شاید هنوز امیدی به پیش‌بینی‌های اقتصادی باشد

تیم‌هارفورد

مترجم: گلچهره پاکدل

پیش‌بینی اقتصادی یک شوخی قدیمی است، اما خنده‌ای که اغلب برمی‌انگیخت در کوران بحران اعتباری به خنده‌ای تلخ و گزنده تبدیل شد. اعتقاد عمومی ظاهرا این است که پیش‌بینی اقتصادی کار ناممکنی است و اقتصاددانانی هم که در این زمینه کار می‌کنند، یک مشت شارلاتانند. پروفسور دوید هندری در سخنرانی اخیر خود در مرکز رویال اکونومیک سوسایتی این پرسش را مطرح کرد که «اگر این طور باشد، پس من چرا دارم وقتم را با کار در این زمینه تلف می‌کنم؟»

به عنوان یکی از معتبرترین اقتصاددانان انگلستان، هندری این احساس را به انسان می‌دهد که به راستی از مفید بودن تلاش‌هایش ناامید است.

مشکل به نظر من از زمینه مطالعاتی او - تئوری پیش‌بینی اقتصادی - ناشی می‌شود. این رشته نه تنها توسط مردم عامی که حتی توسط سایر اقتصاددانان هم اغلب با بدبینی نگریسته می‌شود، اما تحقیق اخیر آقای هندری - که ترکیب پیچیده‌ای است از ریاضیات کامپیوتری و اصول خیلی بدیهی عقل سلیم - مرا قانع کرده است که پیش‌بینی اقتصادی شاید هنوز آنطور که شاهدش هستیم، شایسته لعن و سرزنش نباشد.

دلیل خیلی ساده‌ای وجود دارد که چرا پیش‌بینی‌های اقتصادی بی‌فایده هستند، آن دلیل سخت بودن ذاتی عمل پیش‌بینی است. ما فرآیندهای اقتصادی زیرین را که منجر به آن نتایجی می‌شوند که مایل به پیش‌بینی شان هستیم (مثل رشد، تورم، قیمت مسکن و ...) به طور کامل درک نمی‌کنیم، همچنین نمی‌توانیم تمام متغیرها را با دقت بالا اندازه‌گیری کنیم و به علاوه نمی‌توانیم جابه‌جایی‌های ناگهانی در اثر سیاست یا تغییرات تکنولوژیک را پیش‌بینی کنیم. برخی پیش‌بینی‌ها - به خصوص پیش‌بینی قیمت سهام و انواع دارایی‌ها - به ذات خود محکوم به شکست هستند، چون اگر مثلا افزایش قیمت یک سهم خاص قابل پیش‌بینی بود، این افزایش هم‌اکنون اتفاق افتاده بود.

اما یکی از مطالب مفیدی که هندری - به کمک همکارش مایکل کلمنتس - به ما می‌آموزد این است که همه سختی‌ها باعث ضعیف شدن پیش‌بینی‌ها نمی‌شوند. آنچه که واقعا نتایج یک پیش‌بینی را ناامید‌کننده می‌سازد «شکست‌های ساختاری» است که یعنی یکی از پارامترهای مدل به گونه‌ای که توسط مدل قابل پیش‌بینی نبوده، دستخوش تغییرات شده است.

این شکست‌ها بسیار اتفاق می‌افتند، اما مشکل اصلی اینجا است که مدل‌های پیش‌بینی متداول وجود چنین شکست‌هایی را حتی پس از وقوع شان هم تشخیص نمی‌دهند. مدل‌های پیش‌بینی قیمت نفت از سال ۲۰۰۰ می‌گویند که قیمت نفت کاهش پیدا خواهد کرد، با این حال از آن زمان همچنان قیمت نفت رو به بالا است. عکس همین اتفاق در دهه ۸۰ افتاد، قیمت‌های نفت سقوط می‌کردند، اما اعتقاد قاطع کارشناسان این بود که قیمت‌ها به زودی افزایش خواهند یافت. این اعتقاد قاطع چندین سال دوام آورد. ارزش پوند در ۱۹۹۷ به شدت افزایش یافت؛ تا هشت سال بعد کارشناسان مرتب پیش‌‌بینی می‌کردند که این افزایش به زودی معکوس خواهد شد.

در تمام این موارد، پیش‌بینی‌ها شکست می‌خورد چون تمام شان دارای یک فرض درونی مبنی‌بر وجود قیمت تعادلی نفت یا نرخ ارز بودند؛ این قیمت تعادلی در هر مورد تغییر می‌کرد در حالی که کارشناسان پیوسته به امید بازگشت به نقطه اولیه نشسته بودند. نتیجه این است که تکنیک‌های پیش‌بینی که قادر به مقابله با شکست‌های ساختاری نباشند ممکن است بی‌نهایت بار به خطا بزنند.

هدف نهایی هندری این است که شکست‌های ساختاری را پیش‌بینی کند. کاری که تقریبا ناممکن است. این کار نیازمند طراحی مدل‌های موازی برای عوامل خارجی است، عواملی که از پیشرفت‌های تکنولوژیک گرفته تا وقوع جنگ و غیره را شامل می‌شوند.

برخی از این شکست‌های ساختاری هرگز قابل پیش‌بینی نخواهند بود، هرچند هندری معتقد است که مدل‌ها می‌توانند و باید در زمینه پیش‌بینی اینها کاری انجام دهند.

اما حتی اگر شکست‌های ساختاری قابل پیش‌بینی نباشند، این دلیلی برای پوچ گرایی نمی‌شود. روش هندری تا همین جا هم ارمغان ارزشمندی به همراه داشته است: توانایی تشخیص شکست‌های ساختاری همان هنگام که به وقوع می‌پیوندند. اگر هندری نتواند پیش‌بینی کند جهان چه وقت تغییر می‌کند، حداقل تکنیک‌های کامپیوتری او می‌توانند وقوع تغییر را سریعا اعلام کنند.

این دستاورد شاید بیهوده به نظر برسد، اما با توجه به مدل‌های پیش‌بینی مرسوم که در زمینه شکست‌های ساختاری دائما در اشتباه هستند، همین هم دستاورد خوب و مفیدی است.

با هندری که صحبت می‌کردم به یاد یکی از بزرگ‌ترین افسوس‌های بحران اعتباری هم افتادم. تحلیل گر مالی ارشد گلدمن ساکس می‌گفت «پیش از سقوط ما برای چندین روز متوالی، تغییراتی با انحراف معیار ۲۵ را مشاهده می‌کردیم.» فکر می‌کنم همان یک روزش هم کافی بود تا متوجه شویم چیزی در جهان تغییر کرده است.