زاویه
استدلالی برای کاهش مخارج نظامی
مترجم: یاسر میرزایی
یک ملت همانگونه است که یک فرد. وقتی فردی میخواهد خود را خوشنود کند باید ببیند سودش به هزینهاش میارزد یا نه. امنیت بزرگترین خواسته یک ملت است. اگر برای حصول آن باید یکصد هزار نیرو استخدام شود و یکصد میلیون فرانک خرج شود، من اعتراضی ندارم. این لذتی است به قیمت قربانی کردن خویشتن.
فردریک باستیا
مترجم: یاسر میرزایی
یک ملت همانگونه است که یک فرد. وقتی فردی میخواهد خود را خوشنود کند باید ببیند سودش به هزینهاش میارزد یا نه. امنیت بزرگترین خواسته یک ملت است. اگر برای حصول آن باید یکصد هزار نیرو استخدام شود و یکصد میلیون فرانک خرج شود، من اعتراضی ندارم. این لذتی است به قیمت قربانی کردن خویشتن. امیدوارم در مورد نکتهای که در مورد این موضوع میخواهم بگویم بدفهمی رخ ندهد. قانونگذاری پیشنهاد میکند صدهزار مرد را از خدمت آزاد کنید تا مالیاتدهندگان را از پرداخت صد میلیون فرانک خلاص کنید.
فرض کنید ما خودمان را به این پاسخ محدود کنیم: «این یکصد هزار مرد و این یکصد میلیون فرانک برای امنیت ملی ما ضروری است. این قربانی کردن خویشتن است؛ اما بدون این قربانی، فرانسه یا از نفاق درونی پارهپاره میشود یا از بیرون مورد تاخت و تاز قرار میگیرد.» من هیچ ایرادی بر این استدلال ندارم؛ چرا که میتواند بسته به مورد درست یا غلط باشد، اما به جهت نظری هیچ بدعتی در علم اقتصاد نیست. بدعت وقتی است که قربانی کردن خویشتن خود به یک مزیت تبدیل شود، زیرا برای کسی سودی در بر دارد.
اکنون اگر اشتباه نکرده باشم، صاحب پیشنهاد از حرف خود کوتاه نمیآید، مگر آنکه سخنگویی به پا خیزد و بگوید: «مرخص کردن صدهزار مرد! شما چه فکر میکنید؟ چه بر سر آنها خواهد آمد؟ چه طور زندگی خواهند کرد؟ با درآمدشان؟ گویا شما نمیدانید بیکاری همهجا را فراگرفته است؟ نمیدانید همه فرصتها لبریز است؟ میخواهید آنها را به بازار پرتاب کنید تا رقابت را بالا ببرند و سطح دستمزدها را به محاق؟ آن هم دقیقا وقتی که حتی زندگی بخور و نمیر دشوار شده است؟ خوششانسی نیست که دولت صدهزار نفر را نان میدهد؟ علاوه بر این توجه کنید که ارتش، لباس و اسلحه میخواهد و بنابراین برای کارخانهها و شهرهای پادگانی کار ایجاد میکند و این مگر چیزی جز نعمتی خدادادی برای حامیان بیشمار ارتش است؟ آیا شما از پایان دادن به این فعالیت بیکران صنعتی، نمیترسید؟»
این خطابه چنان که میبینیم در دفاع از بقای یکصد هزار سرباز در لباس خدمت است آن هم نه به خاطر نیاز ملت به خدماتی که ارتش ارائه میدهد که به دلایلی اقتصادی. تنها چنین ملاحظاتی است که من قصد دارم باطل سازم.
یکصد هزار مرد که برای مالیاتدهندگان یکصد میلیون فرانک هزینه دارند، چنان زندگی میکنند و زندگی پشتیبانانشان را چنان رونق میبخشند که یکصد میلیون فرانک اجازه میدهد: «این چیزی است که دیده شده است.»
اما یکصد میلیون فرانک از جیب مالیاتپردازان آمده است و این یعنی به اندازه یکصد میلیون فرانک سطح زندگی آنها و پشتیبانانشان پایین آمده است: «این چیزی است که دیده نشده است.» محاسبه کنید، در نظر آورید و به من بگویید، در استخدام مردم چه سودی نهفته است؟
من به نوبه خود به شما میگویم چه چیز از دست میرود و برای سادگی به جای حرف زدن از یکصد هزار مرد و یکصد میلیون فرانک، از یک مرد و هزار فرانک حرف خواهم زد.
فرض کنید ما در روستای الف هستیم. سربازگیران میگردند و یک نفر را به سربازی میگیرند. مالیاتگیران نیز میگردند و هزار فرانک جمع میکنند. مرد و پولها به میتز فرستاده شدهاند، جایی که مقدر شده است کسی برای یک سال زنده بماند، بی آنکه کاری کند. اگر شما فقط به میتز نگاه کنید، هزار بار حق با شما است؛ فرآیند بسیار سودمند است، اما اگر شما چشمتان را به سمت روستای الف بگردانید، قضاوتی دیگر خواهید داشت، مگر آنکه کور باشید، اگر نه میبینید که این روستا یک کارگر و هزار فرانک از دست داده است که میتوانست پاداش همان کارگر باشد و کسبوکاری که او از طریق خرج کردن این هزار فرانک، میتوانست در پیرامون خود رونق دهد.
در نگاه اول به نظر میرسد که خسران، جبران شده است. آنچه در روستا بوده است اکنون در میتز است و این همه داستان است، اما مساله مکانی است که دچار خسران شده است. در روستا او یک کارگر بود؛ در میتز او
«به راست راست» و به «چپ چپ» میرود، او یک سرباز است. پولی که در جریان است در هر دو مورد یکسان است؛ اما در یکی سیصد روز کار تولیدی داریم؛ در دیگری سیصد روز علافی، البته با این فرض که آن بخش از ارتش برای امنیت عمومی ضروری نیست.
اکنون به سمت مخالف برویم. شما به من یکصد هزار کارگر اضافهای را نشان میدهید که رقابت را تشدید میکنند و فشاری ایجاد میکنند که بر نرخ دستمزد اثر میگذارد. این چیزی است که شما میبینید.
اما در این جا چیزی هست که شما نمیبینید. آنچه شما نمیبینید این است که فرستادن یکصد هزار سرباز به خانههایشان به این معنا نیست که یکصد میلیون فرانک را دور میریزید بلکه به این معنا است که آن را به مالیاتدهندگان برمیگردانید. شما نمیبینید که در همان زمان که یکصد هزار کارگر را به بازار میریزید، یکصد میلیون فرانک نیز به بازار ریخته میشود تا دستمزد کار آنها پرداخت شود؛ بنابراین همان قدر که «عرضه» نیروی کار افزایش مییابد «تقاضای» آن نیز بالا میرود؛ از این جا نتیجه میشود که تصور شما از کاهش سطح دستمزدها، غیرواقعی است. شما نمیبینید که یکصد میلیون فرانک پول متناظر با یکصد هزار مرد است؛ تنها تفاوتی که وجود دارد این است: پیش از این کشور یکصد میلیون فرانک به یکصد هزار مرد میپرداخت برای هیچ و پس از این، کشور یکصد میلیون فرانک به همان یکصد هزار مرد میپردازد برای کاری که میکنند. در پایان شما نمیبینید که وقتی یک مالیاتدهنده، پولش را پرداخت میکند چه به سرباز در ازای هیچ دهد یا به کارگر به ازای چیزی، همه نتایج جزئیتر این گردش پول یکی است الا این تفاوت که در حالت دوم مالیاتدهنده چیزی دریافت میکند، در حالی که در حالت اول هیچ چیز. نتیجه: خسرانی برای ملت.
مغالطهای که در این جا بدان حمله بردم نمیتواند از پس آزمون تعمیمدهی برآید، چرا که سخن من سنگ محک همه اصول نظری است. اگر با ملاحظه همه چیز، «منفعتی ملی» در افزایش حجم ارتش هست، چرا همه مردان جامعه را به ارتش فرا نمیخوانید؟
ارسال نظر