ایالات متحده همچنان جذابترین بازار مالی جهان را دارد
جریان بینالمللی سرمایه عامل بحران نیست
مترجم: پریسا آقاکثیری، مصطفی جعفری
منبع: والاستریت ژورنال
در دهه ۱۹۲۰، جریان یافتن سرمایه از ماساچوست به نورث کارولاینا آغاز شد. این روند پس از جنگ جهانی دوم نیز ادامه پیدا کرد. در دهه ۵۰ با انتقال کارخانههای نساجی به مکزیک، هند و مالزی سرمایه نیز جابهجا شد.
دیوید باکس، توماس کولی*
مترجم: پریسا آقاکثیری، مصطفی جعفری
منبع: والاستریت ژورنال
در دهه ۱۹۲۰، جریان یافتن سرمایه از ماساچوست به نورث کارولاینا آغاز شد. این روند پس از جنگ جهانی دوم نیز ادامه پیدا کرد. در دهه ۵۰ با انتقال کارخانههای نساجی به مکزیک، هند و مالزی سرمایه نیز جابهجا شد.
ما مدتها است که شاهد هستیم، سرمایه به جایی منتقل میشود که با بهرهوری بیشتری مورد استفاده قرار بگیرد. سرمایه چه در یک کشور منتقل شود چه بین چند کشور جابهجا شود، جریان یافتن آن نشاندهنده عدم توازن بین سرمایه محلی و موارد استفاده از این سرمایه است.
در بخش مهمی از تاریخ، سرمایه از کشورهای صنعتی به کشورهای فقیر حرکت کرده است. برای مثال وجوه لازم برای احداث خط آهن در استرالیا و هند را انگلستان تامین میکرد.
اما در دورههای اخیر، ایالات متحده مهمترین واردکننده سرمایه بوده است. به استرالیا، اسپانیا و بریتانیا نیز سرمایههای زیادی وارد شده است. در عین حال آلمان، ژاپن، چین و سوئیس صادرکنندههای اصلی سرمایه بودهاند. در طول ده سال اخیر، کشورهای صادرکننده نفت نیز سرمایه قابلتوجهی را صادر کردهاند.
این حقایق همه به «عدم توازنهای جهانی» اشاره دارند. اغلب مردم و کارشناسان فکر میکنند که این عدم توازنها تهدید مهمی برای ثبات اقتصادی به شمار میروند و نباید آنها را تنها در حکم تخصیص مجدد سرمایه دانست. در دید استاندارد، این عدم توازنها «ناپایدار»ند و هر چه مدت طولانیتری باقی بمانند، «تعدیل نهایی» آنها دردناکتر و شدیدتر خواهد بود. با این که انتظار میرود این دید کمکم تحلیل رود، اما همچنان بسیاری از مردم معتقدند که جریانهای سرمایه یکی از دلایل اصلی بحران مالی بودهاند.
در نوامبر ۲۰۰۸، هنری پالسون وزیر خزانه ایالات متحده گفت«اگر ما تنها اشکالاتی که در زمینه قانونگذاری وجود دارد را در نظر بگیریم و به عدم توازنهای جهانی که به مازادهای اخیر منجر شدند توجهی نکنیم، فرصت خوبی را که برای بهبود بنیانهای بازارهای جهانی نصیبمان شده است از دست میدهیم و بنابراین نوسان اقتصادی شدت خواهد یافت». کسانی که معتقدند به هر قیمتی که شده باید کاری کرد اصرار دارند که این عدم توازنها برطرف شود.
کسانی که معتقدند عدم توازنهای جهانی به بحران منجر میشود میگویند کشورهای صادرکننده سرمایه که به دنبال بازدههای کم ریسک بودند پساندازهای خود را به ایالات متحده سرازیر کردند. این کشورها در بسیاری از این موارد به جای این که سهام یا کارخانه خریداری شود، اوراق قرضه دولتی و اوراق قرضه خصوصی که شرکتهایی مانند
فانی میو فردی مک منتشر میکردند را میخریدند. این جریانها (و سیاستهای پولی آسان گیرانه) باعث شد که نرخهای بهره پایین بماند و افراد و موسسات آمریکایی به راحتی بتوانند تا جایی که میخواهند وام بگیرند و همین امر به افزایش قیمتهای مسکن منجر شد. خلاصه این که این افراد معتقدند چین ما را به این روز انداخت.
اعتراض نسبت به این عدم توازنها روز به روز بیشتر میشود. معترضان معتقدند که ایالات متحده باید کاری کند تا پساندازهای داخلی افزایش و کسری بودجه کاهش یابد و چین نیز باید ارزش پول خود را افزایش دهد. هر دو این سیاستها از نظر ما منطقی است، اما ربطی به کسری حساب جاری ندارد (کسری حساب جاری مقدار خالص سرمایهای است که به یک کشور وارد میشود). در طول دهه نود، حتی در دهههایی که با مازاد بودجه مواجه بودیم، حساب جاری در حال رشد بود. این بدان معنی است که موضوع پیچیدهتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. اما واقعا دلیل آنکه همه میخواهند پساندازهای خود را به ایالات متحده بیاورند، چیست؟ در زیر به برخی از دلایل این تمایل اشاره میکنیم:
- دلار به عنوان پول رایج مورد استفاده در ذخایر بینالمللی پذیرفته شده است. این پیشبینی که پولهای رایج دیگر در آینده نزدیک جایگزین دلار میشوند، اشتباه است. درست است که چین میتواند به جای اینکه یوآن را نسبت به دلار تثبیت کند، آن را نسبت به سبدی از ارزها تثبیت کند، اما این سبد ارزی فعلا جایگزین عملی دلار به حساب نمیآید.
- اوراق خزانه ایالات متحده نقدپذیرترین و امنترین اوراق بهادار جهان است. این امر در طول بحران مالی به بهترین نحو مشاهده شد.
برخی معتقدند که منطقه اروپا جایگزین طبیعی بازار ایالات متحده است، اما بازار اوراق قرضه دولتی این منطقه هم نقدپذیری کمتری دارد و هم از اوراق خزانه ایالات متحده پرریسکتر است.
تا ده سال پیش گاهی اوقات به خاطر مازادهای بودجه، اوراق قرضه خزانه کافی وجود نداشت. دولت بوش این نگرانی را رفع کرد! و دولت اوباما نیز همین روند را ادامه داد.
- ایالات متحده نهادهای خوبی دارد. با وجود مشکلاتی که در زمینه نظارت در بخش مالی وجود دارد، ایالات متحده برای سرمایهگذاران یکی از انتخابهای خوب به شمار میرود. سرمایهگذاران چینی، نروژی و عرب این امر را به خوبی میدانند.
- گروههای جمعیتی در ایالات متحده مطلوب است (این جنبهای است که عموما در تحلیلها نادیده گرفته میشود). این امر یکی از دلایلی است که سرمایه به ایالات متحده سریعتر جریان مییابد. جمعیت اتحادیه اروپا، ژاپن و چین نسبت به جمعیت ایالات متحده سریعتر پیر میشود. کارگران جوان و میانسال نسبت به بازنشستگان و کهنسالان بیشتر پسانداز میکنند و جمعیت آمریکا به خاطر مهاجرانی که به این کشور وارد میشوند به کندی پیر میشود.
با توجه به این امر اثر خالص این تغییرات جمعیتی این است که در بیست سال آینده کسری حساب جاری بدتر خواهد شد، چون جریانهای پسانداز از اتحادیه اروپا، آسیا و دیگر نقاط به ایالات متحده منتقل میشود. این فشارهای جمعیتشناسی نشاندهنده آن است که در بیست سال آینده احتمال تغییر این روند بسیار کم است.
- قیمت انرژی تا ابد بالا نمیماند. صادرکنندگان نفت میدانند که قیمتهای بالایی که در این چند سال مشاهده شد دائمی نیستند و برای همین تصمیم گرفتهاند که بخشی از افزایش درآمدشان را پسانداز کرده و در بازارهای خارجی امن سرمایهگذاری کنند. ایالات متحده نیز این درآمدها را جذب میکند. ما این اتفاق را در دهه ۷۹ و دوباره اوایل قرن حاضر مشاهده کردیم.
اهمیت جریانهای سرمایه بینالمللی در دهه گذشته نسبت به هر زمان دیگری بیشتر بوده است. اما آیا بحران مالی به خاطر جریانهای سرمایه اتفاق افتاد و آیا این جریانها باید کنترل شود؟
شواهد کافی برای این ادعا که بحران مالی در نتیجه جریانهای بینالمللی سرمایه اتفاق افتاده وجود ندارد. به علاوه جریانهای سرمایه - یا به عبارت دیگر عدم توازنهایی که گفته میشود اقتصاد را به خطر میاندازند- بیشتر از آنکه مضر باشند مفید به نظر میرسند.
*آقای باکس استاد فاینانس و اقتصاد دانشکده اقتصاد دانشگاه نیویورک و آقای کولی استاد اقتصاد و رییس سابق این دانشکده است.
ارسال نظر