تیم‌ هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل

سیبوم رونتری پسر تاجر ثروتمندی بود به نام جوزف رونتری، اما از همان کودکی از فقری که در اطرافش در انگلستان اواخر عهد ویکتوریا موج می‌زد، بی‌خبر نبود. در ۱۸۹۹ او تصمیم گرفت «خط فقر» را تعریف کند و برای این منظور به سراغ محاسبه حداقل هزینه تامین خوراک، پوشاک و سرپناه رفت. هر کس که نمی‌توانست از عهده تامین این مایحتاج برآید، زیر خط فقر قرار می‌گرفت. ایده‌ خط فقر از آن زمان با ما مانده است، اما شیوه‌ها و محققان تغییرات بسیار کرده‌اند. بانک جهانی دو خط فقر دارد: یک دلار در روز، و دو دلار در روز (البته دلار سال ۱۹۸۵ که با نرخ تورم تعدیل شده باشد). در آمریکا خط فقر روزی ۵۸/۲۹ دلار برای یک فرد بالغ زیر ۶۵ سال است. تمام معیارهای

این‌چنینی، مثل معیار رونتری، معیارهای درآمدی مطلق هستند. اما یورو استات، موسسه جمع‌آوری آمارهای اتحادیه اروپا، رویکرد متفاوتی دارد: این موسسه خط فقر را درآمدهای کمتر از ۶۰ درصد درآمد میانه هر کشور معرفی می‌کند. چنین تقسیم‌بندی یک نتیجه ناخوشایند دارد: فقر پدیده‌ای همیشگی می‌شود. اگر همین فردا همه در اروپا از خواب بیدار شوند و ببینند که درآمدشان دوبرابر شده است، شمار فقرای اروپا تغییری نمی‌کند؛ یعنی فقر شکست‌ناپذیر است. چنین معیارهایی نابرابری را اندازه می‌گیرند نه فقر را و آن هم به شکلی مضحک.

از طرفی معیارهای مطلق فقر هم ناتوانند، زیرا که بر تعریف یک رژیم غذایی خاص استوارند. قدمت تعریف آمریکایی خط فقر به ۱۹۶۳ و تلاش‌های یک محقق تامین اجتماعی به نام مولی‌اورشانسکی بازمی‌گردد. او که آمارهای دقیقی در اختیار نداشت، تعریف خود را بر پایه توصیه‌های تغذیه‌ای و بهداشتی دولت قرار داد. با توجه به اطلاعات محدود موجود در آن زمان کار او تلاش خوبی بود، اما با این وجود از آن زمان جز برای تعدیل تورم تلاشی برای اصلاح معیار اورشانسکی انجام نگرفته است. این تعریف آمریکا از فقر در دهه‌ ۶۹ گیر کرده است. به نظر اگر سیبوم رونتری هم برای دولت آمریکا کار می‌کرد، اکنون تعریف فقر مربوط به اواخر عهد ویکتوریا بود و برق و لوله‌کشی داخلی جزو تجملات به حساب می‌آمدند. چنین امری قابل قبول نیست. آدام اسمیت در ۱۷۷۶ به این مشکل اشاره کرده بود. او در ثروت ملل نوشت: «مثلا پیراهن کتان را نمی‌توان جزو ضروریات زندگی به شمار آورد. یونانی‌ها و رومی‌ها، به نظر من، بدون پیراهن کتان به راحتی زندگی می‌کردند. اما در عصر حاضر، در بخش بزرگی از اروپا، حتی یک کارگر ساده هم ابا دارد از آنکه بدون چنین پیراهنی از خانه خارج شود...»

حرف اسمیت نسبی بودن فقر نیست، بلکه به ماهیت آن که از شالوده‌ اجتماع می‌آید، اشاره می‌کند. شخص ممکن است برای آنکه بتواند در اجتماع مشارکت کند، پول کافی نداشته باشد. برخلاف تصور یورو استات، اگر حقوق فردی که در میانه توزیع درآمد جای دارد افزایش یابد، مردم فقیرتر نمی‌شوند، بلکه اگر نتوانند چیزی را که جزو ضروریات اجتماع شده است - مثل ارتباط اینترنت -تامین کنند، فقیر نامیده می‌شوند.

این تعریف جدید و غیر رسمی فقر، که این ماه اخیر توسط بنیاد جوزف رونتری منتشر شده است، بیش از آنکه در نگاه اول به نظر می‌رسد معقول است. این معیار توسط چند گروه کاری که روی تعیین «ملزومات شرکت در جامعه» کار کرده‌اند، طراحی و معرفی شده است. نتایج جالب، اما بحث‌برانگیز بوده‌اند. لیست این ملزومات شامل مواردی چون مهمانی دادن، داشتن تلفن موبایل و ماهی دو بار به مجالس تفریحی رفتن، می‌شود. ذهنی بودن که به نظر نقطه ضعف این معیار جدید است، در واقع نقطه قوت آن به حساب می‌آید.