از«علم اقتصاد اسلامی» - نظریهپردازان چه میگویند؟
علم اقتصاد اسلامی داریم یا نداریم؟ - ۲۵ مهر ۹۱
۷. نتیجهگیری
تاکنون در این سلسله مقالات دیدیم که در بین متفکران حوزه اقتصاد اسلامی، عقاید مختلف و متعارضی درباره
«علم اقتصاد اسلامی» و ماهیت آن وجود دارد. تا به حال در این مجموعه مقالات به کندوکاو در دیدگاههای «اقتصاد اسلامی به منزله مکتب» و «اقتصاد اسلامی به منزله علم» پرداختهایم و دو دیدگاهی را که طبق آنها مطالعه در «علم اقتصاد اسلامی» باید به شیوهای تطبیقی با علم اقتصاد متعارف یا مستقل از آن انجام گیرد، وارسیدهایم.
محسن افغانی
۷. نتیجهگیری
تاکنون در این سلسله مقالات دیدیم که در بین متفکران حوزه اقتصاد اسلامی، عقاید مختلف و متعارضی درباره
«علم اقتصاد اسلامی» و ماهیت آن وجود دارد. تا به حال در این مجموعه مقالات به کندوکاو در دیدگاههای «اقتصاد اسلامی به منزله مکتب» و «اقتصاد اسلامی به منزله علم» پرداختهایم و دو دیدگاهی را که طبق آنها مطالعه در «علم اقتصاد اسلامی» باید به شیوهای تطبیقی با علم اقتصاد متعارف یا مستقل از آن انجام گیرد، وارسیدهایم. همچنین به مرور دو دسته دیدگاههایی پرداختیم که «علم اقتصاد اسلامی» را به طرق مختلف، خاص جوامع اسلامی یا در برابر، علمی برای کل انسانها میدانند.
حال در بخش پایانی این مجموعه مطالب، نخست به بررسی ایدهای پرداختهایم که از سوی یکی از کسانی که در این حوزه قلم زده، درباره امکان یا عدم امکان «شکلگیری دانش اقتصاد نظری در تمدن اسلامی» مطرح شده است و در آخر نتیجهگیری کوتاهی از مجموعه این مقالات انجام دادهایم. گروه اندیشه اقتصاد روزنامه «دنیای اقتصاد» از طرح دیدگاههای مختلف در این زمینه استقبال میکند.
امکانناپذیری شکلگیری دانش اقتصاد نظری
در تمدن اسلامی؟
افزون بر همه آنچه درباره نگاه به اقتصاد اسلامی به مثابه یک «علم» گفته شد، سیدعقیل حسینی در «امکان شکلگیری دانش اقتصاد نظری در اقتصاد اسلامی» که مقالهای پراهمیت به نظر میرسد، استدلال میکند که در گذشته تمدن اسلامی، شکلگیری «علم اقتصاد اسلامی» ناممکن بوده است.۱ او اعتقاد دارد که جهت بررسی «امکان» شکلگیری دانش اقتصاد نظری در تمدن اسلامی، اشراف به هندسه معرفتی تمدن اسلامی ضروری مینماید و چنین اشرافی بهتر از همه خود را در طبقهبندیهای ارائهشده به وسیله «حکیمان مسلمان» در باب علم آشکار میسازد. به گفته وی، عمده حکیمان مسلمان، حکمت را به دو بخش عملی و نظری تقسیم میکردند. حکمت نظری به موضوعاتی میپرداخت که «خارج از اراده و اختیار انسان» هستند؛ از جمله علوم متافیزیکی، منطق، ریاضی و علوم طبیعی و غایت این حکمت، «تبدیل عقل نظری به صورت عقل بالفعل با دستیابی به این حکمت» است. در سوی دیگر، حکمت عملی وجود دارد که موضوع آن «امور اختیاری و ارادی انسان» است و غایت این حکمت، نه خود حکمت، بلکه «عمل» به آن است تا از طریق این «عمل»، خیر و سعادت دنیا و آخرت حاصل آید.
همچنین به گفته این نویسنده، حکیمان مسلمان در بحث روششناسی حکمت عملی، دو روش را مطرح کردهاند: عقل عملی و وحی. روش حصول عقل عملی، «تجربه و مشاهده احوال مردم» است. به بیان او، فارابی تصریح میکند که یکی از نزدیکترین راههای وصول به چنین دانشی، تامل در احوال مردم، در تصرفاتشان و در اعمال گوناگونشان است؛ زیرا چنین تاملی، عقل را در شناخت نیک و بد، نافع و مضر و امثال آن یاری میکند. درباره روش استوار بر وحی نیز به گفته وی، فارابی پس از بیان روش عقل عملی، روش بدیلی هم پیشنهاد میکند: «حکمت عملی قابل اتخاذ از مشکوه نبوت و وحی.»
به گفته این نویسنده، به نظر میرسد که «اگر فیلسوفان اسلامی از راه اول (عقل عملی) جهت استخراج حکمت عملی مدد میجستند، روزنههایی بر امکان نضج دانش اقتصادی در تمدن اسلامی گشوده میشد»؛ اما سامانه دانایی وحیاندیشانه اسلامی،۲ «تقدیر دیگری را برای حکمت عملی مقدر ساخته بود» و به سخن دیگر، دانش اقتصادی در تمدن اسلامی شکل نگرفت و امکانپذیر نشد.۳
نویسنده به استدلال درباره موانع امکان شکلگیری دانش اقتصادی در تمدن اسلامی میپردازد که در اینجا خلاصهای از آن را بیان میکنیم: منتفی بودن ظهور علوم انسانی در سامانههای دانایی ماقبل مدرن؛ اخلاقمحوری سامانه دانایی تمدن اسلامی و عدم اهتمام به دانش اقتصادی.
به گفته حسینی، انسانی که علوم انسانی مدرن بر آن مبتنی است، خود محصولی مدرن شمرده میشود که در سامانه دانایی مدرن زاده شده است. چنان که فوکو میگوید، این سامانه دانایی ناظر به فهم جدیدی از انسان اقتصادی نیز بود: «انسان به مثابه نیروی کار» و فهم از نیروی کار نیز دیگرگونه بود: «نیروی کار به مثابه مولد ارزش» و مهمتر از همه، مفهوم تولید بود که در جایگاه «صورت خارجی نیروی کار» به طور کامل زاده سامانه دانایی دنیای مدرن بود. بنابراین علم اقتصادی که بر مبنای فهم ویژهای از انسان اقتصادی، ارزش، نیروی کار و تولید شکل بگیرد، «قبل از سامانه مدرن، امکان ظهور نداشت».
همچنین از آنجا که علوم گوناگون یک عصر ذیل سامانه دانایی واحد و اعمال گفتمانی و صورتبندیهای گفتمانی یکسان شکل میگیرند، با یکدیگر شباهت یافته و ارتباط مییابند.
این وحدت امکانی معرفتشناسانه ناظر به این است که در هر عصر، «فقط یک سامانه دانایی وجود دارد که تعیینکننده شرایط امکان است» و از سوی دیگر این سامانه دانایی منحصر به فرد است که «در یک عصر خاص، به کردارهای گفتمانی وحدت میبخشد». نتیجه مهم این است که از آنجا که «در تمدن اسلامی، گفتمانی اخلاقمحور حکمفرما بود و سامانه دانایی این عصر بیش از همه با اخلاقیات و الاهیات عجین بود، نمیتوان توقع داشت که در تمدن اسلامی دانشی در حیطه حکمت نظری پدید آید که با الاهیات یا در حیطه حکمت عملی با اخلاق شباهت نداشته
باشد».۴
از سوی دیگر، به اعتقاد وی، روش شناخت تجربی که علم اقتصاد مدرن دعوی پیروی از آن را دارد و معتقد است عاری از ارزش است، در تمدن اسلامی مورد اغماض واقع شد. باری، «در تمدن اسلامی، توقع پیدایی علمی را که سعی در تجزیه و تحلیل واقعی قضایا داشته باشد، نمیتوان داشت.» عامل دیگر عدم امکان شکلگیری دانش اقتصاد نظری در تمدن اسلامی از نگاه این نویسنده، «عدم اهتمام به دانش اقتصادی» است. «مهمتر از همه آنکه در تمدن اسلامی، اهتمام جدی به دانش اقتصادی (به ویژه وصف و تبیین اقتصادی) صورت نگرفته است.»
نتیجهگیری
چنانکه در آغاز گفته شد، این مجموعه مقالات تنها برای مروری مختصر بر دیدگاههای گوناگون در حوزه «اقتصاد اسلامی» و کسب دیدی روشنتر نسبت به مباحثی که در میان دانشمندان این حوزه در گرفته است، تدوین شد. پرروشن است که هم دیدگاههای مطروحه در این زمینه متنوعترند و هم شمار اقتصاددانان مسلمانی که به هر یک از این دیدگاههای گونهگون اعتقاد دارند، بیشتر است؛ اما پرداختن به همه این عقاید و یکایک این اقتصاددانان مجالی بیش از این میطلبد.
باری؛ چنانکه دیدیم، در میان اقتصاددانان و دانشمندانی که در حوزه «اقتصاد اسلامی» مداقه کردهاند، با دیدگاههای بسیار متنوعی روبهرو هستیم. برخی از آنها معتقدند که با نظر به منابع اسلامی درمییابیم که نظام اقتصادی وجود دارد، اما چیزی با عنوان «علم اقتصاد اسلامی» نداریم و برخی حتی پا از این فراتر گذاشته و معتقدند که شکلگیری چنین علمی در تمدن اسلامی، لااقل تا امروز ناممکن بوده است. در آن سو برخی از این افراد معتقدند که «علم اقتصاد اسلامی» ممکن یا موجود است. عدهای شکلگیری چنین علمی را به تحقق جامعه اسلامی آرمانی موکول میکنند و برخی آن را با نظر به همین جامعه متحقق کنونی امکانپذیر میخوانند. در این میان، برخی «علم اقتصاد اسلامی» را البته به طرق و دلایل گوناگون، محدود به مسلمانان و جوامع اسلامی میدانند و برخی «علم اقتصاد اسلامی» را علمی جهانشمول میشمارند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
پاورقی:
۱- «چنین امری (عدم امکان شکلگیری دانشی اقتصادی- دانشی که به صورت شناخت فینفسه و عاری از ارزشهای اخلاقی و با هدف تبیین و تحلیل صرف واقع اقتصادی جلوه کند)، به هیچ وجه به معنای ضعف و نقص تمدن اسلامی نیست؛ بلکه نوع نگرش بنیادین متفاوتش به عالم و آدم و اساسا «نحوه متفاوت وجود» مردمانش را نشان میدهد.»
۲- فارابی علت فلسفیای را که میتوان برای تمسک مسلمانان به روش وحیانی بیان کرد، «ناتوانی عقل در ادراک جزئیات احکام زندگی» ذکر میکند.
به اعتقاد حسینی، از آنجا که غایت حکمت عملی، نه فقط سعادت دنیایی، بلکه سعادت دنیا و آخرت است، مسائل مربوط به سعادت آخرتی، مزید بر علت شده، عنان را به طور کامل به دست وحی میسپرد و حتی در مورد سعادت دنیایی نیز وحی اسلامی به دلیل آنکه «سرشار از بایدها و نبایدهای اخلاقی مربوط به زندگی دنیایی است»، فیلسوفان مسلمان را در استخراج حکمت عملی یاری کرده است و این دانش یقینی، آنها را از تمسک به تجربه که خطاپذیر است، بینیاز میدارد.
۳- طبق استدلال نویسنده «امکان شکلگیری دانش اقتصاد نظری در تمدن اسلامی»، مهمترین حیطهای که دانشمندان مسلمان در آن سخن از مباحث اقتصادی راندهاند، در تدبیر منزل به جای «تحلیل پدیدارهای اقتصادی» منحصر شد و به دستورالعملهای اخلاقی محدود ماند و «امکان» شکلگیری اقتصاد نظری این جا نیز مسدود ماند؛ چراکه عقل عملی بایدها و نبایدهای خود را بنا به ضرورت نگرش اسلامی (نگرشی که دنیا را در جهت آخرت سامان میدهد) بر مبنای وحی بنا کرد و از ابتنا بر اقتصاد نظری که حداکثر میتوانست امور مربوط به دنیا را (با غایتی دنیایی) سامان دهد، سر باز زد.
۴- به گفته حسینی، علم الاهی محور برقراری این شباهت در علوم اسلامی بوده است. آنچه مورد اجماع دانشمندان مسلمان بود، این بود که «علم به همه اشیا غیر از خداوند، باید به لحاظ نظری یا طبیعی با علم به خداوند پیوند داشته باشد». حسینی میگوید که چنین نگرشی عقیدتی که از متافیزیک متاثر بود، شرایط «امکان» دانشی اقتصادی را که بخواهد به شناخت واقع فی نفسه (بدون توجه به دغدغههای متافیزیکی و بایدها و نبایدهای اخلاقی) برسد، منتفی ساخت.
ارسال نظر