آیا سرمایه‌داری مقصر است؟
محمدصادق الحسینی
اقتصاددانان و فیلسوفان لیبرال هماره تاکید کرده‌اند که نابرابری درآمدها حداقل تا جایی که موجب مرگ و میر فقیرترین دسته درآمدی نشود، امر مهمی نیست، ...

چرا که عملا بسیاری از این نابرابری‌ها برای رشد اقتصادی و برای پویایی جامعه نیاز هستند و در صورت وجود این نابرابری‌ها، به علت رشد بیشتر، عملا کیک اقتصاد بزرگ‌تر شده و به همه افراد جامعه (از فقیرترین تا غنی‌ترین) سهم بیشتری می‌رسد. البته این بدان معنی نیست که در این میان سهم فقیر و غنی یکسان است، بلکه بحث بر سر این است که چیزی که غنی و فقیر دارد، نسبت به قبل بیشتر می‌شود، هرچند که شاید سهم غنی بسیار بیشتر از سهم فقیر افزایش یابد.
همچنین این دسته ادعا می‌کنند که منشا نابرابری‌های درآمدی بیش از هر چیز دیگر، در خلاقیت و همچنین کارآیی افرادی نهفته است که به مرور به ثروتمندترین افراد جامعه تبدیل می‌شوند و عملا اینان پاداش چیزی را دریافت کرده‌اند که کاملا استحقاق آن را داشته‌اند. بنابراین محروم کردن این دسته از این پاداش یا کاهش دادن این پاداش حال با هر بهانه‌ای که صورت پذیرد، عملا سبب می‌شود تا جامعه دچار مشکلات عدیده‌ای در پاداش‌دهی گردد و با تخریب این مکانیزم‌های طبیعی و خودجوش عملا مکانیزم‌های دولتی که مبتنی بر یکسری مفاهیم ناروشن و مخدوش هستند، جایگزین آن گردد که علاوه بر اینکه اصالت فردی را زیر سوال می‌برند، جامعه را هم دچار زوال و نابودی می‌کنند.
پرفسور هندرسون پس از انجام تحقیق و به عنوان نتیجه‌گیری، 5 نکته کلیدی را در باب بحث نابرابری درآمدی استخراج کرده که بسیار حائز اهمیت است. این نکات به شرح زیر هستند:
۱)هرچند که نابرابری درآمدی در حال افزایش است، اما این افزایش به ‌اندازه آن مقداری که برخی از اقتصاددانان ادعا می‌کنند و از آن اظهار نگرانی شدید می‌کنند، نیست.
2)حتی با وجود افزایش نابرابری‌های درآمدی، تقریبا همه آمریکایی‌ها وضع اقتصادی و رفاهی بهتری نسبت به قبل دارند.
۳)درآمد خانوارها اساسا به علت سه دلیل عمده‌ای که اغلب نادیده گرفته می‌شوند، تغییر می‌کند: اولین علت تفاوت، تفاوت‌ها در سایز خانواده و خصوصا در تعداد افرادی است که در خانواده کار می‌کنند. دومین منشا تفاوت، تفاوت در سطح مهارت میان افراد در خانواده‌های گوناگون است و سومین عامل تفاوت هم که البته با دو عامل پیشین در ارتباط است، بحث تفاوت در سن است.
4)پویایی درآمدی اساسا سبب کاهش نابرابری‌های درآمدی می‌شود و پویایی درآمدی در آمریکا بسیار بالاست.
۵)اکثر قریب به اتفاق اقتصاددانان معتقدند که چگونگی توزیع درآمدها فقط و فقط به واسطه چگونگی یکسانی و شباهت درآمدها باید مورد قضاوت قرار گیرد. در حالی که آنها از خود نمی‌پرسند که مردم چگونه چیزهایی را که دارند، به دست آورده‌اند. یعنی آنها به این امر دقت نمی‌کنند که به طور کلی، آنهایی که درآمدهای بالاتری دارند، این درآمد بالا را با زحمت به دست آورده‌اند! جدول پایین را نگاه کنید، خیلی جالب است:
نموداری که ملاحظه می‌فرمایید از نتایج این تحقیق استخراج شده است که طی آن همانطور که نمودار به خوبی نشان می‌دهد، تفاوت در درآمد میان خانوارهایی که در بالاترین رده درآمدی هستند(20درصد بالاتر) و آنهایی که در پایین‌ترین رده درآمدی قرار دارند(20درصد پایین‌ترین) به وسیله حقایق زیرقابل‌توضیح است:
۱)تعداد خانوارهایی که در بالاترین دسته قرار دارند و دو یا بیش از دو نفر شاغل در این خانواده شاغل هستند، تقریبا بیش از ۶ برابر خانوارهای فقیری است که دو یا بیش از دو نفر از افراد خانواده کار می‌کنند.(۴/۸۱‌درصد در برابر ۶/۱۲‌درصد)
2)خانوارهایی که در آنها هیچ فردی کار نمی‌کند در میان بالاترین دسته درآمدی تنها 2/2‌درصد است؛ در حالی که این رقم در میان پایین‌ترین دسته درآمدی، به بیش از 39‌درصد بالغ می‌شود که تقریبا تفاوتی قریب به 20 برابر را نشان می‌دهد!
از این دو نکته نتیجه می‌شود که برعکس آنچه توسط برخی گروه‌ها پراکنده می‌شود، این خانواده‌های با درآمدهای بالا نیستند که تنبل یا زالوهای جامعه هستند، بلکه این خانوارها، موتورهای محرکه جامعه هستند و به جای تقبیح و نکوهش آنها باید به تقدیر و ستایش آنها پرداخت! شاید بتوان این واقعیت آماری را با فلسفه ورزی‌های کسانی همچون فردریش فون‌هایک، برنده نوبل اقتصاد، نیز مرتبط ساخت که بیان می‌کند؛ «تنها ۲۰‌درصد از افراد جامعه افراد سخت کوشی بودند که کار می‌کردند و اینها بودند که پایه‌های تمدن بزرگ امروزی را بنا کردند.»
3)تقریبا بالاترین دسته، 3 برابر پایین‌ترین دسته، نصیبشان می‌شود. (16/2 در برابر 76/0)
۴)در بالاترین دسته، افراد سرپرست خانوار، بیش از دو برابر تعداد افراد سرپرست خانوار در پایین‌ترین دسته، به طور تمام وقت کار می‌کنند. (۷۶‌درصد در برابر ۳۲‌درصد)
5)یک و نیم برابر سرپرست‌های خانوار در بالاترین دسته نسبت به پایین‌ترین دسته در سنین میان 35 تا 54 سال قرار دارند.( یعنی سال‌هایی که بیشترین درآمدها در این سال‌ها نصیب افراد می‌شود)
۶)در میان بالاترین دسته درآمدی تنها ۲.۳‌درصد از سرپرست‌های خانوار، سنی بیش از ۷۵ سال دارند، در حالی که در میان پایین‌ترین دسته، این رقم برابر ۵/۱۱‌درصد است، یعنی حدود ۵ برابر!
7)در میان بالاترین دسته درآمدی، تنها 1/1‌درصد از سرپرستان خانوار سنی میان 15 تا 24 سال دارند، در حالی که این رقم در میان پایین‌ترین دسته درآمدی به 10‌درصد‌ می‌رسد که نشان از تفاوتی حدود 10 برابر دارد.
همچنین در این تحقیق نشان داده می‌شود که بر اساس آمار CBS، سهم دریافتی تمام گروه‌های درآمد از سال ۱۹۷۹ تا سال ۲۰۰۰ نسبت به قیمت‌های ثابت، افزایش داشته است، به طوری که برای کمترین گروه درآمدی (پایین‌ترین ۲۰‌درصد) این افزایش درآمد به ازای هر خانوار از ۱۳۵۰۰‌دلار در سال ۱۹۷۹ (به‌دلار ثابت ۲۰۰۳) به ۱۴۶۰۰‌دلار در سال ۲۰۰۰ و برای دومین گروه با پایین‌ترین درآمدها(دومین ۲۰‌درصد از پایین)، از ۲۷۳۰۰ به ۳۰۹۰۰‌دلار و برای دسته میانه جدول (یعنی سومین ۲‌درصد درآمدی) از ۳۸۹۰۰ در سال ۱۹۷۹ به ۴۴۷۰۰ در سال ۲۰۰۰ و برای گروه درآمدی بالاتر از متوسط (یعنی دومین ۲‌درصد ثروتمند) درآمدها از ۵۰۹۰۰‌دلار در سال ۱۹۷۹ به ۶۳۳۰۰‌دلار در سال ۲۰۰۰ و بالاخره برای بالاترین دسته درآمدی (۲۰‌درصد ثروتمندترین جامعه) درآمدها از ۸۹۷۰۰‌دلار در سال ۱۹۷۹ به ۱۵۱۱۰۰ در سال ۲۰۰۰ رسیده است. همانطور که آمار گویاست، هرچند به نظر می‌رسد که نابرابری‌ها افزایش داشته، اما سهم همه گروه‌های درآمدی نیز از ثروت کل، افزایش داشته است.
همچنین، هندرسون نتیجه می‌گیرد: «این عقیده که نابرابری درآمدی، چیز مهمی را اندازه می‌گیرد، توسط تعداد بسیاری از افرادی که مدام در حال منتقل شدن از دسته درآمدی به دسته درآمدی دیگری هستند، در حال سست شدن است و در آمریکا، همانند بسیاری دیگر از کشورهای آزاد دیگر، پویایی و روانی درآمدها نقشی بسیار اساسی در این میان بازی می‌کند. به همین جهت باید تکرار کنیم که: پویایی درآمدها بسیار مهم است.»
اما مهم‌ترین نتیجه‌گیری از این آمار و ارقام بسیار می‌تواند این باشد که: این پژوهش می‌تواند نشان دهد که آمریکایی‌ها به صورت نرمال، ابتدا و هنگامی که جوان هستند، با یک درآمد پایین و در یک دسته درآمدی پایین شروع می‌کنند و طی عمر خود، خصوصا در سنین ۳۵ تا ۶۵ سال به دسته‌های درآمدی بالاتر و بالاتری منتقل می‌شوند و سپس پس از ۶۵ سالگی دوباره به تدریج به دسته‌های درآمدی پایین تری سقوط می‌کنند.(چرا که سن بازنشستگی فرا رسیده است.) این امر اتفاق می‌افتد، حتی اگر آنها در بالاترین دسته و در میان ثروتمندترین‌ها قرار بگیرند.
آری؛ زندگی این است! پس این نابرابری‌های طبیعی و اقتضائات ثروتمندشدن جوامع را به نظام سرمایه‌داری یا امپریالیسم و از این دست ابداعات، مرتبط نکنیم بلکه باید بدانیم که زندگی در خود جباریتی دارد که راه گریزی از آن نیست.
همانطور که میلتون فریدمن، دیگر نوبلیست اقتصاد، می‌گوید: «اکنون تنها مانعی که در برابر ماست، زندگی است!»