تورم و اقتصاد جزیره

مترجم: شاهین رسولیان

منبع: How an Economy Grows and Why it Crashes

بخش دهم

اگر به خاطر بیاورید در قسمت قبل دولت به دست جاه طلبان افتاد. آن‌ها برای عوام فریبی و تامین مالی پروژه‌های بازسازی جزیره به کمک دانشمندان روشی کشف کردند که طی آن می‌توانستند هر نه ماهی واقعی را به ده ماهی دولتی تبدیل کنند. اما این ماهی‌های دولتی به اندازه ۱۰درصد کوچک‌تر از ماهی واقعی بود.

نمایندگان مجلس از این وضعیت بسیار خوشحال بودند. حال آنها می‌توانستند ارتش خود را گسترش دهند و هرچقدر که می‌خواهند پول خرج کنند. دیگر نیازی نبود تا نگران بودجه یا مالیات برای مخارج خود باشند.

دولت هر ساله بیشتر از پس‌انداز خود در بانک برگه‌های ماهی چاپ می‌کرد. هر زمان که سپرده بانکی کاهش می‌یافت، کارشناسان به کمک فناوری ابداع شده مشکل را حل می‌کردند. گذشته از اینها سازوکار رفت و روب ونظافت معابر هم در جزیره به راه افتاد که البته کارکنانی هم برای انجام آن استخدام شدند.

برخی از پروژه‌هایی که دولت تامین مالی آنها به عهده گرفته بود برای تمام مردم جزیره سودمند بود. نیروی دریایی جزیره صاحب قایق‌های بزرگ تری شد و سیستم جدید گاری رانی، حمل و نقل جزیره را تسهیل کرد.

علاوه بر اینها وزارت ماهیگیری جزیره هم مشغول به کار بود. این سازمان به کارکنان تحت استخدام خود دستمزد و مزایای بالایی می‌پرداخت. کسانی که در این سازمان کار می‌کردند برای آنکه در شغل خود باقی بمانند از نمایندگان کنونی مجلس حمایت می‌کردند.

اما این زیبایی‌ها همچون خاکستری بود که در زیرش آتش در حال شعله گرفتن بود.

وزارت ماهیگیری از آنجایی که انگیزه‌ای برای کسب سود و خطرپذیری نداشت، نتوانست کارآیی خود را حفظ کند.

از طرفی سرعت صید ماهی آنقدر کافی نبود که بتوان آن را جایگزین برگه‌های ماهی کرد و از طرف دیگر سرعت تولید ماهی‌های دولتی هم کمتر از سرعت چاپ برگه‌های ماهی بود. اکنون برای جبران کسری موجودی بانک به جای تبدیل هر نه ماهی واقعی به ده ماهی دولتی، باید هر چهار ماهی واقعی به پنج ماهی دولتی تبدیل می‌شد. به عبارتی هر ماهی دولتی ۲۰درصد کوچک‌تر از ماهی واقعی بود. هر چه این کاستی بیشتر می‌شد اندازه ماهی دولتی کوچک‌تر از ماهی واقعی می‌شد.

ماهی دولتی آنقدر کوچک شد که ساکنین جزیره برای سیر شدن نیاز به بیش از یک ماهی در روز داشتند. بیشتر ساکنین حداقل دو ماهی در روز می‌خوردند.

ارزش ماهی روز به روز کمتر می‌شد و از آنجایی که ماهی به عنوان پول در جزیره مورد استفاده قرار می‌گرفت، قیمت تمام کالاها باید افزایش می‌یافت تا این کاهش ارزش ماهی را جبران کند. در اینجا بود که مشکل «تورم» به وجود آمد. تا کنون وجود کارآیی در اقتصاد قیمت‌ها را پایین نگه داشته بود، اما اکنون به دلیل تورم به وجود آمده از سیاست‌های نادرست دولتی، قیمت‌ها رو به افزایش بود.

جالب آنکه کسی واقعا نمی‌دانست چرا قیمت‌ها دارد افزایش پیدا می‌کند. الی گرینفین نظریه جالبی ارائه کرد. او گفت: «تورم ناشی از پدیده ای به نام فشار هزینه-قیمت-ماهی (cost-price-fish push) است.» او بر این باور بود که نرخ بالای استخدام در یک اقتصاد قوی باعث می‌شود که تقاضا برای ماهی بیشتر شود و لذا قیمت‌ها افزایش یابند.

گرینفین برای اثبات ادعایش اظهار کرد که امروزه اغلب ساکنین جزیره دو برابر اجداد خود غذا می‌خورند.

گرینفین هشدار داد که در صورت عدم وجود سطح ثابتی از تورم، مردم انگیزه اقتصادی خود را از دست خواهند داد و در نتیجه تقاضای ماهی کاهش می‌یابد و اقتصاد جزیره تضعیف می‌شود. سپس او بیان کرد که سطح تورم به اندازه نصف شکم ماهی در سال، سطحی مناسب است. به نظر او سطح کمی از تورم برای رشد اقتصادی ضروری بود.

فرانکی گفت: «خیلی خوب فیلم بازی کردی الی. تو می‌توانی همه چیز را وارونه جلوه دهی.» هیچ کس دولت را که مقصر اصلی تورم بود، سرزنش نکرد.

دولت به منظور کسب محبوبیت در نزد مردم همچنان به چاپ برگه ادامه داد. به دنبال آن ماهی دولتی هم روز به روز کوچکتر می‌شد و البته ارزش ماهی نیز کاهش می‌یافت. در نتیجه دستمزدها و قیمت‌ها نیز باید اضافه می‌شدند. اگرچه در برخی سال‌ها به دلیل بهره‌وری بیشتر تورم کمتر می‌شد، اما دو چیز همواره مسلم بود. یکی اینکه ماهی‌ها بزرگ‌تر نمی‌شدند و دیگری اینکه قیمت‌ها کاهش نمی‌یافتند.

هنگامی که تورم به اندازه غیرقابل باوری افزایش یافت، مردم متوجه شدند ماهی‌ای که از بانک پس می‌گیرند بسیار کوچک‌تر از ماهی ای است که روز اول به عنوان سپرده به بانک سپرده بودند. لذا به‌رغم سود سپرده خوبی که بانک می‌پرداخت، مردم ترجیح دادند کمتر پس‌انداز کنند. به دلیل تورم بیش از اندازه مردم تصمیم گرفتند ماهی‌های خود را قبل از آنکه بی ارزش تر شوند، مصرف کنند.

اولین فشار این تورم روی بازنشستگان بود. این افراد در جوانی تعدادی ماهی برای روزگار بازنشستگی پس‌انداز کرده بودند، اما می‌دیدند برای زنده ماندن باید در روز به جای یک ماهی حداقل دو یا سه ماهی بخورند. لذا پس‌اندازی که قرار بود برای ۲۰ سال مخارج آنها را تامین کند، بیشتر از چهار یا پنج سال دوام نداشت.

از آنجایی که تورم مانع از پس‌انداز شد، موجودی بانک رفته رفته کمتر شد. بنابراین پس‌انداز کمتری برای تامین مالی و حمایت از پروژه‌ها در بانک وجود داشت. نتیجه آن بود که تعداد پروژه‌ها کم شد و تعدادی از کارکنان از کار بیکار شدند. مردم نا امید از کاهش تورم تصمیم گرفتند تا پس‌اندازهای خود را در پروژه‌های مانی فاند (کسی که پروژه‌های پرخطر ولی پر بازده را انتخاب می‌کرد) سرمایه گذاری کنند تا شاید سود زیاد حاصل از این کار بتواند ضرر بی‌ارزش شدن پولشان را جبران کند. هنگامی که بیکاری به سطح بحرانی رسید مردم از دولت خواستند تا کاری بکند.

در پاسخ، دولت قوانین و محدودیت‌های شدیدی برای کارخانه‌ها در زمینه میزان دستمزد پرداختی به کارکنان، شرایط استخدام و اخراج آنها و همچنین قیمت نهایی کالای تولیدی اعمال کرد، اما نتیجه این محدودیت‌ها کاهش فعالیت‌های تجاری و کاهش رشد کسب و کارهای موجود بود.

کمی بعد یک نماینده جدید به نام لیندی بی یک فرصت انتخاباتی جدید پیدا کرد. فرصت ساختن یک جامعه قدرتمند. لیندی بی قول داد که اگر به عنوان نماینده ارشد انتخاب شود نه تنها برای قایق‌های نیروی دریایی نیزه‌های بزرگ‌تری تهیه می‌کند، بلکه با پرداخت برگه ماهی بیکاری به کارکنان اخراج شده، به بازسازی اقتصاد کمک می‌کند.

تعجب‌آور نیست که او توانست در مقابل رقبای خود پیروز شود. با انتخاب او فرآیند چاپ ماهی با سرعتی بیشتر از قبل ادامه یافت.

اندازه ماهی دولتی به یک دهم اندازه اولیه آن رسید. حتی گرینفین هم اعتراف کرد که بیشتر از این نمی‌تواند پوست ماهی را بکشد. هنگامی که دیگر در بانک چیزی جز تعدادی استخوان نمانده بود، او به مجلس رفت و درخواست یک جلسه فوق العاده داد. ادامه داستان را در قسمت آینده خواهیم خواند.