پیش‌گفتار

خانه بکی

نگارش کتابی مختصر و مفید درباره علم اقتصاد، با وجود آسانی، دشوار نیز هست. آسان است؛ چون هر طور که نگاه کنیم همه ما اقتصاددان هستیم. برای مثال نیازی نیست کسی به ما توضیح دهد قیمت چیست چون هر روز با انواع و اقسام قیمت‌ها سر و کار داریم. اگر چه شاید نیاز باشد تا کارشناسان توضیح دهند چرا بانک‌ها به سپرده‌های پس‌انداز مردم بهره می‌پردازند یا چرا ریسک‌گریزی، مفهوم پیچیده‌ای است یا چرا روش فعلی اندازه‌گیری ثروت، هدف و غایت اصلی در اندازه‌گیری ثروت را نادیده می‌گیرد،(۲) اما هیچ کدام از این‌ها ایده‌هایی بیگانه برای ما نیستند. به خاطر اهمیتی که علم اقتصاد در زندگی همه انسان‌ها دارد، هر یک از ما وقتی احساس می‌کنیم اوضاع اقتصادی خراب است درباره کار (یا کارهایی) که باید انجام شود تا اوضاع روبه‌راه شود نیز نظرات و دیدگاه‌هایی داریم. ما به راحتی از نظرات خویش دست برنمی‌داریم؛ چون اخلاقیات ما منش سیاسی ما را پدید می‌آورد و سیاست‌ورزی ما، اقتصاد ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. هنگام اندیشیدن به علم اقتصاد، به شک و تردیدها میدان نمی‌دهیم. به همین جهت، زمانی‌که سعی می‌کنیم مسیرهای (۳) شکل‌دهنده جهان اقتصادی را آشکار سازیم همان دلایلی که ما را به سمت مطالعه علم اقتصاد می‌کشاند خود به صورت سد و مانع درمی‌آید. اما به آن جهت که مباحث علم اقتصاد تا حد زیادی درباره بررسی آن مسیرها است- این علم تا حد امکان علمی اجتماعی مبتنی بر تجربه و شواهد(۴) است، نباید شگفت‌آور باشد که بیشتر اوقات اختلاف‌نظرهای مردم بر سر مسائل اقتصادی، در نهایت امر، اختلاف بر سر قرائت و برداشت آن‌ها از «واقعیات»(۵) و نه «ارزش‌هایی» (۶) است که به آنها باور دارند. به همین خاطر است که نوشتن کتابی مقدماتی درباره علم اقتصاد دشوار است. ابتدا که طرح نگارش این کتاب را در ذهن خود ترسیم می‌کردم، قصد ارائه مروری کلی از علم اقتصاد برای خوانندگان داشتم، دقیقا به همان شکلی که در کتب درسی و نشریات معتبر اقتصادی دیده می‌شود. اما با اینکه هسته تحلیلی و تجربی علم اقتصاد در گذر زمان و طی ده‌ها سال قوی‌تر شده است، شیوه گزینش موضوعات در کتب درسی موجود نتوانست من را راضی کند (برای مثال در این قبیل کتاب‌ها اصلا اشاره‌ای به زندگی و اقتصاد روستا در مناطق فقیرنشین جهان نمی‌شود جایی که حدود ۵/۲ میلیارد انسان زندگی می‌کنند)، و موضوعاتی که در نشریات معتبر اقتصادی بر آنها تاکید می‌شود نیز مرا راضی نکرد (در این نشریات، عامل «طبیعت» به‌ندرت به شکل بازیگری فعال مشاهده می‌شود). همچنین برای من مسلم شده بود که انتشارات دانشگاه آکسفورد از من خواسته است کتابی مختصر و مفید درباره علم اقتصاد بنویسم و کتاب‌های درسی اقتصادی با بیش از ۱۰۰۰ صفحه مطلب در بازار وجود دارد! پس به ذهنم خطور کرد که باید طرح اولیه خویش را کناری گذاشته و به نقل و روایت آن نوع استدلالی که ما اقتصاددان‌ها به‌کار می‌بریم تا جهان اجتماعی اطراف خود را درک کنیم، بپردازم و سپس آن شیوه استدلال را در مورد برخی از «عاجل‌ترین» مسائلی که بشر امروزی با آنها مواجه است، به کار گیرم. همین اواخر بود که تشخیص دادم قادر به این‌کار هستم فقط اگر گفتار و گفتمان کتاب را حول زندگی دو نوه کتابی خود- بکی و دستا(۷) - شکل دهم. زندگی بکی و دستا هر چقدر که بخواهیم با هم تفاوت دارد، اما از آنجا که هر دو نوه من هستند، معتقدم آنها را خوب درک می‌کنم و می‌شناسم. مهم‌تر اینکه، علم اقتصاد به من کمک کرده است تا زندگی آنها را بهتر درک کنم. ایده‌های بسط یافته در این کتاب، در کتاب پیشین من، تحقیقی درباره به‌زیستی و بدبختی(۸)

(آکسفورد: انتشارات کلارندون، ۱۹۹۳) تدوین و بررسی شده بود. هنگام نوشتن آن کتاب تشخیص دادم علم اقتصاد بیش از پیش اخلاقیات من را پدید آورده بود و اخلاقیات من در عوض سیاست‌ورزی من را تحت تاثیر قرار داده بود. چون این یک زنجیره علی‌نامعمول است، کتاب پیشین فنی‌تر و بسیار «سنگین‌تر» بود. پیشرفت‌های نظری و تجربی که پس از انتشار آن کتاب تا به اکنون رخ داده است باعث شد دیدگاهی که در آن کتاب بدان باور داشتم اینک حتی قوی‌تر شود. من اوضاع و مسائل را بسیار بهتر از آن زمان درک

می‌کنم؛ از جمله اینکه چرا چیزهای بسیاری را درک نمی‌کنم. کتاب حاضر، ادامه طبیعی کتاب پیشین من است.

پارتا داسگوپتا

کالج سنت جان، کمبریج

خانه دستا