الزامات اخلاقی و روح سرمایه‌داری

مترجم: منیر غلامزاده بازارباش

منبع: فوربس

بحران سرمایه‌داری عدم حضور سرمایه‌داری است

اشاره: نویسنده سعی دارد نشان دهد که مشکلات اجتماعی و اقتصادی که امروزه به سرمایه‌داری نسبت می‌دهند، اتفاقا به خاطر عدم وجود سرمایه‌داری در معنای اصیلش است. او سعی می‌کند قواعدی اخلاقی را توصیف کند که مورد نظر آدام ‌اسمیت بود و جزو ملزومات نظام سرمایه‌داری است. از نظر نویسنده این قواعد اخلاقی که از مهم‌ترین آنها مسوولیت‌پذیری است، امروز به شدت زیر سوال رفته است و مشکلات جاری تا حد زیادی به این موضوع برمی‌گردد. بنابراین گناه را نباید به گردن سرمایه‌داری انداخت، بلکه باید به گردن کسانی انداخت که مدعی عمل طبق نظام سرمایه‌داری‌اند؛ ولی ملزومات اخلاقی آن را رعایت نمی‌کنند.

«اقتصاد آمریکا به طور روزافزونی تنها در خدمت بخش اندکی از جامعه است. سیاست‌های ملی آمریکا نتوانسته‌اند از طریق حل مشکلات به صورت صادقانه، مستقیم و شفاف، کشور را به مسیر خود بازگردانند. عده بسیاری از نخبگان آمریکا که در بین آنها ابرثروتمندان، مدیر عامل‌ها و بسیاری از همکاران من در جامعه دانشگاهی هم هستند، همه تعهدشان را در قبال مسوولیت اجتماعی رها کرده‌اند. آنها به دنبال دستیابی به ثروت و قدرت برای خودشان هستند، اینکه بقیه جامعه در سردرگمی بمانند برایشان بی‌اهمیت است.»

- اقتصاددان، جفری ساکس، برگرفته از کتاب «بهای تمدن: رستاخیز نیکی و کامیابی آمریکایی»

آدام اسمیت را ممکن است به یاد آورید. او یکی از طرفداران پروپاقرص سرمایه‌داری بود و کتاب خیلی خوبی هم راجع به فلسفه اخلاق نوشته است. وی در شغل روزانه اش به عنوان استاد و مدرس عواطف اخلاقی امرار معاش می‌کرد.

یکی از نظرات کلیدی اسمیت که به دلایلی چند امروزه فراموشش کرده‌ایم، پندارهای ما از یک سیستم سرمایه‌داری این است که طبق این سیستم غرایز اصلی به سمت فعالیت‌های اجتماعی پربازده هدایت می‌شود. در همان آغاز روزگار، بخشی از جمعیت بشر وجود داشته‌اند که تماما و سرتاسر به منافع خودشان اهمیت می‌دادند- همان طور که جفری ساکس بیان می‌دارد، آنها به شکار پول و قدرت می‌روند. چنگیز‌خان را به یاد آورید یا ناپلئون را که به دنبال غارت ثروت و قدرت روسیه بود یا حتی مدیر مافیای محله خودتان را متصور شوید.

در همان حال، مردم عادی (که تعدادشان حداقل بیش از یک گروه قومی است) هرگز دارای تعهد کافی برای ایجاد «حس تعهد و مسوولیت اجتماعی» برای ایجاد یک جامعه کارآمد بدون نوعی سیستم نسبتا سرمایه‌داری، نبوده اند. درسی که ما از هزاران تجربه مشترک، چون زندگی‌های اشتراکی، از مهاجرت‌های مذهبی، از دسته‌های هیپی یا از جرگه هنرمندان، از کیبوتز (مزرعه اشتراکی) گرفته تا سطح وسیعی چون چین کمونیست می‌گیریم این است که آنها همگی با شکست مواجه می‌شوند. ما حقیقتا از لحاظ معنوی به آن اندازه پیشرفت نداشته‌ایم که تحت چنین شرایطی فعالیت کنیم. هرگز چنین نبوده‌ایم و شاید حداقل برای چندین هزار سال پس از این هم هرگز اینگونه نخواهیم بود.

اسمیت مشاهده کرد که این خودشیفتگی حاکم از سوی سیستم سرمایه‌داری، که اساسا یک سیستم دارایی خصوصی و عرفی است، به سوی فعالیتی هدایت می‌شود که قابلیت آن را دارد که به دیگران فایده برساند. افراد این سیستم به جای تجاوز و غارت، یغما و بردگی که در طول تاریخ چند هزار ساله بشر متداول بود به ثروت و قدرت روی آوردند. آنها مجبور بودند نوعی عمل یا خدمت سودمندانه نسبت به دیگران فراهم آورند؛ به طوری که فایده‌ای به آنها برسانند. این منفعت از طریق رقابت هرگز میزان بالایی نداشته است. متوسط میزان منافع شرکتی حدودا ۳/۸ درصد از درآمدها را تشکیل می‌دهد که این میزان بسیار پایین‌تر از حد تصور مردم است. و همچنین این رقم بسیار پایین‌تر از اغلب مالیات‌های فروش هم هست.

به‌رغم بیزاری روزافزون امروز نسبت به افراد «پرنفوذ و ثروتمند»، هنوز هم آنها توسط اجتماع مورد تقدیس واقع می‌شوند. کسانی که با فراهم کردن خدمات یا ارائه کالا به ثروت و قدرت دست می‌یابند؛ یعنی آنهایی که ممکن است به طور سهوی و تصادفی موجب پیشرفت جامعه در حالت کلی شوند. به جوشش احساساتی بنگرید که به استیو جابز روانه شد. استیو جابز یک قدیس نبود: آنچه وجود داشت دستکاری تاریخ در مسائل مربوط به بورس (یک روش مستقیم دزدی از سهامداران) و شرایط کاری در فاکس‌کان (Foxconn) مربوط می‌شد. این شرکت فراهم کننده معاهدات کارخانه اپل است و مشهور است که شرایط کاری در آن موجبات خودکشی کارکنان را به وجود می‌آورد. بسیاری از موسیقی‌دانان در مورد نحوه رفتار آی‌تیونز با آنها شکایت‌هایی دارند. در عین حال نکات مثبت آن بر نکات منفی‌اش غلبه کرده است. اوپرا وینفری میلیاردر یا الیزابت تیلور که (چه باور کنید یا نه) بیشتر از طریق فروش ادکلن‌هایشان به ثروت میلیاردی رسیده اند. تای وارنر چطور؟ که از فروش عروسک‌های خرس‌بینی بیبی به یک مولتی میلیاردر تبدیل شد. هیچ واژه شدیداللحنی هرگز به کار برده نشده است.

این ایده، در مورد تشویق رفتارهای اجتماعی نتیجه‌بخش و نهی از رفتارهای اجتماعی آسیب رسان، اصول فراوانی را به ما یادآور می‌شود. برای مثال، ما دریافته ایم که پیگیری سود و منافع شخصی می‌تواند اغلب منجر به تخریب نسبتا مهیب محیط اطرافمان شود. به همین ترتیب مسائل بسیاری که در ارتباط با آلودگی و غیره وجود دارند را هم در نظر آورید. همه اینها، انگیزه‌ها را تغییر داده‌اند. مردم می‌توانند هنوز هم به دنبال منافع خودشان باشند، ولی بایستی طوری این کار را انجام دهند که از لحاظ محیطی مخرب نباشد. ما قوانینی برای امنیت محیط کار، اشتغال کودکان، ورشکستگی و غیره و غیره و غیره تصویب کرده ایم تا به طور ایده‌آلی از رفتارهای مضر اجتماعی جلوگیری کند و فعالیت‌ها را به سوی رفتارهای اجتماعی پربار هدایت نماید.

تجربه دموکراسی در ایالات متحده فقط همگام با خط مشی فیلسوفانی چون روسو به دست نیامده است، بلکه تجربه‌ای در سرمایه‌داری بود که هم ردیف با آرای آدام اسمیت است. کسی که کتاب مشهورش با نام «ثروت ملل» همگام با اعلامیه استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ به چاپ رسید.

سرمایه‌داری دارای اجزایی است که با کلمات کلیدی «بازار آزاد» یا سیاست عدم مداخله همراه است. اینها برچسب‌هایی کلی برای ایده‌هایی نسبتا پیچیده و سطح بالا هستند که شاید برای توضیح کامل آنها نیاز به ده‌ها هزار واژه باشد. آنها به آن معنی نیستند که «هر چیزی جایز است» یا «هر طوری که می‌خواهی عمل کن». سرمایه‌داری سیستمی از قوانین است که به خوبی وضع شده‌اند تا نتایج سودمند ویژه‌ای را تامین کنند حتی اگر اعضای خودشان هیچ علاقه‌ای به اوضاع کلی جامعه نداشته باشند. نیکی در خود سیستم به عنوان ارزش قلمداد می‌شود.

در عمل آنچه سودمند واقع شده است اینکه بسیاری این امر را دریافتند و از اصول پرهیزکارانه سرمایه‌داری حمایت کردند. بسیاری از مدیران شرکت‌ها رغبت داشتند که طبق قوانین پیش بروند؛ چرا که دریافته بودند قوانین به همه کس سود می‌رساند. آنها خود را وقف تضعیف سیستمی نکردند که طبق آن تمامی لایه‌های طبقات اجتماعی آمریکا ثروتمند و کامیاب می‌شد.

البته لازم است یک نفر قوانینی وضع کند. از لحاظ تکنیکی این به عهده کنگره است. یعنی اعضایی که امروزه دیگر به عنوان دارنده تعهدات، مسوولیت‌های اجتماعی یا درک اصول سرمایه‌داری‌شان شناخته نمی‌شوند بلکه به لحاظ نظری، چنین پنداشته می‌شوند که محاسن و ایده‌آل‌های عالی کنگره با فرآیند انتخاباتی تعیین شود. رای دهندگان بایستی افرادی را برگزینند که با اندیشه حفظ مصلحت جامعه درذهنشان وارد عرصه انتخاباتی شده‌اند؛ ولی این سیستم قابلیت فاسد شدن را هم دارد. و به وضوح امروزه کارآمد نیست.

سیستم آمریکایی حتی در طرح ریزی هم فقط اندکی دموکراتیک است. برای مثال برخلاف کشور سوئیس است که در آن اظهارات بدون کسب رخصت و به شکل سیستم رفراندومی انجام می‌گیرد؛ در کشور سوئیس رای دهندگان می‌توانند مستقیما در مورد سیاست‌گذاری‌ها تصمیم‌گیری کنند. آخرین باری را که شما برای موضوع جنگ پای صندوق‌های رای رفتید، به یاد دارید؟ (نگران نباشید، اعضای کنگره هم چنین حقی نداشتند). سیاستمداران می‌توانند وعده‌هایی بدهند، و سپس وقتی به اتاق کارشان می‌روند به طور کاملا متفاوتی به وعده‌هایشان جامه عمل بپوشانند. ما کماکان هر ساله همان موضوع بی‌ارزش و تکراری «امید و تغییر» را از هر دو حزب می‌شنویم و هرگز هیچ چیز تغییر نمی‌یابد.

امروزه فواید نسبتا خارق‌العاده‌ای عاید آنهایی می‌شود که عملا چیزی به جوامعشان ارائه نکرده‌اند و عملکرد آنها به ویژه در سال‌های اخیر مطابق با هر مقیاس قابل قبولی، ویرانگر و مخرب بوده است. در درجه اول این در سیستم مالی رخ داده است که صدها میلیارد از صندوق مالیات (که با حسن تعبیر به عنوان کمک مالی از آن یاد می‌شود؛ ولی در اصل همان چپاول‌گری است) عاید آنها می‌شود. حتی پس از اینکه آنها به طور عمده مشکلات اقتصادی امروزی را منجر شده‌اند، شرایط فرقی نکرده است. در بحران پس‌انداز و بدهی اوایل دهه ۱۹۹۰ بیش از ۲ هزار مدیر اجرایی بانک به تحمل مدت‌ها حبس محکوم شدند. رفتارهای اجتماعی تخریب‌کننده به مجازات کشیده می‌شدند. در بحران بزرگ‌تر و همه‌گیرتر امروز هیچ کسی مجازات نمی‌شود. آنها فقط به پول بیشتر و بیشتری دست می‌یابند.

حتی جون کرزین از ام‌اف گلوبال (MF Global)، طی یکسری تخلفات قانونی امنیتی آشکار، امروزه با آزادی تمام، گذران زندگی می‌کند؛ در حالی که شرکت دلالی رفکو فیوچرز (futures Refco) در سال ۲۰۰۵ از هم پاشید و رییس آن فیلیپ بنت به ۱۶ سال حبس محکوم شد. (رفکو بعدها به مرکز اصلی ام‌اف گلوبال تبدیل شد.)

ام‌اف گلوبال به نوبه خود مشمول بند ۳ از ماده ۷ قانون تجارت شد که مخصوص شرکت‌های دلالی است. در حالی که در اصل باید از بند ۴ ماده ۷ که مختص دلال‌های فیوچرز است تبعیت می‌کرد؛ چرا که ام‌اف گلوبال یک شرکت دلالی فیوچرز است. علت چیست؟ برای آنکه بانک‌هایی خاص که به قدری بزرگ هستند که هرگز دچار ورشکستگی نمی‌شوند از آنها حمایت کامل می‌کنند. امروزه هیچ قوانینی وجود ندارند. تنها چیزی که وجود دارد، غارت است.

این یک درس است نه تنها برای آنهایی که در صنعت پول هستند، بلکه برای کسانی که در تمام مراتب جامعه پول و ثروت را تعقیب می‌کنند: شما می‌توانید قانون را نقض کنید، می‌توانید سرقت کنید، و هیچ کس شما را مجازات نمی‌کند.

امروزه دنباله روی از قوانین سرمایه‌داری که مدت‌های مدیدی است وضع شده اند، به نظر همچون بازی برای طمعکاران به شمار می‌رود. سرمایه‌داری یک بازی سرسختانه است. سرمایه‌داری درنده و خشم آلود است. خطر شکست در سیستم سرمایه‌داری بسیار بالاست. میزان منافع همان‌طور که گفته شد اغلب بسیار پایین است. جای شگفتی نیست که افراد موفق تا این اندازه مورد توجه قرار می‌گیرند. خطوط هوایی آمریکا و جنرال موتورز و کوداک به مدت چندین دهه به ارائه خدمات و کالای مفید در مقیاس عظیم پرداخته‌اند و برای صدها هزار کارمندشان مشاغل موفقی فراهم کرده‌اند. در عین حال آنها به طور کلی با استانداردهای سختگیرانه سرمایه‌داری همگام نبوده‌اند.

دزدی، سرگرمی بسیار سهل‌الوصول‌تری شده است. میزان خطرش بسیار ناچیز است و منافع آن بسیار بالا است. هیچ رقابتی وجود ندارد. شما حتی نیاز به کارمند هم ندارید تا برایتان کار کند. فقط مقداری اسکناس به عضو کنگره پرداخت می‌کنید و بعد اسکناس‌های بیشتری داخل جیبتان

می‌گذارید.

این فقط به صنعت پول ختم نمی‌شود. نهادهایی که امروزه رونق دارند آنهایی هستند که به نحوی مساعدت‌های دولتی همراه آنها بوده است، قراردادهای حمایتی و صنعت جنگ افزاری، کارتل‌های آموزشی و خدمات پزشکی، کارمندان دولتی و برنامه‌های جبران غرامت نامعقول مربوطه. رقابت بسیار اندک است و میزان منافع بالا است. و آیا چرا ما همواره در جنگ و کشمکش با کشورهایی هستیم که نفت (یا هروئین) فراوانی دارند؟ می‌دانید چرا؟

جهت اطلاع همه آنهایی که به این موضوع اهمیت می‌دهند، باید گفت که ارزش‌ها تغییر یافته اند. رفتارهای مخرب اجتماعی بسیار نتیجه بخش تر از رفتارهای مفید اجتماعی است. کارتلیسم حمایت شده دولتی و سرقت از محل پرداختی‌های مالیات بهتر از فراهم کردن کالا و خدمات در بازارهای سرمایه‌داری پردردسر کارساز هستند. یک جامعه، زمانی به پرمخاطره‌ترین وضع خود می‌رسد که در آن توانایی‌ها و بلند‌همتی‌های پرتکاپو‌ترین و توانمند‌ترین افراد در پاسخ به محرک‌های موجود، به سمت رفتارهای اجتماعی مخرب

پیش روند.

دوران تجاوز، غارت، تاراج و بردگی بازگشته است. با اینکه امروزه کمی ملایمانه‌تر جلوه می‌کند؛ مگر آنکه شما یک عرب باشید که در راس ذخایر نفتی عظیم قرار گرفته است. این ملایمت سبب می‌شود قربانیان مطیع نگه داشته شوند، از آنجایی که آنها نتوانسته‌اند به طور کامل دریابند که چه چیزی در حال وقوع است؛ ولی در اساس این رخداد به مثابه همان دوران دون گذشته است.

آغاز یک تجارت معمولی نتایج اندک و کمتری به بار خواهد داد. این به ویژه در مورد تاجران کوچک‌تر صحت دارد که تسلیم شده‌اند و کارشان را ترک کرده‌اند. مالیات‌ها بسیار سنگین و قوانین طاقت‌فرسا هستند. رقابت با کارتل‌های حامی دولت بسیار سخت است. بی‌ثباتی مالی مزمن‌تر شده است. اوضاع اقتصادی دارد اوضاع وخیم‌تری به خود می‌گیرد و امید‌ها برای بهبود بسیار ناچیزند.

تا زمانی که رفتارهای اجتماعی مخرب پربازده‌تر از رفتارهای اجتماعی سازنده باشند، وخامت اوضاع بیشتر خواهد شد. این می‌تواند برای مدت طولانی‌تری دوام یابد. در اسپانیای قرن ۱۷ ام، دولت به تدریج امکان حضور تولید‌کنندگان طبقه متوسط و بازرگانان را غیرممکن ساخت و این در حالی بود که طبقه موذی اشراف زادگان و کارکنان نظامی و دولتی در حال رشد و پیشرفت بیشتر و بیشتری بودند. بازرگانان مبالغ هنگفتی به دولت می‌پرداختند تا از زمره نجیب زادگان پایین رتبه شمرده شوند، از اوراق قرضه دولت بهره ببرند، آداب درباریان را فرا گیرند تا (از طریق دولت) به منابع مالی دسترسی یابند. و ناخوشایندی‌های حرفه تجارت را رها کنند. کارگران به مشاغل دولتی امن و باثبات یورش بردند. طبقه موذی در نهایت میزبان خود را بلعیدند و امپراتوری با شکست مواجه شد.

روند رو به رکود در کشور به مدت بیش از یک قرن تا سال ۱۷۰۱ ادامه یافت؛ یعنی زمانی که طی تغییرات حاصله از سلسله جانشینی‌های سلطنتی، نوه لویی شانزدهم فرانسه که حتی قادر نبود به زبان اسپانیایی تکلم کند به عنوان پادشاه آتی اسپانیا برگزیده شد. او تعدادی چند از مشاورین فرانسوی را به کار گرفت که با همه انواع مفاسد دولتی به مبارزه پرداخته، آنها را از بین برند. طبق مدل فرانسوی اصلاحاتی در ساختار حکومت شکل گرفت و در نهایت بهبود اوضاع اسپانیا حاصل گردید.

اسپانیا در برهه‌ای از زمان بزرگ‌ترین امپراتوری جهان را در اختیار داشت که از کالیفرنیا تا فیلیپین امتداد داشت. امروزه، ۵ قرن پس از نقطه اوج اسپانیا این کشور به مکان دلپذیری برای بازدیدکنندگان بریتانیایی و آلمانی تبدیل شده است که برای گذراندن تعطیلات رهسپار اسپانیا می‌شوند. مگر آنکه بخواهیم به پیش فرض حاکم بر این منطقه یعنی بیکاری شدید و انتخاب فرمانروای پیش‌رو بیندیشیم که آن را به مکان نامناسبی حتی برای گذراندن تعطیلات تبدیل می‌کند.

هم‌اکنون در ایالات متحده طرفداران حزب میانه‌رو خواهان آن هستند که به‌رغم وجود فساد و زوال‌های روزافزون از وضع موجود حمایت کنند. طرفداران حزب لیبرال هم به نظر نمی‌رسد که بتوانند به طور منسجمی به شرح آنچه در حقیقت در حال روی دادن است بپردازند و این حزب از ابتذال یک قرن پیش خود که چیزی جز ارائه کاریکاتوری از دیالوگ‌های سیاسی نبوده است، فراتر نرفته

است.

امروزه عده‌ای می‌گویند که ما در حال تجربه «بحران سرمایه‌داری» هستیم، به عقیده بنده ما در حال رنج بردن از بحرانی هستیم که در هنگام عدم حضور سرمایه‌داری به وقوع می‌پیوندد. یعنی همان مفهوم اخلاقی که مقصود آدام اسمیت هم بود. ما تمایلات روزافزونی به دزدی، غارت و هرزگی یافته‌ایم که عاری از الزامات سرمایه‌داری جهت فراهم کردن خدمات و کالاهای مفید است. مقصد این مسیر برای هر کسی که به مدت اندکی به آن بیندیشد واضح و روشن خواهد بود.