از هشت قرن حماقت مالی تا سقوط آزاد

نویسنده: اندرو لو۱

مترجم: محمدرضا فرهادی‌پور

اشاره: این نوشته ۲۱ کتاب نوشته شده در مورد بحران مالی اخیر را مرور می‌کند. بخش اول شامل کتاب‌های آکادمیک است و بخش دوم شامل کتاب‌های ژورنالیستی. متن پیش‌رو قسمت دوم از بخش آکادمیک است. تا پاییز ۲۰۰۹، سرخط‌های مراحل اولیه بحران مالی مشخص شده بودند، اگرچه هنوز بر سر علت (یا مقصر) اصلی بحران مشاجره‌ای جدی برپا بود. در سپتامبر ۲۰۰۹، کتاب «حالا زمان متفاوتی است: هشت قرن حماقت مالی۲» نوشته کارمن رینهارت و کنث روگوف۳ داده‌ها و محتوای تاریخی ارزشمندی برای درک بحران فراهم کردند. در میان تمام کتاب‌هایی که در این مقاله مرور می‌شوند، این کتاب تقریبا با ۱۰۰ صفحه ضمیمه شامل داده‌ها و اطلاعات مالی، غنی‌ترین پژوهش به‌شمار می‌رود و تجربی‌ترین بنیان تحقیق را دارد. اگر همه نویسندگان کتب‌ مرتبط با بحران ملزم بودند که برای پشتیبانی از ادعای‌شان داده‌های محکمی ارائه کنند، همانند کاری که رینهارت و روگوف در بیشتر اوقات در کتاب‌شان انجام داده‌اند، خوانندگان به ‌شکل قابل‌توجهی خشنودتر بودند و فهم جمعی ما نیز خیلی بیشتر می‌بود.

این خلاصه وسیع از بحران‌های مالی نشان داد که کسادی درجه دو ۲۰۰۷ وقتی با اسناد تاریخی مقایسه می‌شود نه تنها بی‌سابقه نبوده بلکه عجیب و غریب هم نبوده است. رینهارت و روگوف به‌طور خلاصه اندیشه «حالا زمانی متفاوت است» را در میان سرمایه‌گذاران، دانشگاهیان و سیاست‌گذاران مستندسازی کرده‌اند. آنها ظهور حباب مسکن را به‌طور خاص و ظهور صنعت مالی را به‌طور عام به افزایشی بزرگ در جریانات ورودی سرمایه به ایالات متحده پیوند می‌زنند. با این ‌همه می‌گویند که اندازه بزرگ و موقعیت مرکزی اقتصاد آمریکا- بزرگ‌ترین موتور رشد در طول تاریخ اقتصاد- آن را از اشکال پایه‌ای مصیبت‌های مالی مصون نمی‌کند. به‌طور ناامیدکننده‌تری، توان کارشناسی و دانش متخصصان مالی یا توان نهادها و موسسات مالی اقتصاد آمریکا هم آن را از بحران مالی مصون نمی‌دارد. نیروهای جهانی‌شدن یا نوآوری هم این اقتصاد را از وقوع بحران مالی مصون نمی‌دارند- در حقیقت، همه این نیروها و نهادها کانال‌‌های جدیدی برای انتشار بحران خلق کرده‌اند.

برای واکنش نسبت به بحران‌های آتی، رینهارت و روگوف توسعه بیشتر سیستم‌های «هشدار اولیه» و نظارت و شفافیت دقیق‌تر داده‌های مالی ملی را پیشنهاد می‌کنند که البته شاید این کار از طریق یک نهاد مالی بین‌المللی جدید انجام شود، شبیه به توسعه گزارش استاندارد حساب‌های ملی بعد از جنگ جهانی دوم. ضمیمه‌های حاوی داده‌های مالی در پایان این کتاب و تحلیل آنها راه را برای چنین ابتکاری هموار می‌کند. آنها همچنین در خصوص مرض «حالا زمان متفاوتی است» برمبنای انتقاد لوکاس هشدار می‌دهند. اظهار نظر مشهور رابرت لوکاس در اقتصاد کلان علیه پیش‌بینی تاریخی است؛ به دلیل اینکه برون‌یابی و مقایسه خطی ساده گذشته برای برآورد آینده، پیچیدگی و ابهام انتظارات عقلایی را به‌حساب نمی‌آورد. رینهارت و روگوف استدلال می‌کنند که از آنجا که اسناد تاریخی نشان می‌دهند که بعضی کشورها از بی‌ثباتی مالی پایدار تا بلوغ مالی را «به تدریج طی کرده‌اند»، امیدوارند که اشکال بهبودیافته نظارت بر خود و پیشرفت‌های نهادی بتواند از وقوع انواع مشخصی از بحران‌های مالی ممانعت به عمل آورد، به‌‌رغم ملاحظه انتقاد لوکاس که چنین پیش‌بینی‌هایی بی‌فایده هستند.

چشم‌اندازی نامتعارف از بحران‌های مالی ایالات متحده در نوامبر ۲۰۰۹ در کتاب اقتصاددانان استرالیایی، راس گارنوت۴ و همکار ژورنالیستش، دیوید لیواین اسمیت۵ پیدا شد. این کتاب که در اصل برای یک خواننده استرالیایی نوشته شده بود؛ سقوط بزرگ ۲۰۰۸ ۶ نام داشت و تبیینی تقریبا ژورنالیستی از وقایع بحران اخیر تا تابستان ۲۰۰۹ ارائه می‌کرد، که در آن نویسندگان بسیاری از شرکت‌ها و شخصیت‌های درگیر بحران را به اسم و با حکایت‌هایی از آنها با چاشنی فراوان توصیف می‌کردند. این کار برای آنها ضروری بود؛ به این دلیل که بسیاری از فعالان اصلی بحران برای استرالیایی‌ها ناشناخته بودند؛ اما روایت آنها قویا با روایت اقتصاددانان دانشگاهی آمریکایی از بحران خیلی متفاوت است.

موقعیت استرالیا به عنوان یک اقتصاد پیشرفته انگلیسی‌زبان که هنوز برای اقتصادهای شمال، پیرامونی به شمار می‌رود، شدیدا روایت گارنوت و اسمیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همانند رینهارت و روگوف، آنها فورا حباب مسکن را به جریانات فزاینده سرمایه، به ویژه به جریانات سرمایه از چین، گره می‌زنند. آنها قویا با فرضیه ایجاد برای توزیع موافقند و اعتقاد دارند که تصرف قانونی و فرهنگ حرص و آز به پیشرفت بحران کمک کرده و آن را برانگیخته است. با این‌ همه، کتاب سقوط بزرگ ۲۰۰۸ وقتی برای خواننده آمریکایی بیشترین ارزش را دارد که توصیفاتش از نوآوری‌های موازی در صنعت مالی و اقتصاد سیاسی استرالیا را ارائه می‌کند. نویسندگان کتاب، سرایت ایده‌های مالی و اقتصادی را در جهان انگلیسی‌زبان بدیهی می‌شمارند و همین باعث می‌شود اقتصادهایی مانند استرالیا، بریتانیای کبیر و ایالات متحده تجارب مشابهی مانند اوراق‌بهادارسازی، سیستم بانکی در سایه، رونق قیمت‌های مسکن و ظهور پاداش مدیریتی را پشت سر بگذارند به جای این‌که پیشرفت‌هایی طبیعی و مستقلی را در پاسخ به شرایط اقتصاد داخلی خودشان تجربه کنند.

اگر دانشگاهیان آمریکایی پیش از این در روایت‌های‌شان از بحران مالی محتاط بودند، با انتشار کتاب جوزف استیگلیتز با عنوان «سقوط آزاد: آمریکا، بازارهای آزاد و نشست اقتصاد جهانی»۷ در ژانویه ۲۰۰۹ رودربایستی‌ها کنار گذاشته شد. این کتاب تا حدی توسعه دو مقاله پیشین استیگلیتز در مجله ونیتی فیر۸ و مرثیه و تبیین او از بحران مالی بود. او داستان خود را با ترکیدن حباب اینترنت در سال ۲۰۰۰ آغاز می‌کند. از نظر او، حباب مسکن و بحران وام‌های رهنی درجه دو نمی‌تواند از رونق و رکود پیشینی یعنی حباب دات.کام منفک شوند، بلکه همگی علائم بحران سیستمیک عمیق‌تری را به سیاست‌گذاران و موسسات مالی نشان می‌دهند. درعوض شناسایی مشکلات ریشه‌ای و زیربنایی حباب اولیه، از کار انداختن سازوکار نظارتی، تصرف نظارتی و انفجار نوآوری‌های مالی آزمایش‌نشده صحنه را برای بحران بعدی آماده کرد. استیگلیتز می‌ترسد که این الگو دوباره تکرار شود: دولت معیارهای نصفه‌ونیمه‌‌ای- یا تصمیمات سیاستی بدی- را در واکنش به بحران وام‌های رهنی درجه دو اتخاذ کرد که شرایط را برای بحران بزرگ‌تری آماده می‌کند. در بسیاری موارد، لحن مجادله‌آمیز استیگلیتز ماهیت جریان اصلی ارائه شده از بحران را دروغگو می‌پندارد. این ناپایداری نظریه ایجاد برای توزیع است، که به‌طور خطابه‌ای با فاش‌سازی رشوه‌گیری و جنایت‌کاری کامل در میان پیوندهای میانی زنجیره وام‌های رهنی درجه دو تشدید شده است.

بااین‌حال، در نگاه استیگلیتز، بزرگ‌ترین انگیزه‌های نادرست، در میان نهادهای مالی دیده می‌شود که «خیلی بزرگ‌تر از آنند که ورشکست شوند»، که استیگلیتز استدلال می‌کند این نهادها ریسک زیادی را پذیرفتند به این دلیل که «خیلی بزرگ‌تر از آنند که ورشکست شوند». آنها خیلی بزرگ بودند و برای کارکرد سیستم‌های مالی اقتصاد آمریکا (و جهان) کلیدی به شمار می‌رفتند به‌گونه‌ای که تصور بر این بود که مدیران آنها باید به‌‌رغم تصمیم‌گیری‌های خیلی ضعیف نجات یابند.

در حالی ‌که چنین کانال‌های به‌درستی گزنده‌ای بخش مهمی از واکنش عموم به بحران هستند، اما چیز جدیدی در روش تحلیل داده‌ها یا تحلیل اقتصاد به چشم نمی‌خورد. این موضوع اساسا منطقی به نظر می‌رسد که این ایده که یک شرکت «خیلی بزرگ‌تر از آن است که ورشکست شود» و همچنین تضمین‌های ضمنی دولت می‌تواند استراتژی شرکت را تاحدی تحت تاثیر قرار دهد، اما کمی‌سازی این اثرات دشوار به‌نظر می‌رسد. به‌طور خاص، تعیین اینکه بسته نجات دولت ممکن است هیچ اثری بر ریسک‌پذیری شرکت نداشته باشد، توجه به این موضوع مهم است که بسته نجات برای نجات صاحبان اوراق یا صاحبان سهام یا هر دوی آنها طراحی شده است. اینجا جایی است که تحلیل اقتصادی جدید می‌تواند ارزش افزوده‌ای داشته باشد. برای مثال، با توجه به شواهد تجربی فالنبراچ و استولز۹ (۲۰۱۱) و مورفی۱۰ (۲۰۱۱) که ظاهرا انگیزه‌های مدیران ارشد اجرایی تا حد زیادی توسط صاحبان سهام هدایت می‌شده، تضمین‌های ضمنی دولت سبب شد تا صاحبان سهام ریسک بیشتری را بپذیرند. با توجه به این موضوع ما ملزم به تمرکز یا کاهش اندازه نهادهای مالی بزرگ هستیم؟ یا اینکه این کار واکنشی به نگرانی‌های عمیق‌تر در خصوص حکمرانی شرکتی و این موضوع است که مدیران ارشد اجرایی شرکت باید ثروت ذی‌نفعان۱۱ را حداکثر کنند و نه سهامداران ۱۲ شرکت را؟ حداکثر کردن ثروت سهامداران در حال حاضر هدف اصلی بیشتر مدیران ارشد اجرایی و برنامه‌های جبرانی آنها در آمریکا است. با این ‌همه، بعضی خطابه‌ها در این بحث طرحی نانوشته را برای سیاست‌های فراگیرتر پیشنهاد می‌کنند که به‌طور کامل عزیمتی از ساختارهای حکمرانی شرکتی کشورهای آنگلوساکسون و قانون عرفی مثل ایالات متحده و انگلیس است. تحلیلی جزئی‌تر مبتنی‌بر حقایق در این زمینه ارزشمندتر خواهد بود.

مطابق با بینش استگیلیتز راه‌حل مناسب اصلاح کل سیستم مالی آمریکا در مقیاسی است که از زمان رکود بزرگ تا به حال دیده نشده است. بخشی از مرثیه کتاب سقوط آزاد مربوط به فرصت ازدست‌رفته برای انجام چنین اصلاحاتی است. بااین‌حال، روایت استیگلیتز از اقتصاد سیاسی ماورای بسته‌های سیاستی محرک و نجات اقتصاد خیلی مبهم و گنگ می‌شود. او در روایت این ماجرا بیشتر نقش متخصصان علم سیاست را بازی می‌کند تا اقتصاددانانی که می‌خواهند به ما روایت کاملی از آنچه اتفاق افتاد را بگویند.

خوانندگان بسته به پیش‌زمینه اعتقادی‌شان احتمالا اشتیاق اخلاقی استیگلیتز را هم نیروبخش و هم خسته‌کننده می‌یابند، اما حداقل او در خصوص اعتقادات راسخش شفاف است. بااین‌حال، او گاهی‌اوقات شفافیت خود را با توجه به اظهاراتش در خصوص اعتقاد نادرست در میان بازیگران سیاسی طی بحران از دست می‌دهد. استیگلیتز یقینا در موقعیتی خاص برای شنیدن اطلاعات ممتازی درباره مباحثات سیاست‌گذاری قرار داشت، او به تیم اقتصادی اوباما با تسهیم اعتقادات آنها با خودش اعتبار بخشید، هرچند اختلاف عقیده‌ای جدی با آنها داشت. هنوز هم کنجکاوی بسیاری از خوانندگان در مورد شرایط فراسوی بعضی از این افشاگری‌ها تحریک می‌شود. متاسفانه، احتمالا این حس کنجکاوی ارضا نخواهد شد مگر اینکه استیگلیتز همه آنچه را که می‌داند بگوید.

پاورقی:

۱- Andrew W. Lo

۲- This Time Is Different: Eight Centuries of Financial Folly. Princeton University Press.

۳- Carmen M. Reinhart and Kenneth Rogoff

۴- Ross Garnaut

۵- David Llewellyn-Smith

۶- The Great Crash of ۲۰۰۸

۷- Freefall: America, Free Markets, and the Sinking of the World Economy

۸- Vanity Fair

۹- Fahlenbrach and Stulz

۱۰- Murphy

۱۱- stakeholder

۱۲- shareholder