مترجم: جعفر خیرخواهان

مصاحبه‌ای قدیمی از پل ساموئلسون

شعار من این است که اشتباه بکن!‌

اما بر اشتباهت پافشاری نکن

مصاحبه‌ای که پیش روی شما است، در سال ۸۵ در روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است.

با هر معیاری که در نظر بگیریم، ساموئلسون یک غول در عرصه علم اقتصاد است. مارک اشنایدر از نشریه «بررسی اقتصادی ییل» در شماره تابستان ۲۰۰۶ درباره چگونگی آشناشدن ساموئلسون با رشته اقتصاد، کتاب جریان ساز وی و سایر مسائل گفت‌وگو کرده است که این گفت‌وگو سال‌های گذشته در روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسیده است که با توجه به قوت این اقتصاددان برجسته، این مصاحبه مهم دوباره به چاپ می‌رسد.

بار دیگر اقتصاد مدرن

ورود پل ساموئلسون به علم اقتصاد، مثل مسیر اکثر کشفیات بزرگ، به صورت اتفاقی بود. او می‌گوید: «من اصلا فکر نمی‌کردم اقتصاددان شوم؛ چون هیچ چیز درباره علم اقتصاد نمی‌دانستم.» ساموئلسون علاقه‌مند شدن خود را به علم اقتصاد به ورود اتفاقی به سالن سخنرانی دانشگاه شیکاگو نسبت می‌دهد. او حتی زمان دقیق آن را هم به یاد دارد: ساعت ۸ صبح روز دوم ژانویه ۱۹۳۲. سخنرانی آن روز درباره تئوری رشد جمعیت مالتوس بود که چگونه جمعیت اضافی باعث کاهش نرخ دستمزد و موجودی مواد غذایی به سطح حداقل معیشت می‌شود و در آن مرحله است که نرخ تولد و نرخ مرگ و میر در نهایت همگرا می‌شود. «درک این قضیه چنان آسان بود که با یک معادله دیفرانسیل ساده حل می‌شد و من به اشتباه شک کردم نکند پیچیدگی رازآلودی در آن باشد که نفهمیده‌ام.»

ساموئلسون آن لحظه را با سرزندگی چنین توصیف می‌کند: «من برای دومین بار متولد شدم. آن روز که به طرف سالن سخنرانی دانشگاه شیکاگو قدم می‌زدم هنوز ۱۶ ساله نشده بودم و دانش‌آموز دبیرستان‌هاید پارک بودم. ‌اما دنیای جدیدی به روی من گشوده شد و متوجه شدم چه حوزه‌های متفاوتی از علوم و فرهیختگی در اطرافم وجود دارد. سرمشق و الگوی من، اقتصاددانان بزرگی مثل فرانک نایت، جاکوب واینر، هنری شولتز و هنری سیمونز در دانشگاه شیکاگو بودند. نخستین استاد من در اقتصاد مقدماتی، آرون دیرکتور بود که بعدها باجناق میلتون فریدمن شد. او آزادمنش‌تر از میلتون فریدمن بود و فریدمن را محافظه کار می‌نامید.

با سخن گفتن در این باره که ورودش به علم اقتصاد کاملا تصادفی بوده است، ساموئلسون ادامه می‌دهد: «احتمالا مهم‌تر از نقش شانس، این واقعیت جالب بود که علم اقتصاد دقیقا برای من ساخته شده بود. در آن زمان این رشته از هر دو بعد نظری و آماری به سمت ریاضی شدن پیش می‌رفت. هنگامی که جوان‌تر بودم در محاسبات منطقی و آزمون‌های تست هوش و حل معما رقیب نداشتم. پس اگر اقتصاد برای من ساخته شده بود، می‌توان گفت من هم برای اقتصاد ساخته شده بودم. هرگز اهمیت پیداکردن زودهنگام کاری را در زندگی که برای شما حکم بازی کردن را دارد، دست کم نگیرید. این باعث می‌شود شکست خوردگان احتمالی به جنگاورانی خوشحال تبدیل شوند.»

‌اما ساموئلسون فراتر از کمک‌هایی که به علم اقتصاد کرد، یک وجه اشتراک با اقتصاد دارد. اقتصاد از جمله علومی است که اشتباه کردن و به ویژه پیش‌بینی‌های اشتباه از ویژگی‌های آن است. علم اقتصاد از بدو تولد، دائما با تئوری‌های اشتباه به این سو و آن سو رفته است. هر سال ویلیام نوردهاوس، استاد دانشگاه ییل و نویسنده همکار کتاب درسی تاثیرگذار و آینده ساز ساموئلسون، به دانشجویان کلاس اقتصاد خرد میانه می‌گوید: نیوتن زمانی که وزیر مالیه انگلستان بود، استاندارد طلا را تصادفی به وجود آورد. فدرال رزرو ایالات متحده، این نکته را نیاموخت که از طریق عملیات بازار آزاد می‌تواند بر نرخ بهره تاثیر بگذارد تا زمانی که بر حسب تصادف اثرات خرید اوراق قرضه را طی دهه ۱۹۲۰ متوجه شد. ایروینگ فیشر زمانی ادعا کرد بازار سهام به وضعیت باثباتی در اوت ۱۹۲۹ (دقیقا قبل از شروع بحران بزرگ) رسیده است.

اغلب مردم با نظری بد به اشتباه کردن می‌نگرند. ‌اما پل ساموئلسون مثل خود علم اقتصاد متوجه شده است که اشتباهات گاهی گریزناپذیر - اگر نگوییم ضروری- هستند. ساموئلسون با فروتنی به اشتباهاتی که انجام داده است اعتراف می‌کند: «من و میلتون فریدمن زندگی حرفه‌ای یکسانی داشتیم‌؛ اما او شاید هرگز یک اشتباه در زندگی نکرده است. من در زندگی‌ام اشتباهات بسیاری مرتکب شدم. من بهتر از هر کسی می‌دانم که شما مجبورید فرضیه‌ای را آزمون کنید که احتمالا درست از کار در نمی‌آید. در هر جد و جهد علمی، شانس نقش برجسته‌ای دارد و حتی بزرگ‌ترین متفکران احتمالا شکست را تجربه کرده‌اند. اشتباهات گاهی نتیجه سهل‌انگاری و بی‌مبالاتی است‌؛ اما گاهی نیز نتیجه تلاش بیش از حد برای کشف حقیقت است. نکته مهم، تفاوت گذاشتن بین این دو است.» ساموئلسون نه فقط ارزش بر زمین خوردن و دوباره بلند شدن را تشخیص داد، بلکه این کار را تشویق کرد. او با افتخار می‌گفت: «شعار من این است که اشتباه بکن!‌اما بر اشتباهت پافشاری نکن.» دستاوردهای علمی ساموئلسون اثبات می‌کند که تصادف برخی اوقات به نتایج مطلوب یا حتی بهینه منجر می‌شود. برای مثال اگر ساموئلسون به سالن سخنرانی درباره مالتوس در آن صبح زمستانی سر نمی‌زد، مشکل بتوان گفت: علم اقتصاد‌امروزی در کجا قرار داشت. علم اقتصاد باید خوش بخت باشد که نه فقط میل ساموئلسون به برداشت و تصور اشتباه در هر چیزی، او را علاقه‌مند به تحصیل در این رشته دانشگاهی کرد، بلکه او را در میانه بزرگ‌ترین اندیشمندان اقتصادی زمان در دوران تحصیلات تکمیلی‌اش قرار داد.

ساموئلسون می‌گوید: «من تصمیمات مهم بسیاری گرفته‌ام و معمولا با برداشت‌های نادرستی تصمیم می‌گیرم. برای مثال طی تحصیلات دانشگاهی، پیشنهاد شغل دستیار آموزشی در دانشکده حقوق به من شد. به مدت شش ساعت قبول کردم؛ ‌اما سپس فهمیدم نمی‌خواهم وکیل شوم. به دانشگاه گفتم مایل نیستم به دانشکده حقوق بروم. آنها گفتند ایرادی ندارد، ما دستیاری را به اقتصاد تغییر می‌دهیم.» این نخستین بار بود که آینده را برای خودم پیش‌بینی کردم. دومین بار زمانی بود که سوابق عالی در اقتصاد کسب کرده بودم و شغلی برای تدریس در مقطع عالی تحصیلی در دانشگاه پیشنهاد شد. گزینه‌ها کلمبیا و‌هاروارد بودند. ییل، پرینستون، استنفورد یا برکلی جزو گزینه‌ها نبودند. استادان راهنمایم در شیکاگو گفتند به کلمبیا بروم. من کسی نبودم که کورکورانه نصایح بزرگان را بپذیرم. با اشتباه در محاسبه، من‌هاروارد را انتخاب کردم. من فکر می‌کردم محوطه‌هاروارد و کمبریج شبیه دارثموت است: آرام، سرسبز، با تپه‌هایی پر فراز و نشیب. خوب من وقتی که به میدان ‌هاروارد رسیدم و این همه ازدحام و شلوغی را دیدم انگشت به دهان ماندم. ‌اما در آنجا بخت با من یار بود؛ زیرا‌ هاروارد در شرف یک رنسانس اقتصادی بود که بخشی از آن به دلیل فرار متفکرانی بزرگ از دست آدولف هیتلر بود. جوزف شومپیتر در آنجا بود. واسیلی لئونتیف و گوتفرید‌هابرلر کسان دیگر بودند. به این ترتیب ‌هاروارد مرکز اقتصاد ریاضی مدرن شد.

ساموئلسون طی این سال‌ها فرصت یافت سخنرانی‌هایی از شخصیت‌های اسطوره‌ای مثل فون نیومن که معمار نظریه بازی‌ها و مکانیک کوانتوم بود، بشنود. ساموئلسون در سخنرانی به مناسبت دریافت جایزه صلح نوبل در ۱۹۷۰ چنین به یاد می‌آورد: «سال ۱۹۴۵ بود که فون نیومن در‌ هاروارد درباره مدل تعادل عمومی خود سخنرانی می‌کرد. او تاکید می‌کرد که در این مدل انواع جدیدی از ریاضیات وجود دارد که ارتباطی با ریاضیات متعارف فیزیک و حداکثرسازی ندارد. من از انتهای سالن شروع به صحبت کردم که اینها هیچ تفاوتی با مفهوم مرز هزینه فرصت از دست رفته در اقتصاد ندارد که به شرط مقادیر معینی از همه نهاد‌ها و فقط یک محصول، جامعه به دنبال حداکثرکردن محصول باقیمانده است. فون نیومن برق‌آسا که از ویژگی‌های او بود، پاسخ داد: «آیا برای این قضیه یک سیگار شرط می‌بندی؟» من شرمنده‌ام که بگویم استثنائا همین یکبار خارج از موضوع حرف زدم. درک ساموئلسون از فلسفه و نظریه اقتصادی استادانه بود. ویلیام بارنت یک جمله تایید نشده را نقل می‌کند که پس از دفاع پایان نامه ساموئلسون، شومپیتر رو به لئونتیف کرد و پرسید: «خوب واسیلی، آیا ما نمره قبولی گرفتیم؟» فعالیت‌ آموزشی ساموئلسون، او را به چند عمارت آن طرف‌تر از‌ هاروارد برد که تا آخر زندگی کاری خود در آنجا باقی ماند. «برای کار آموزشی یک پیشنهاد از MIT دریافت کردم. من منتظر ماندم ببینم ‌هاروارد پیشنهاد بهتری می‌دهد و آنها این‌کار را نکردند. پس به MIT رفتم و برای همیشه ماندگار شدم.» در واقع ساموئلسون می‌افزاید: «من MIT را بسیار دوست دارم، به طوری که هرگز دو هفته متوالی را در واشنگتن به سر نبردم. حتی زمانی که مشاور اقتصادی نامزد ریاست‌جمهوری جان اف کندی بودم.»

کاهش مالیات‌ها باعث رونق و شکوفایی می‌شود

یک بار ساموئلسون گفت: «بگذارید کسانی که دوست دارند، قوانین ملت را بنویسند تا من بتوانم کتاب درسی اقتصادی برای ملت بنویسم» در ابتدای دهه ۱۹۶۰ ساموئلسون در آستانه انجام هر دو کار بود. در اواخر دهه ۱۹۴۰ ساموئلسون به اعتبار و وجهه یک اقتصاددان با فراست و مورد احترام دست یافت دقیقا همان کسی که کندی برای برنامه ریزی آینده‌ آمریکا به آن نیاز داشت. ساموئلسون توضیح می‌دهد «.... کندی می‌خواست مرا استخدام کند.‌اما من دوست نداشتم. من به وی گفتم که طرفدار تو نیستم، بلکه طرفدار استونسون نامزد حزب رقیب هستم. او گفت من به رای تو نیازی ندارم‌، اما اگر سیاست‌هایی داری که فکر می‌کنی می‌تواند به کشور کمک کند بیا و شانست را ‌امتحان کن.» خوب من اطمینان خاطر نداشتم. پدر وی فرزند یک آدم نابکار بود و از هیتلر طرفداری می‌کرد و همه این را می‌دانستند. خود کندی یک کاتولیک بود و تا آن زمان هیچ کاتولیکی رییس‌جمهور نشده بود... به هر صورت من فکر کردم که سرنوشت این کشور مهم‌تر از آن است که توسط جان کنت گالبرایت یا والتر راسل اداره شود. پس از اینکه کندی در انتخابات برنده شد از من خواست به واشنگتن بروم. من در آنجا اعضای شورای مشاورین اقتصادی وی را تعیین کردم که در بین آنها جیمز توبین از اقتصاددانان بزرگ ییل وجود داشت. ساموئلسون با تعمق در آن سال‌ها می‌افزاید: «من جان اف کندی را یک وطن پرست می‌دانم. مردم او را شخصیتی بی‌پروا و حتی خطرناک می‌دیدند. کندی که من می‌شناختم، کسی بود که قبل از برداشتن هر قدمی زیر پایش را‌ امتحان می‌کرد. من به کندی گفتم باید مالیات‌ها را کاهش دهیم زیرا در دولت قبلی آیزنهاور سه رکود اقتصادی داشتیم. دلار اضافه ارزش یافته بود. به وی گفتم که من از انجیل خودم یعنی کتاب درسی اقتصاد وعظ می‌کنم. کندی جواب داد «مبارزات انتخاباتی من تا سخنرانی روز کارگر واقعا شروع نشده بود که در آن روز من از مردم خواستم «نگویید این کشور برای من چه کاری انجام داده است بلکه بگویید من برای این کشور چه کاری انجام داده‌ام. حالا از من می‌خواهی که مالیات‌ها را کاهش دهم؟ من فکر نمی‌کنم به خاطر این‌کار آرایی به دست آورده باشم. کار بیهوده‌ای است که به دنبال آرمان درست باشید اگر پشتیبانی پشت آن نیست.» به هر حال کاهش مالیات بخشی از تاریخ اقتصادی ‌آمریکا شد و قبل از کاهش مالیاتی ریگان سابقه داشت.

کتاب مقدس اقتصاد کلان

کتاب اصول علم اقتصاد ساموئلسون احتمالا پرفروش‌ترین کتاب درسی اقتصاد تاکنون بوده و منبع اصلی در دانشکده‌های اقتصاد آمریکا از دهه ۱۹۵۰ به بعد بوده است. اینک ویرایش هجدهم آن به تاریخچه‌ای از اندیشه اقتصادی در قرن بیستم تبدیل شده است. ساموئلسون توضیح داد که این کتاب را به عنوان یک تکلیف جزئی نوشت تا اینکه یک سرمایه‌گذاری بزرگ پیش‌بینی شده باشد. او تایید می‌کند «حتی اندیشه نگارش این کتاب از خودم نبود. رییس MIT به من گفت برای سال‌های زیادی است که مهندسان، درس اقتصاد را انتخاب می‌کنند و از آن متنفر می‌شوند. از این رو از من خواست که چیزی بنویسم که آنها لذت ببرند. من می‌دانستم چنین کتابی فروش خوبی دارد. آنچه انتظار نداشتم این بود که پس از گذشت پنجاه سال هنوز هم خوب فروش رود و مسلما انتظار نداشتم که این کتاب به الگویی برای هر کتاب درسی اقتصادی تبدیل شود.»

از طریق این کتب درسی، میلیون‌ها نفر اصول علم اقتصاد را فراگرفتند. به علاوه ساموئلسون‌امیدوار است که اکثر مردم درس‌های اقتصاد کلان را به صندوق‌های رای ببرند و در انتخابات بی‌شمار محلی، ایالتی و ریاست‌جمهوری تاثیر بگذارند. برای مثال در ویرایش هفتم در ۱۹۶۷ می‌نویسد: «وقتی انتخابات ۱۹۸۴ شروع می‌شود تمام ساعاتی که هنرمندان و ویراستاران و من صرف قابل فهم و گویاتر کردن کتاب کردیم معنادار می‌شود، به شرطی که هر رای دهنده به کتاب قدیمی که اقتصاد را از آن یاد گرفته مراجعه کند تا منطق اصول اقتصادی را بازسازی کند.»

مارک اسکوسن استاد دانشگاه کلمبیا مقاله‌ای با عنوان «حراست از کتاب درسی پل ساموئلسون» سیر تکاملی هجده ویرایش کتاب را به بحث می‌گذارد. اسکوسن می‌نویسد: «به ساموئلسون باید به خاطر خوش‌بینی در مورد آینده اقتصاد آمریکا تبریک گفت و به این اعتبار ساموئلسون مایل است کتاب را با رویدادها و نظریه‌های جدید به روز نگه‌ دارد. در چاپ‌های جدیدتر بر مزایای سیاست‌های پولی، پس انداز و بازارها تاکید بیشتری شده است.» اسکوسن ادامه می‌دهد: «ساموئلسون قادر نبود بسیاری از رویدادها و بحران‌های اقتصادی مهم را پیش‌بینی کند‌، اما در این مورد انتقادی بر وی وارد نیست. اکثر اقتصاددانان جریان غالب نتوانستند رکود تورمی و کاهش ارزش دلار در دهه ۱۹۷۰ و بحران صندوق‌های وام و پس انداز و کسری تراز تجاری را در دهه ۱۹۸۰ پیش‌بینی کنند. کتب درسی مقدماتی همیشه خود را به رویدادها می‌رسانند.»

خود را به واقعیات رساندن بازی‌ای است که ساموئلسون در آن نقشی کامل ایفا می‌کند. او رویدادها را تجربه کرده، پیش‌بینی‌های نظری و تجربی را مشاهده نموده و سپس با ابزار در اختیار خود سعی می‌کرد بفهمد چرا پیش‌بینی‌هایش تحقق نیافت. این هم در راستای پافشاری ساموئلسون است که اشتباه کردن ایرادی ندارد، ‌اما بر اشتباهتان باقی نمانید. بازنگری دائمی کتاب اصول علم اقتصاد نشان می‌دهد که ساموئلسون با چه وسواسی از این فلسفه پیروی می‌کند. او توضیح می‌دهد: «ساچل پیج توپ انداز ماهر بازی بیس‌بال گفته است به پشت سر نگاه نکنید، شاید کسی بخواهد از شما پیشی بگیرد. من همیشه می‌گویم به پشت سر نگاه کنید. به اشتباه‌هایتان نگاهی بیندازید.»

پیشینه اقتصادی نیم قرن گذشته ساموئلسون نشان داده است که پیشگویی حتی برای غول‌ها یک قلمرو علمی موضوعی چالشی است. غول بودن نیازمند ریسک کردن است و شخص را مستعد برای اشتباه کردن می‌سازد. ساموئلسون کارهایی بسیار بیش از هر کسی در قرن بیستم برای علم اقتصاد انجام داده است. با این حال او با فروتنی لحظه‌های خطاکردنش را تشخیص می‌دهد و مصمم به تصحیح آنها هر زمان که ممکن است، می‌باشد.

ریاضیات، ریاضیات، ریاضیات

در بین کارهای مختلفی که ساموئلسون در اقتصاد انجام داده‌ است، کار وی در واردکردن اصول علمی و ریاضی به اقتصاد جایگاه برجسته‌ای دارد. حقیقتا ساموئلسون به «ریاضی کردن» علم اقتصاد شناخته می‌شود. تا حد زیادی به خاطر تلاش‌های وی بوده است که علم اقتصاد از زمان منحنی‌های عرضه و تقاضایی که ساموئلسون در ۱۹۳۲ با آنها آشنا شد تکامل یافته است. در بین بیش از ۵۵۰ اثر منتشرشده وی، مقالاتی هستند که از خواص حفاظتی نیوتنی در اقتصاد و اهمیت بهینه‌یابی و حداکثرسازی ریاضی در نظام‌های اقتصادی استفاده می‌کنند. اکنون من می‌گویم «ریاضیات، ریاضیات، ریاضیات.» لزوما نه ریاضیاتی که پیچیده باشد. مهم‌تر از هر چیزی این است که شما درک عمیقی از مبانی ریاضیات داشته باشید که اقتصاد‌امروزی عمدتا بر روی آن بنا شده است.