اعتراضات و جنگ عراق

گری بکر

یادداشت پوسنر در مورد مقایسه اعتراض‌ها به جنگ ویتنام و جنگ عراق را می‌توانید در ستون سمت راست بخوانید. از نظر من، برداشتن نظام خدمت اجباری، مهم‌ترین عاملی است که باعث شده است تعداد اعتراضات خشونت‌بار علیه جنگ عراق که هر روز از تعداد طرفداران آن کاسته می‌شود به حداقل برسد. شورش‌های علنی بر سر قانون خدمت اجباری نخستین بار در شهر نیویورک و در جریان جنگ‌های داخلی پس از آن شروع شد که شمالی‌ها پیش‌نویس این قانون را در سال ۱۸۶۳ تهیه کردند.

این شورش‌ها عمدتا از سوی جوانان طبقه کارگر بود که توانایی خرید خدمت را که در آن زمان وجود داشت، نداشتند. پس مبالغه نخواهد بود اگر که ادعا شود شورش‌های خشونت‌بار در آمریکا در زمان‌هایی رخ داده است که جنگ‌های غیرمردمی با خدمت اجباری نظام ترکیب شده باشد. به یاد آورید که رییس‌جمهور نیکسون و بسیاری از سیاستمداران دیگر طی جنگ ویتنام احساس می‌کردند که خدمت اجباری جوانان در نیروهای مسلح یکی از دلایل اعتراضات خشونت‌بار علیه جنگ بود. نتیجه این شد که نیکسون در ۱۹۶۹ کمیسیونی پانزده عضوی برای ایجاد نیروهای مسلح تمام داوطلب منصوب کرد (که به کمیسیون گیتس معروف شد) تا ببینند آیا راهی وجود دارد که یک ارتش تمام داوطلب جایگزین خدمت اجباری شود.

میلتون‌فریدمن، الن گرینسپن و ژنرال ویلیام وست‌مورلند که فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در ویتنام تا اواسط سال ۱۹۶۸ بود، همگی اعضای این کمیسیون بودند. ظاهرا تا حد زیادی تحت تاثیر توان اقناعی فریدمن بود که کمیسیون که در ابتدا به دو دسته برابر طرفداران و مخالفان خدمت اجباری نظام تقسیم شده بود، سرانجام در ۱۹۷۰ به اتفاق آرا توصیه‌ای منتشر کرد که به خدمت اجباری پایان داده شود. خدمت اجباری نظام در سال ۱۹۷۳ لغو شد و اعتراضات به‌شدت کاهش یافت اگر چه جنگ تا ۱۹۷۵ پایان نیافت.

چارلز رانگل نماینده مجلس از نیویورک، پیشنهاد برگشتن به حالت سابق خدمت اجباری را داده است. او ادعا می‌کند اگر نظام خدمت اجباری همگانی وجود می‌داشت دولت بوش عراق را اشغال نمی‌کرد. من باور ندارم که او درست می‌گوید، اما باور دارم که اگر مردان جوانان به تعداد انبوه به خدمت اجباری نظام فراخوانده شده بودند فشار برای خروج زودهنگام از عراق بسیار بیشتر می‌شد.

جنگ با عراق را فقط داوطلبان خدمت نظام و بخش خدمات غیرنظامی می‌گردانند؛ اگر چه برخی اعضای نیروهای مسلح و ارتش ذخیره وارد این شغل نمی‌شدند، اگر هنگام نام‌نویسی، وقوع این جنگ را پیش‌بینی می‌کردند. اتکای انحصاری به داوطلبان نظامی به این معنا است که «مالیات‌های» جنگیدن بین همه مالیات‌دهندگان تقسیم شده و فقط روی جوانان متمرکز نشده است.

به علاوه، ارتش اجباری از حیث منابعی که در سایر فعالیت‌ها از دست می‌رود بسیار پرهزینه‌تر است (یعنی شخص به جای خدمت در ارتش می‌توانست در جایی دیگر فعالیت کند که ارزش بالایی برای او و جامعه داشت) و آنها به طور میانگین علاقه و اشتیاق کمتری به خدمت نظام در مقایسه با نیروهای داوطلب نشان می‌دهند.

وقتی افراد مشمول و کسانی که داوطلب شدند تا از خدمت اجباری بگریزند، بخش چشمگیری از پرسنل نظامی را تشکیل می‌دهند، بیشتر بار مالی جنگ بر دوش آنها و نه مالیات‌دهنده معمولی می‌افتد. حتی آنهایی که طی جنگ جاری با عراق داوطلب شدند بخشی از بار مالی خدمت را به مالیات‌دهندگان انتقال دادند، چون تقاضای حقوق‌های بالاتری کردند. از آنجا که اکثر کسانی که در اعتراضات خشونت‌بار به طور کلی؛ و جنگ‌ها به طور خاص شرکت دارند معمولا جوانان هستند، نباید هیچ تعجبی داشته باشد که آنها طی این جنگ اعتراض کمتری کردند چون که آنها سهم کوچک‌تری از هزینه جنگ را نسبت به جوانانی که در جنگ ویتنام شرکت داشتند می‌پردازند.

من با پوسنر هم عقیده‌ام که تعداد کشته‌های بسیار کمتر در جنگ عراق نسبت به جنگ ویتنام، انگیزه اعتراضات خشونت‌بار را ضعیف کرده است، اگر چه جنگ محبوبیتی ندارد و با اینکه اندکی بیش از ۳۰۰۰ کشته را باید با تعداد بیشتر جراحات جدی وارده به پرسنل نظامی جمع کرد تا به معیاری کامل از هزینه‌های جانی و شخصی جنگ در عراق برسیم. با همه این‌ها، من معتقدم مخالفت خشونت‌بار با جنگ، بسیار بیشتر بود، اگر بسیاری از این‌هایی که کشته یا زخمی شدند از نیروهای مشمول و اجباری ارتش بودند. تاکید من بر اهمیت خدمت اجباری نظام در برانگیختن ناآرامی طی جنگ ویتنام شاید به نظر بی‌مورد باشد، زیرا بیشتر جوانانی که در اعتراضات خشونت‌بار شرکت کردند دانشجویان دانشگاه‌ها بودند.

تا سال ۱۹۶۹ دانشجویان معمولا خدمت نظام خود را به تاخیر می‌انداختند، اما دانشجویان می‌توانستند پیش‌بینی کنند که هر زمان تحصیلشان پایان یابد به خدمت فراخوانده خواهند شد.

بررسی‌ها نشان داده است که تعداد دانشجویان طی جنگ ویتنام بسیار بیش از آنکه در زمان صلح انتظار می‌رود افزایش یافت، چون که برخی افراد تحصیلات خود را ادامه داده و طولانی کردند تا از خدمت اجباری نظام بگریزند یا آن را به تاخیر اندازند. حتی اگر دانشجویان موفق می‌شدند از خدمت رفتن طفره روند؛ آنها با ماندن مدت بیشتری در دانشگاه، مالیات غیرمستقیمی می‌پرداختند و با تشخیص هزینه‌های غیرمستقیمی که باید در نتیجه خدمت اجباری بپردازند، جذب اعتراضات می‌شدند.

یک عامل دیگر که دانشجویان را طی جنگ ویتنام تشویق به اعتراض می‌کرد این بود که بازده اقتصادی دانشکده در آن زمان بالا نبوده؛ نه فقط برای دانشجویی که به خاطر فرار از خدمت درس می‌خواند؛ بلکه برای یک دانشجوی معمولی هم حتی در حال کاهش بود. تحول اساسی که طی سی سال گذشته رخ داده است افزایش غیرمنتظره فایده پولی و سایر فواید تحصیل در دانشگاه است. از دهه ۱۹۷۰ به این سو، درآمد واقعی کسانی که تحصیلات دبیرستانی دارند افزایش چندانی نیافته است، در حالی که درآمد واقعی دانش‌آموختگان دانشگاهی شاهد افزایش انفجاری بوده است.

پس با توجه به نبود خطر فراخوانده شدن به خدمت اجباری و با توجه به هزینه بالقوه سنگین از دست دادن فرصت‌های شغلی در صورت دستگیری به خاطر شرکت در اعتراضات خشونت‌بار، دانشجویان با پیوستن به چنین اعتراضاتی، اکنون زیان‌های بیشتری در مقایسه با دوران جنگ ویتنام متحمل خواهند شد.