هرگز زیر بار مداخله دولت در اقتصاد نـروید
مترجم: مانا مصباحی
منبع: میزس
افرادی که کمپینهای تبلیغاتی و مبارزات سیاسی طراحی میکنند، میدانند پیروزی هنگامی با آنان خواهد بود که بتوانند موضوع مورد نظر را در یک چارچوب مشخص ساماندهی کرده و بسط دهند.
نویسنده: رابرت مورفی
مترجم: مانا مصباحی
منبع: میزس
افرادی که کمپینهای تبلیغاتی و مبارزات سیاسی طراحی میکنند، میدانند پیروزی هنگامی با آنان خواهد بود که بتوانند موضوع مورد نظر را در یک چارچوب مشخص ساماندهی کرده و بسط دهند. در زمینه مباحث اقتصادی، از این روش هم برای اشاره به افزایش مالیاتها بهره بردم و هم برای اینکه بگویم در حوزه تحصیلات تکمیلی دانشگاهها چگونه بر حسب عادت از لفظ «راهحل برنامهریزی اجتماعی» برای بیان استفاده مطلوب و بهینه از منابع، استفاده میکنند. چگونه یک اقتصاددان مکتب اتریشی میتواند علیه «برنامهریزی» مبارزه کند در حالی که این اصطلاح در ذهن کلیه دانشجویان مقطع دکترا از بین رفته و وجود ندارد؟
نمونهای دیگر از این مشکل را میتوان در مطلبی که برایان کاپلان اقتصاددان دانشگاه جورج میسون نوشته، دید. او دیگر اقتصاددان اتریشی محسوب نمیشود. با این حال با توجه به معیارهای موجود، میتوان گفت او به شدت طرفدار اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد است. به این موضوع میپردازیم که کاپلان پیشنهادی مبنی بر وضع مالیات جدید ارائه داده است و علت بیان این پیشنهاد از سوی او برمیگردد به چارچوب تحلیلی که اقتصاددانان حرفهای امروز در آن چارچوب آموزش میبینند.
پیشنهاد نابخردانه کاپلان در خصوص وضع مالیات جدید
بحث از آنجا شروع شد که کاپلان در وبلاگ پرطرفدار اکونلاگ مطلبی نوشت که به قول خودش باعث دردسر بود، زیرا منطق او به بیان خودش چندان محبوب نیست. برای مثال کاپلان فکر میکند که مردم باید فرزندان بیشتری داشته باشند. با این حال این دیدگاه از اینجا نشات نمیگیرد که فرزندان، آیندگان ما هستند و والدین باید برای آنان همه چیز را فدا کنند، بلکه برعکس او فکر میکند والدین در بارآوردن این آیندگان نقشی نداشته و در عین حال اگر آنان کمی خونسردی به خرج دهند آنگاه خودخواهانه میتوانند از داشتن کوچولوهایی که شبیه آنان است، لذت ببرند. نیازی نیست تا بگویم فرصتی برای کاپلان دست نداده است تا این دیدگاه را مثلا در برنامه جایزه گرمی و یا احزاب سیاسی مطرح کرده و با اعلام نظرش، مورد تشویق و ستایش حاضرین قرار گیرد. کاپلان واقف است که فقط دیدگاهش در خصوص فرزندان نیست که نادرست است. به عنوان مثال او در مورد تعلیم و آموزش رسمی چنین مینویسد: «بخش اعظم سیستم تعلیم و آموزش، مهارتهای غیرمفیدی را آموزش میدهند و این موضوع در واقع اخطاری است بر اتلاف گسترده منابع اجتماعی. حمایت دولت از بخش آموزش همانند اعطای یارانه به آلودگی هوا است. دولت با اعطای یارانه به یک کالا باعث میشود آن کالا بیشتر تولید شود؛ کالایی که پیش از این در بازار آزاد نسبت به سطح بهینهاش، بیشتر تولید میشده است. با این اوصاف سیاست اولین بهین کارآ (First-best-efficient)در بخش تعلیم و آموزش میتواند اخذ مالیات از این حوزه باشد؛ اما با توجه به مشکلات و معضلات انتخاب عمومی، عاقلانهترین سیاست در این بخش، برچیدن کمکهای دولتی و اتکا بر سیستم بازار آزاد است».
واقعا جای تعجب دارد. از آنجایی که من بیش از سایرین نسبت به این ادعا که اخذ مالیات اولین بهین کارآ است، حساس بودم، در کامنتی که برای کاپلان گذاشتم خواهان توضیح و روشن نمودن موضوع شدم. آنچه که او پاسخ داده، در ذیل آمده است. او مطالبی را عنوان نمود که بر نگرانیام افزود. کامنتها، به صورت زیر بازسازی شده است: برایان کاپلان و رابرت مورفی یعنی من.
رابرت مورفی: وقتی برایان میگوید اولین بهین کارآ این است که بر بخش تعلیم و آموزش مالیات ببندیم، آیا منظورش این است که در این بخش آثار خارجی منفی وجود دارد؟ آیا برایان فکر میکند اعمال مالیات بر آلودگی از سوی دولت، سیاستی بهینه محسوب میشود؟
برایان کاپلان: اگر منظور از بهینه، اولین بهین در معیار کارآیی کالدور- هیکس است، بله. البته در سیاست اخذ مالیات چندین پیش فرض وجود دارد: اینکه دولت نرخ بهینه و کارآی مالیات را به درستی تعیین میکند، هزینههای سربار و سنگین وصول مالیات بیش از هزینههای سنگین چانهزنی است و....
رابرت مورفی: درک میکنم که چرا برایان موضوع انتخاب عمومی را پیش میکشد، اما ایرادات متعارف آنارشیست لیبرالیست به مقولهای مثل مالیات (حتی در موارد آثار خارجی منفی) فراتر از استدلالهای انتخاب عمومی است.
برایان کاپلان: تا آنجایی که میدانم ایرادات متعارف آنارشیست لیبرالیست به مالیات از جنبه اخلاقی است؛ یعنی میگوید حتی اگر اخذ مالیات اولین بهین کارآ باشد، باز هم نباید مالیات اخذ شود. کلیه نظراتم را در مورد مالیات پیگویی بیان کردهام.
رابرت مورفی: پس تا قبل از اینکه مطلبی در این خصوص در سایت میزس نوشته و ایراد دیدگاه کاپلان را شرح دهم، کسی هست تا مرا به مطلبی رهنمون کند که در آنکاپلان توضیح داده باشد که چه هنگام اخذ مالیات، ایده خوبی محسوب میشود؟
برایان کاپلان: مجددا میگویم، اخذ مالیات هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اخلاقی «ایده خوبی» محسوب میشود. صادقانه میگویم که دیدگاه من نسبت به کارآیی اقتصادی، برگرفته از کتب یا بهتر بگویم از کتاب لندزبرگ است. با این حال تصور میکنم اغلب اقتصاددانان هنگام بهکارگیری این مفهوم، دچار دولتگرایی شدید هستند. از نظر اخلاقی اعتقادی به سیستم آنارشیست لیبرالیست ندارم، اما این را هم میدانم کارآیی دنیای واقعی که طرفدار اعمال مالیات است، آنقدر قوی نیست که بتواند بر این فرض چیره شود که نباید دارایی افراد را بدون کسب رضایتشان اخذ کرد.
تشریح چرایی پذیرش اعمال مالیات بر آموزش از سوی کاپلان
اجازه دهید قبل از اینکه توضیح دهم چرا این توضیحات از سوی کاپلان مورد قبول نیست، بگویم ریشه چنین تفکری از کجا نشات میگیرد. کاپلان از پیروان مدل «علامتدهی» تعلیم و آموزش است؛ مدلی که با مقاله مایکل اسپنس در سال ۱۹۷۳ معروف شد. مطابق این دیدگاه دلیلی که باعث میشود کارفرما مثلا به یک فیزیکخوانده از دانشگاه هاروارد با معدل متوسط ۴ حقوق بالاتری اعطا کند تا یک ادبیات خوانده از دانشگاه علوم اجتماعی با معدل متوسط ۵/۲، این نیست که شغل مورد نظر به اطلاعاتی در خصوص معادله مکسول در الکترومغناطیس نیاز دارد، بلکه مدل علامتدهی اسپنس میگوید، فردی که رشته فیزیک در دانشگاه هاروارد را برای ادامه تحصیل انتخاب کرده و توانسته با معدل متوسط ۴ فارغالتحصیل شود، خواهد توانست در بسیاری از امور دیگر موفق باشد. در نتیجه بر طبق این مدل، دانشگاه و مقطع کارشناسی ارشد مهارتهای مفیدی به دانشجویان نمیآموزد، بلکه تنها شرایطی را ایجاد میکنند که از طریق آنها دانشجویان قادر خواهند بود تا تواناییهای ذاتی خود را در معرض نمایش کارفرمایان بگذارند. اگر مدل اسپنس درست باشد، آنگاه دریافت مدرک دانشگاهی مانند مسابقه تسلیحاتی میباشد. اگر فردی سالهای کمتری را صرف تعلیم مینمود، آنگاه وضع همگان بهتر میبود. با این حال هیچ دانشجویی به طور یک جانبه از نرفتن به دانشگاه نفع نمیبرد، زیرا در جوامعی به سر میبریم که افراد مولد، استعداد خود را از طریق کسب مدرک از دانشگاههای معتبر نشان میدهند (علامت میدهند). حال درمییابیم که چرا کاپلان معتقد است هرچه زمان کمتری صرف تعلیم و آموزش شود، کارآتر خواهد بود؛ وقتی دانشآموز فارغالتحصیل از دبیرستان تصمیم میگیرد به دانشگاه برود، با این تصمیمش در واقع قابلیت عرضه مدرک دانشگاهی افراد دیگر را در بازار کاهش میدهد. این در حالی است که افراد معمولی این اثر منفی تصمیمشان یعنی تصمیم به رفتن به دانشگاه را بر دیگران درنمییابد. در نتیجه برای تصحیح این به اصطلاح شکست بازار، کاپلان پیشنهاد میکند که دولت بر بخش آموزش رسمی مالیات وضع کند.
ایراد دیدگاه کاپلان
اگر بخواهم نسبت به کاپلان صادق باشم، باید بگویم که او واقعا بر اخذ مالیات از بخش تعلیم و آموزش صحه نمیگذارد. به یاد بیاورید که در نخستین یادداشتش صریحا میگوید: «با توجه به مشکلات انتخاب عمومی، عاقلانهترین کار حذف حمایت دولت در این حوزه و اتکا به فرآیند بازار آزاد است». با این حال مشکلات مالیات پیشنهادی، بسیار فراتر از مسائل مربوط به انتخاب عمومی است، زیرا باید شرایطی فراهم گردد که طی آن بتوان به دولت برای اعمال قدرت مالیاتی، اطمینان پیدا کرد. کاپلان آنگونه که برایم شرح داد، موارد بسیاری را بیان میکند که از ابتدا به آنها نپرداخته بود. مثلا او در یادداشتی برای من چنین میگوید: «البته در این حالت چندین پیش فرض وجود دارد: اینکه دولت نرخ کارآی مالیات را به درستی تعیین کند، هزینههای وصول مالیات بیش از هزینههای چانهزنی باشد و...».
اینها دربردارنده کلیه معضلات و مشکلات مطروحه در مباحث انتخاب عمومی نیستند. سوال اصلی در این مباحث به ویژه از سوی مکتب اتریشی، کفایت آگاهی و دانش دولت برای تعیین نرخ مالیات بهینه است. به علاوه کاپلان آثار مثبت خارجی که در رابطه با آموزش و تعلیم رسمی در یک کشور میتواند وجود داشته باشد را نادیده انگاشته است. بر مبنای همین آثار مثبت است که بسیاری از اعطای سوبسید دولتی به این حوزه حمایت میکنند. اعتقاد بر این است که یک فرد تحصیل کرده تنها به خودش نفع نمیرساند، بلکه منفعتی نیز برای دیگران دارد. همانطور که ملاحظه میکنید، موارد لحاظ نشده بیشتری در پیشنهاد بیتامل کاپلان وجود دارد. به جز معضلی که کاپلان اشاره کرد، یعنی اعتماد به سیاستمداران با چنین قدرتی وصول مالیاتی، در این پیشنهاد فرض میشود آثار منفی آموزش و تحصیلات بیشتر (مسابقهای برای دیگران) بیش از آثار مثبت آن (منفعت به دیگران) است. به علاوه از نظر تئوری، کاپلان فرض کرده است که سیاستمداران نرخ بهینه مالیات را خواهد دانست یا حداقل نرخ مالیات اعمالی به اندازه کافی به نرخ مالیات بهینه نزدیک است (اینها موضوعاتی است که کاپلان از ابتدا به آن اشاره نکرده بود). اگر چنین باشد، پس نفع دخالت دولت بیش از ضررش خواهد بود.
در پایان، تصور میکنم آنچه که واقعا کاپلان سعی دارد بگوید این است که تصمیم یک فرد برای کسب تحصیلات بیشتر میتواند آثار منفی بر سایرین داشته باشد، اما او به جای اینکه به این شیوه بیان نماید، چنین میگوید: «سیاست اولین بهین کارآ در بخش آموزش و تعلیم میتواند اخذ مالیات از این بخش باشد». کاپلان به راحتی میتوانست نظرش را به اینگونه بیان کند: «راهحل بهینه در حوزه تحصیلات دانشگاهی این است که گروهی تشکیل دهیم تا ورودیهای سال اول دانشگاهها را به طور تصادفی مورد ضرب و شتم قرار دهند». باور کنید که در بیان این جمله اغراق نکردم. اظهار نظر کاپلان هم از لحاظ ادبیاتی معادل جمله من است هم از نظر تجزیه و تحلیل اقتصادی.
قاعدتا هیچ آدم عاقلی پیشنهاد من را نپذیرفته و تایید نمیکند. با این حال اگر به من اتهام دیوانگی هم زده شود، میتوانم از خودم دفاع کنم. قطعا من هم استقرار گروهی در دانشگاه برای ضرب و شتم تازهواردان را تایید نمیکنم، زیرا در مورد این موضوع که آنان تعداد بهینهای از سال اولیها را مورد ضرب و شتم قرار داده و از این طریق اثرات خارجی منفی بخش آموزش و تحصیل را از بین ببرند، نمیتوان مطمئن بود. قطعا وقتی میگوییم «میزان بهینه» یعنی این فرض ضمنی وجود دارد که اعضای گروه از اطلاعات کافی برای تعیین تعداد بهینه افرادی که باید کتک بخورند، برخوردار هستند. در آخر اغلب افراد از جمله خودم معتقدند که دستاوردهای احتمالی این ایده به اینکه با مردم خلاف میلشان رفتار شود نمی ارزد.. پس دچار سوء تفاهم نشوید. وقتی میگویم راهحل بهینه در حوزه تحصیلات دانشگاهی این است که گروهی تشکیل داده تا ورودیهای سال اول دانشگاهها را به طور تصادفی مورد ضرب و شتم
قرار دهند، یعنی با علم به تمام این موارد، نسبت به این گروه و این روش هشدار و آگاهی میدهم. آیا کسی با این ادلههایی که آوردم، قانع شده است؟ آیا ما باید با گفتن اینکه ضرب و شتم دانشجویان «بهین اول» است، خشنود باشیم. در حالی که در واقع باید برای راهحل «بهین دوم» یعنی احترام به حقوق مالکیت و اجتناب از اعمال زور، گام برداریم.
نتیجهگیری
آنچه مشهود است این است که پیشنهاد من مبنی بر بهکارگیری گروهی خشن، وقتی با پیشنهاد اعطای حق به سیاستمداران برای تصرف در اموال مردم بر ضد آمال و آرزوهایشان مقایسه میشود کمتر احمقانه به نظر میرسد و این نیز یکی دیگر از نتایج جریان اصلی اقتصاد است.
ارسال نظر