نویسنده: جیمز پاین

مترجم: مسعود بربر

خواهش می‌کنم دوستان، آیا نمی‌توانیم کمی بیشتر درباره اینکه چه چیزی برای پیشگیری از فجایع زیست محیطی نیاز است حرف بزنیم؟ به نظر می‌رسد سیاستمداران چسبیده‌اند به اینکه راه حل، دخالت بیشتر دولت است، بسیاری از رسانه‌نگاران هم همین نگاه را بازتاب می‌دهند. در بحثی که بر سر نشت نفت در خلیج مکزیک و بسیاری از فجایع زیست محیطی انسان‌ساخته دیگر جریان داشت، دیوید آ. فارنتولد و یلان ک. موی، گزارشگران واشنگتن پست، تعبیرشان را از اینکه در چنین وضعیت‌هایی اشکال کار در کجا است چنین خلاصه کرده‌اند: «علایق خصوصی که به دنبال دستاورد بیشتر هستند، دست به خطر می‌زنند؛ دولت هم تلاش چندانی نمی‌کند تا جلویشان را بگیرد.» بر اساس این نظریه فجایع زیست محیطی نشانگر آن است که نظارت دولتی کافی نداشته‌ایم.

اشکال این نگاه در این است که «دولت» یک چیز انتزاعی است. در عمل هر کاری که به اسم دولت انجام می‌شود، توسط کارکنان دولت انجام شده، یعنی انسان‌هایی عادی که می‌توانند به اندازه هر کس دیگری جایزالخطا باشند. برای تایید این نکته تنها کافی است نگاهی بیاندازیم به یکی از مواردی که فارنتولد و موی در پشتیبانی از این دیدگاهشان که دولت باید از ما مراقبت کند، یاد کرده‌اند: سمپاشی هوایی با آفت‌زداهایی مثل د.د.ت که از روی بی‌توجهی انجام شد.

در سال‌های ۱۹۵۰ هواپیماها بر فراز تالاب‌ها، حومه‌ها، دشت‌ها و جنگل‌ها، پرواز می‌کردند و بارانی از ددت و حشره‌کش‌های دیگر را بر سر همه کس و همه چیز سرازیر می‌کردند. کاری که از سه جهت افتضاح بود: ۱) در کنترل حشره‌ها و آفات مورد نظر شکست خورد ۲) هزینه مالی زیادی داشت ۳) موجودات زنده را با سمپاشی در مقیاس وسیعی قتل عام کرد. حیوانات اهلی و دام‌هایی از جمله گاوها، خوک‌ها، مرغ‌ها، سگ‌ها، گربه‌ها و زنبورهای عسل را کشت؛ صدها گونه حشرات و کرم‌های مفید را کشت؛ حیات وحش، از جمله روباه‌ها، خرگوش‌ها، ماهی‌ها و به ویژه پرندگان را نابود کرد و در نتیجه پهنه‌های آلوده شده را به زمین‌های لم‌یزرعی تبدیل کرد که از آوای پرندگان خالی است.

چه کسی مسوول است؟

این دیوانگی غیرمسوولانه را چه کسی به اجرا گذاشت؟ راشل کارسون در کتاب مشهورش «بهار خاموش» در سال ۱۹۶۲ متهم را معین کرده است. نهادهایی که زمین و حیات وحش را با حشره‌کش‌های سمی، یکی پس از دیگری، سمپاشی می‌کردند... نهادهای دولتی بودند. برای نمونه، وزارت کشاورزی آمریکا در سال ۱۹۵۸ نهضتی برای سمپاشی ۲۰ میلیون جریب [بیش از هشت میلیون هکتار] از زمین‌های ۹ ایالت جنوبی راه انداخت تا مورچه‌های قرمز را ریشه‌کن کند. وزارتخانه توانست با این ادعای بی‌پشتوانه که مورچه‌های قرمز برای محصولات و دام‌ها خطرناک هستند، تاییدیه مجلس را نیز به دست آورد، در حالی که بر اساس مستندات کارسون، در واقع از سوی مورچه‌های قرمز هیچ‌گونه تهدید مشخصی برای محصولات و دام‌ها در کار نبود. این سمپاشی مورچه‌های قرمز را مهار نکرد، اما منجر به کشتار وسیع حیات وحش به ویژه ماهیان و پرندگان شد. به گفته کارسون این برنامه «مثال برجسته‌ای از یک تجربه کارشناسی نشده، بد اجرا شده و سراسر زیان بخش در حوزه مهار حشرات» بود.در سال ۱۹۵۶ در مونتانا، جنگلداری ایالات متحده، ۹۰۰۰۰۰ جریب [بیش از ۳۶۴۰۰۰ هکتار] جنگل را برای مهار کرم صنوبر با ددت سمپاشی کرد. به نوشته کارسون پس از سمپاشی زیست‌شناسان در طول رودخانه‌ها شاهد «الگوی مشخصی از مرگ بودند... یک لایه روغنی روی سطح آب و قزل‌آلاهای مرده در طول خط ساحلی.»

در ایالت نیویورک وزارت کشاورزی آمریکا در یک تلاش عبث برای ریشه‌کنی بید ابریشم به نیروهایی در اداره کشاورزی و بازرگانی نیویورک پیوست. کارسون اضافه می‌کند که در سال ۱۹۵۷ «بی‌هیچ قصد و غرضی بارانی از ددت محلول در سوخت نفتی را سرازیر کردند. باغ‌های میوه، دامداری‌ها، تالاب‌های پرورش ماهی و باتلاق‌های نمک را سمپاشی کردند. زمین‌های حومه را سمپاشی کردند و بارانی از سم را بر سر کدبانویی که ناامیدانه تلاش می‌کرد تا پیش از رسیدن غرش هواپیماها باغش را بپوشاند، سرازیر کردند... پرندگان، ماهی‌ها، خرچنگ‌ها و حشرات مفید کشته شدند.»‌

در میشیگان، نهادهای دولتی در تلاشی برای مهار سوسک‌های ژاپنی به نیروهایی پیوستند تا حومه‌های دیترویت را با آلدرین گردپاشی کنند، آفت کشی که برای پرندگان صد برابر از ددت سمی‌تر است. متخلف تراز اول چنین افتضاحی هیات مقننه ایالت میشیگان بود که بی‌هیچ تمایزی به نهادهای ایالتی اجازه این سمپاشی را داد، بدون اینکه مالکین زمین‌ها را آگاه کرده باشد یا از آنها کسب اجازه کرده باشد. سمپاشی توسط اداره‌کل کشاورزی میشیگان به اجرا گذاشته شد و توسط اداره مبارزه با آفات وزارت کشاورزی آمریکا نیز پشتیبانی شد. کارسون گزارش کرده که وقتی شهروندان نگران از پرندگان مرده و حیوانات و افراد آسیب دیده گزارش دادند، نهادهای دولتی موضعی تدافعی به خود گرفتند. سازمان هوانوردی فدرال، اداره‌کل پارک‌های دیترویت و پلیس دیترویت بر ایمنی این عملیات مهر تایید نهادند، به‌رغم آن که هیچ گونه مستنداتی برای این موضوع نداشتند.

بهار خاموش - کتاب مقدس جنبش محیط زیست - به کرات نشان می‌دهد که دولت می‌تواند یک آلاینده بی‌مسوولیت و بی‌عاطفه باشد. اینجا پرسش جالبی سر بر ‌می‌آورد: چرا این موضوع به فراموشی سپرده شده است؟ گزارشگران واشنگتن پست، فارنتولد و موی، آنقدر مطمئن بودند که دولت نقش مثبت فاجعه آفت کشی بوده که حتی زحمت بررسی دوباره این نکته را نیز به خود ندادند.

توهمی به نام چشمان هوشیار

توضیح من درباره کوری اینچنینی، این است که این گزارشگران - و به طور کلی فعالان محیط زیست - قربانی توهم «چشمان هوشیار» هستند. بشر گرایش دارد به باور به اقتدار و نسبت دادن آگاهی و پختگی خداگونه به آن. آغاز این گرایش شاید در کودکی، وقتی که به والدین به چشم افرادی توانا و آگاه نگریسته می‌شود، باشد. بچه‌ها که بزرگ می‌شوند، بسیاری همین ایمان به اقتدار را به دولت منتقل می‌کنند و این رویکرد، توهم چشمان هوشیار را ایجاد می‌کند، این توهم مردم را بدان‌سو هدایت می‌کند که همه شواهدی که نشان می‌دهند مسوولان دولتی اغلب ناآگاه و بی‌مسوولیت هستند را نادیده بگیرند یا بر آنها سرپوش بگذارند.

بحران سمپاشی سال‌های ۱۹۵۰ تنها خطای محیط زیستی دولت نبوده است. برای نمونه‌ای دیگر، به ذخیره هسته‌ای‌هانفورد در ایالت واشنگتن نگاهی بیاندازید، جایی که پاکسازی نشتی‌های رادیواکتیو دولت فدرال، اکنون مطابق انتظار برای مالیات‌‌دهندگان ۵۰ میلیارد دلار هزینه‌بر شده است. فقط در یک نوع آلودگی در این جایگاه، مسوولان دولتی عامدانه ۷۲۵۰۰۰ کوری رادیواکتیو یودین ۱۳۱ را آزاد کردند. این میزان بیش از ۳۶۰۰۰ برابر بالاتر از آن میزان رادیو اکتیوی است که در حادثه ۱۹۷۹ تری مایل آیلند آزاد شد، همان جایی که علایق خبیث خصوصی «در جست‌وجوی دستاورد بیشتر دست به خطر زدند.»

دولت دقیقا به همین شکل که می‌تواند یک آلاینده بی‌مسوولیت باشد، ممکن است در برقراری نظم نیز عاملی بی‌اثر باشد. این واقعیت به دل خیلی از مردم چنگی نمی‌زند؛ چرا که ایمانشان به اقتدار بار دیگر چشمانشان را نابینا کرده است. آنها با اعتمادی ساده‌لوحانه مثلا پیشنهاد می‌کنند که «دولت باید حفاری‌های نفتی را کنترل کند»، با این تصور که این کار از نشتی‌های نفت پیشگیری خواهد کرد. اگر می‌توانستند بر توهم چشمان هوشیار فائق بیایند، می‌فهمیدند که باید پیشنهادشان را با احتیاط بیشتری مطرح کنند: «با این فرض که ناظران دولتی، هوشیار باشند، متفکر باشند، فعال و مسوول باشند و هرگز تنبل، تن‌آسا، بی‌اطلاع، غیرمنطقی، بی‌توجه، فاسد و اسیر کاغذبازی و تشریفات اداری نباشند، دولت باید بر حفاری نفت نظارت کند.» با این گونه عریان کردن آن توهم، این اندیشه که دولت می‌تواند محیط زیست را پاس بدارد، عمده رنگ و رویش را از دست خواهد داد.

در تحلیل پایانی، فائق آمدن بر بدرفتاری‌های زیست محیطی به احتمال زیاد با دستور دولت به دست نخواهد آمد. آنچه به جای آن مورد نیاز است، یک فرایند فراگیر آموزش اجتماعی است که همه را شامل شود: دوستان، همسایه‌ها، گزارشگران، بیانیه نویسان، آموزگاران، پژوهشگران و همین طور شرکت‌ها، به گونه‌ای که دریابند، چگونه آلودگی‌ها به رونمایشان و همچنین تکیه‌گاه‌هایشان آسیب می‌زند.