت دادن (به کارآفرین) تا منابع را هدایت کند در هزینههای بازاریابی صرفهجویی میشود. کارآفرین باید ماموریت خویش را با هزینه کمتری انجام دهد و این واقعیت را در نظر میگیرد که شاید عوامل تولید را با قیمتی کمتر از معاملات بازار به دست آورد، چون که همیشه امکان بازگشت به بازار آزاد هست، اگر که موفق به کار درون بنگاه نشد.
مقاله «ماهیت بنگاه» صص 92-388
رویکرد جدید در درک هزینههای اجتماعی
این مقاله به آن دسته از اقدامات بنگاههای تجاری توجه دارد که اثرات زیانبار بر دوش دیگران میگذارد. نمونه متداول چنین موردی یک کارخانه است که دود منتشرشده از دودکش آن اثرات زیانبار بر ساکنان مجاور آن دارد. تحلیل اقتصادی چنین وضعیتی معمولا از حیث واگرایی بین محصول خصوصی و اجتماعی این کارخانه مطرح میشود که اقتصاددانان عمدتا از راه حل پیگو در اقتصاد رفاه پیروی کردهاند. نتیجهگیریهایی که از چنین تحلیلی بیرون میآید ظاهرا بیشتر اقتصاددانان را به سمتی کشانده است که میگویند بهینه است مالک کارخانه را مسوول خسارتی بدانیم که دود آن بر دیگران وارد کرده است؛ پس با توجه به میزان دود انتشار یافته و معادل پولی آن بر حسب خسارت به بار آورده، مالیاتی بر مالک کارخانه وضع کنیم؛ یا سرانجام محل کارخانه را از محلات مسکونی بیرون کنیم (و از قرار معلوم از سایر مناطقی که انتشار دود باعث وارد کردن اثرات زیانبار بر سایرین میشود). ادعای من این است که راهبردهای پیشنهادی نامناسب هستند، چون منجر به نتایجی میشوند که لزوما یا حتی معمولا مطلوب و بهینه نیستند.رویکرد سنتی میل به پوشاندن ماهیت انتخاب گرفته شده دارد. پرسش مطرح شده معمولا به
این شکل است که فرد الف به فرد ب زیانی وارد میکند پس چه تصمیمی باید گرفت و چه حکمی باید داد، ما چگونه باید الف را از چنین کاری بازداریم؟ اما چنین پرسشی اشتباه است. ما با مشکلی سروکار داریم که ماهیت دو طرفه دارد. جلوی وارد شدن زیان به ب را گرفتن، معادل وارد کردن زیان به الف است. پرسش درستی که باید درباره آن تصمیم گرفت این است که آیا باید به الف اجازه دهیم تا به ب زیان برساند یا باید ب اجازه داشته باشد که به الف زیان بزند؟ مساله در اینجا چنین خواهد بود که از وارد کردن زیان جدیتر جلوگیری کنیم. یک مثال در این ارتباط مساله رها کردن احشامی است که محصول زمین مجاور را نابود میکنند. اگر چارهای جز این نباشد که تعدادی از احشام بالاخره به سمت زمین مجاور راه خود را کج خواهند کرد افزایش عرضه گوشت را فقط میتوان به قیمت کاهش در عرضه محصول کشاورزی به دست آورد. ماهیت انتخاب روشن است: گوشت میخواهید یا محصول کشاورزی. البته اینکه چه پاسخی باید داده شود روشن نیست مگر اینکه ما ارزش آنچه به دست میآوریم و نیز ارزش آنچه فدا خواهیم کرد را بدانیم.
مشکلی که هنگام بحث درباره اقدامات با اثرات زیانبار با آن مواجه هستیم صرفا مشکل محدودکردن کسانی که مسوول این اقدامات هستند نیست. آنچه باید دربارهاش تصمیم بگیریم این است که آیا منافع جلوگیری از زیان بیشتر از زیانی است که هر کسی در هر جایی در نتیجه متوقف کردن اقدامی که زیان میرساند متحمل میشود. در جهانی که هزینههای بازآرایی حقوق تثبیت شده توسط نظام حقوقی را داریم، دادگاهها، در پروندههای مربوط به زیان رساندن که در واقع درباره مساله اقتصادی و تعیین چگونگی به کارگیری منابع است تصمیم میگیرند. استدلال میشد که دادگاهها نسبت به این مساله آگاه هستند و اغلب هر چند نه همیشه به شیوهای صریح، با جلوگیری از اقداماتی که آثار زیانبار دارند مقایسهای میکنند بین آنچه به دست میآید و آنچه از دست میرود، اما «تحدید حقوق» نیز نتیجه وضع قوانین است.
در اینجا هم شواهدی از ارزیابی ماهیت دوجانبه مساله وجود دارد. در حالی که با وضع قوانین به فهرست مزاحمتها میافزاییم، این اقدام همچنین جنبه قانونی میگیرد در آنچه که در غیر اینصورت تحتحقوق عرفی، جنبه مزاحمت پیدا میکند. آن وضعیتهایی که اقتصاددانان تمایل دارند برایشان اقدامات تصحیحی دولت را الزامی سازند در واقع اغلب نتیجه اقدام دولتی بوده است. چنین اقدامی لزوما غیرعاقلانه نیست، اما این خطر واقعی است که مداخله گسترده دولتی در نظام اقتصادی به حمایت از کسانی که مسوول اثرات زیانبار بودند به افراط کشیده شود. به باور من ناتوانی اقتصاددانان در رسیدن به نتایج درست درباره شیوه برخورد با اثرات زیانبار را نمیتوان صرفا با چند تکه تحلیل توصیف کرد. مشکل از کاستیهای اساسی در رویکرد جاری به مسائل اقتصاد رفاه ناشی میشود. آنچه نیاز داریم تغییر رویکرد است. تحلیل برحسب واگرایی بین نتایج خصوصی و اجتماعی، بر توجه به نواقص خاص در نظام تمرکز یافته است و تمایل به تقویت این باور که هر تمهیدی که کاستی را رفع کند لزوما مطلوب است. چنین رویکردی، توجه را از سایر تغییرات در سیستم که ناچارا مرتبط با تمهید تصحیحی است منحرف میسازد.
تغییراتی که احتمال زیادی دارد زیان بیشتری نسبت به نقص اولیه وارد سازند.اگر اقدامات انجام شده همانهایی بودند که آنچه به دست میآمد ارزشش بیشتر از آنچه از دست میرفت میبود. این سیاست بهینهای خواهد بود، اما باید توجه داشت هنگام انتخاب از بین ترتیبات اجتماعی درون بستری که تصمیمات فردی گرفته میشود، با تغییر نظام موجود که به بهبود در برخی تصمیمات منجر خواهد شد شاید منجر به بدتر شدن سایر تصمیمات گردد. به علاوه، باید هزینههای دخیل در راهاندازی ترتیبات اجتماعی گوناگون (حال چه در بازار یا اداره دولتی) انجام گیرد همچنین هزینههای دخیل در حرکت به سمت نظام جدید را در ذهن داشته باشیم. هنگام برنامهریزی و انتخاب از بین ترتیبات اجتماعی، باید این اثر کل را در نظر داشت. بیش از هر چیزی، من از این تغییر در رویکرد حمایت میکنم.
مقاله «مساله هزینه اجتماعی» ۹۶-۹۵، ۳۳-۱۳۲، ۱۵۳، ۵۶-۱۵۵
چه اندازه از دخالت دولت مناسب است؟
عقیده کلی که بررسی خواهم کرد چیست؟ عقیده کلی این است که در بازار کالاها، وجود مقررات تنظیمی دولت امری مطلوب است؛ در حالی که در بازار اندیشهها، مقررات دولتی نامطلوب بوده و باید اکیدا محدود شود. در بازار کالاها،تصور میشود که دولت صلاحیت تنظیم کردن و به درستی برانگیختن و انگیزه دادن را دارد.تصور میشود مصرفکنندگان از گرفتن تصمیمات درست ناتوان هستند. تولیدکنندگان اغلب قدرت انحصاری را اعمال میکنند و در هر حالت، بدون یک نوع دخالت، به شیوهای عمل نمیکنند که منافع عمومی را بالا ببرند. در بازار اندیشهها، وضعیت بسیار متفاوت است.
دولت اگر سعی در تنظیم بگیرد به نتایج ناکارآ منجر خواهد شد و انگیزههایی که در این رابطه دارد به طور کلی بد خواهد بود و حتی اگر موفق به رسیدن به آنچه میخواست بشود، نتایج نامطلوب خواهد بود.
از طرف دیگر، مصرفکنندگان اگر آزاد گذاشته شوند، تشخیص عالی در انتخاب بین نظرات گوناگونی که در برابرشان قرار داده میشود از خود نشان میدهند. در حالی که تولیدکنندگان قوی یا ضعیف از جنبه اقتصادی، معلوم شده است در رفتار خود در سایر بازارها کاملا بیپروا و بیمرام هستند، میتوان اعتماد کرد در بازار اندیشه به نفع عموم عمل کنند. این در حالی است که کارهای سیاستمداران در هنگام نطق کردن که برخی اوقات ما را عصبی میکند، به دور از هر گونه ننگ و سرزنش دیده میشود.
خصیصه عجیب چنین نگرشی این است که آگهیهای بازرگانی که اغلب صرفا ابراز نظر بوده؛ بنابراین گمان میرود که مورد پشتیبانی اصول قانون اساسی باشند، بخشی از بازار برای کالاها ملاحظه میشوند. نتیجه این است که اقدام دولت در تنظیم (یا حتی سرکوب) ابراز نظر در یک آگهی، مطلوب ملاحظه میشود این امر اگر در مورد یک کتاب یا مقاله بیان شود کاملا فراتر از مقررات دولتی خواهد بود.
استدلال من این است که هنگام تصمیمگیری درباره سیاست عمومی، ما باید از رویکرد یکسانی برای همه بازارها استفاده کنیم. در واقع، اگر این کار را بکنیم و با همان رویکردی که مورد ستایش اقتصاددانان برای بازار کالاها بوده است در بازار اندیشهها استفاده کنیم، روشن است که دفاع از دخالت دولت در بازار اندیشهها به طور کلی قویتر از بازار کالاها است.
قضیه ناآگاهی مصرفکننده را ملاحظه کنید که معمولا فکر میشود توجیهی برای دخالت دولت است. به سختی باورپذیر است که عامه مردم برای ارزیابی نظرات متفاوت درباره سیاست اقتصادی و اجتماعی نسبت به انتخاب بین انواع گوناگون غذا در موقعیت بهتری هستند. در عین حال از تنظیم مقررات در یک حالت، اما نه در حالت دیگر حمایت میشود. یا قضیه جلوگیری از فریب و تقلب را در نظر بگیرید که عرفا از دخالت دولت پشتیبانی میشود.
مشکل بتوان انکار کرد که مقالات روزنامهها و سخنان سیاستمداران حاوی تعداد زیادی عبارت دروغ و گمراهکننده است. با این وجود اقدام دولتی در کنترل تبلیغات نادرست و گمراهکننده به شدت مطلوب ملاحظه میشود. در عین حال دادن پیشنهاد برای تاسیس کمیسیون مطبوعات فدرال یا کمیسیون سیاسی فدرال که از کمیسیون تجارت فدرال الگو گرفته باشد فورا رد خواهد شد.
مقاله «بررسی اقتصادی نخستین اصلاحیه قانون اساسی: بازار کالاها و بازار اندیشهها» صص ۸۵-۳۸۴، ۹۰-۳۸۹
چه چیزی اندازه بنگاه را تعیین میکند؟
بنابراین با فرض ثبات سایر عوامل، بنگاه میل به بزرگترشدن خواهد یافت:
الف) چون با افزایش تعداد معاملاتی که انجام میگیرد هزینههای سازماندهی و سرعت رشد این هزینهها کمتر خواهد شد؛ ب) احتمال اشتباه کردن کارآفرین کمتر میشود ج) با بزرگ شدن اندازه بنگاه، قیمت عوامل تولیدی که بنگاه میپردازد کمتر میشود (یا کمتر افزایش مییابد). اما جدای از نوسانات در قیمت فروش عوامل تولید به بنگاههای با اندازههای متفاوت، به نظر میرسد که هزینههای سازماندهی و زیانهای ناشی از اشتباهات با توجه به افزایش توزیع مکانی معاملات، عدم تجانس معاملات و احتمال تغییر در قیمتهای مربوطه افزایش خواهد یافت. با افزایش تعداد معاملاتی که شرکت انجام میدهد به نظر میرسد که نوع این معاملات تغییر کرده یا در مکانهای متفاوت صورت میگیرد. این دلیل دیگری است که چرا کارآیی با توجه به بزرگتر شدن بنگاهها، رو به کاهش خواهد گذاشت. اختراعاتی که عوامل تولید را به همدیگر نزدیکتر خواهد ساخت، با کاهش دادن توزیع مکانی، اندازه بنگاه را افزایش خواهد داد. تحولاتی که در گذشته رخ داد مثل اختراع تلفن و تلگراف باعث کاهش هزینه سازماندهی مکانی شده است و اندازه بنگاهها را افزایش خواهد داد. همه تغییراتی که فنون مدیریتی را بهبود بخشند
اندازه بنگاه را افزایش خواهند داد.
مقاله «ماهیت بنگاه» صص 97-396
همایش به مناسبت صدسالگی کوز
ارسال نظر