ریچارد پوسنر

پنج‌شنبه هر هفته یادداشت‌هایی از وبلاگ بکر و پوسنر در همین صفحه منتشر می‌شود. در این شماره یادداشت پوسنر در این ستون و یادداشت بکر در ستون صفحه ۲۹ آمده است. جنگ آمریکا با عراق به شدت نامحبوب است و اکثریت بالایی از آمریکایی‌ها آن را تایید نمی‌کنند و مخالفت‌های آتشینی از سوی جناح چپ افراطی دیده می‌شود. محبوبیت رییس‌جمهور کشور (جورج بوش) نیز به‌شدت پایین آمده است (این یادداشت در آوریل ۲۰۰۷ نوشته شده است. م)؛ بنابراین وضعیت بسیار شبیه اوضاع جنگ ویتنام در ۱۹۶۸ پس از حمله تت است (در سال ۱۹۶۸ همزمان با عید تت و آغاز سال ویتنامی، نیروهای ویت‌کنگ و ویتنام شمالی حمله‌های گسترده‌ای را در سراسر ویتنام جنوبی آغاز کردند که به حمله عید تت مشهور شد. اگر چه این حمله‌ها از نظر نظامی موفقیت زیادی نداشت، اما گسترده بودن و شدت آن و نیز پوشش خبری آن در سراسر جهان و به‌ویژه در داخل آمریکا، افکار عمومی را به‌شدت بر ضد آمریکا بسیج کرد و تظاهرات ضد جنگ در آمریکا را به دنبال داشت. م.) پس چرا هیچ اعتراض خشونت‌باری آنطور که در ۱۹۶۸ و حقیقتا تا زمانی که آمریکا سربازان خود را از ویتنام فراخواند وجود داشت، اینک وجود ندارد؟ پاسخ بدیهی این است که حالا دیگر احضار به خدمت سربازی و خدمت اجباری وجود ندارد؛ همه سربازان آمریکایی در عراق نیروهای داوطلب هستند، اما من این پاسخ را کافی نمی‌دانم، جدای از این واقعیات که فقط حدود یک سوم اشخاصی که در دوره جنگ ویتنام به خدمت احضار شدند در ویتنام خدمت کردند و مهم‌تر اینکه منفذهای فرار فراوانی برای اشخاص که در سن خدمت اجباری بودند و نمی‌خواستند خدمت نظام را انجام دهند، وجود داشت.

بیشتر کسانی که درگیر این جریانات می‌شدند به تحصیلات خود ادامه می‌دادند و نسبت بالایی از اعتراض‌کنندگان از طبقات تحصیلکرده بودند. از این مهم‌تر اینکه، بیشتر اعتراض‌کنندگان یا زن بوده یا سنشان بالاتر از آنی بود که به خدمت احضار شوند. در عین حال منبع دیگر تردید در این باره که خدمت اجباری تنها علت گستردگی و تند و تیزی اعتراضات ویتنام بوده است تا حدی به این دلیل است که همه سربازان امروز ما داوطلب هستند، آنها محبوب‌تر از سربازانی هستند که در جنگ ویتنام بودند و بنابراین تلفات در بین آنها باعث همدردی حتی بیشتری می‌شود. حقیقتا در آمریکای امروز، نظامیان یکی از مورد احترام‌ترین نهادها هستند که در دهه ۱۹۶۰ اصلا این‌طور نبود. معمای دیگر این است که اگر چه لیندون جانسون در بین جناح چپ به شدت نامحبوب بود، این نامحبوبیت به خاطر جنگ بود و وی در سیاست داخلی فرد لیبرال و دست چپی بود.

جورج بوش در همه جنبه‌ها و نه فقط جنگ در بین جناح چپ نامحبوب است؛ بنابراین چنین تصور می‌شود که او باید هدف جذاب‌تری برای اعتراض‌کنندگان باشد. دیگر تبیین احتمالی برای تفاوت در واکنش عمومی این است که تلفات آمریکا در عراق بسیار کمتر از میزان تلفات در ویتنام آن زمان است، اما اکنون نسبت به زمان‌های گذشته حساسیت بسیار بیشتری به تلفات وجود دارد. تعداد سربازان آمریکایی که در طول اشغال افغانستان و در دو بار اشغال عراق کشته شدند، بسیار کمتر از تعدادی بود که در جنگ ویتنام کشته شدند، تقریبا ۱۵ هزار سرباز آمریکایی در میدان جنگ ویتنام در ۱۹۶۸ کشته شدند در حالی که آمار کشته‌های سربازان آمریکایی در عراق در حال حاضر به رقم سالانه فقط ۱۰۰۰ نفر رسیده است، اما اکنون در قیاس با دوره پیش‌گفته، حساسیت بسیار بیشتری وجود دارد.

نرخ بسیار پایین تلفات آمریکایی‌ها در اشغال افغانستان و در دو بار اشغال عراق، باعث شده است تا اندکی بیش از ۳۰۰۰ کشته آمریکایی در عراق از هنگام تکمیل اشغال در سال ۲۰۰۳ تاکنون به نظر تکان‌دهنده برسد. من بر این باورم که پنج عامل به اندازه پایان یافتن خدمت اجباری نظام یا تلفات پایین در تبیین چرایی فقدان اعتراضات خشونت‌بار علیه جنگ عراق اهمیت دارند. نخست اینکه مخالفان جنگ عراق پشتیبانی یکی از دو حزب سیاسی را دارند. لیندون جانسون البته دموکرات بود و حزب جمهوری‌خواه مخالف جنگ ویتنام نبود (دموکرات‌ها اختلاف نظر داشتند).

چپ‌ها می‌دانند که اعتراضات خشونت‌بار علیه جنگ عراق باعث تضعیف حزب مخالف دموکرات شده و احتمال پیروزی یک رییس‌جمهور دموکرات در انتخابات سال ۲۰۰۸ را کاهش می‌دهد. به علاوه، آنها نیاز کمتری به اعتراضات دارند چون که با یک نیروی سیاسی قدرتمند هم‌پیمان شده‌اند. اگر طور دیگری بخواهیم بیان کنیم، اعتراضات اثر تدریجی اندکی روی پایان دادن به حضور نظامی ما در عراق داشته و شاید حتی اثر منفی داشته باشد. دوم اینکه، هزینه‌های فرصت زمان از دست رفته برای اعتراض‌کنندگان بالقوه در دوره کنونی بسیار بیشتر از دهه ۱۹۶۰ و ابتدای دهه ۱۹۷۰ است. بخشی از دلایل آن عبارتند از دستمزدهای بالاتری که به خصوص افراد تحصیلکرده دریافت می‌کنند و این واقعیت که درصد بیشتری از زنان شاغل شده‌اند. رقابت‌پذیری بیشتر مشاغل و کل اقتصاد باعث می‌شود تا مردم از به خطر انداختن مشاغل خود به‌واسطه اعتراض کردن خودداری کنند.

چنین وضعیتی به همان اندازه که روی شاغلان تاثیر دارد، دانشجویان را نیز متاثر می‌سازد چون هر دانشجویی که به عنوان فرد معترض خشن شناخته شود یا معلق می‌شود یا خیلی ساده نمرات پایینی خواهد گرفت، چون که خود را درگیر شرکت در فعالیت‌های اعتراض آمیز کرده است که همه اینها فرصت‌های وی برای دستیابی به یک شغل خوب را کاهش می‌دهد. سوم اینکه همه جاگیر شدن رسانه‌های الکترونیکی شامل پیدایش وبلاگ‌ها، مجراهایی به مردم داده است تا خشم و اعتراض خویش را به صورت بسیار ارزان‌تر از حیث هزینه زمان در مقایسه با تظاهرات خیابانی یا اقدامات خشونت‌بار بیرون بریزند.

رسانه‌های الکترونیکی این توانایی را دارند که پیام فرد را به تعداد مخاطب بیشتر و با هزینه‌ای کمتر نسبت به تظاهرات خیابانی برسانند، به طوری که انتظار داریم اعتراضات در رسانه‌های الکترونیکی، جایگزین اعتراضات خیابانی شود. چهارم اینکه عامل یادگیری وجود دارد. اعتراضات خشونت‌بار علیه جنگ ویتنام احتمالا مدت زمان جنگ را کوتاه نکرد، بلکه در عوض کمک کرد تا نیکسون رییس‌جمهور شود.

این چهار عامل در مجموع حکایت از این دارد که از دهه ۱۹۶۰ به این سو، هزینه اعتراضات خشونت‌بار افزایش یافته و فایده‌های آن کاهش یافته است؛ بنابراین به‌رغم شباهت‌هایی که بین جنگ ویتنام و جنگ کش‌دار و ظاهرا به بن‌بست رسیده عراق وجود دارد، سطح پایین‌تر اعتراضات را در زمان حاضر شاهد هستیم، اما عامل پنجمی نیز وجود دارد که بیش از آنکه اقتصادی باشد یا به آسانی با اصطلاحات اقتصادی بیان شود، فرهنگی است. برای بسیاری از معترضان جنگ ویتنام، آن جنگ نماد آن چیزی شده بود که آنها معتقد بودند مسائل و مشکلات عمیق‌تر و گسترده‌تر آمریکا و کل جهان غرب است. آنها فکر می‌کردند «نظام غربی» فاسد شده است و امید داشتند با سرنگونی آن و جایگزینی یک بهشت سوسیالیستی یا آنارشیستی، جامعه‌ای آرمانی بر پا سازند. وجود چنین باوری بود که جنگ را هدفی پرسروصدا به این منظور می‌ساخت.

فروپاشی نظام کمونیستی و رونق و رفاهی که نظام غربی فراهم ساخت دو دلیلی هستند که چرا در حال حاضر تعداد آمریکایی‌های کمتری به مخالفت با نظام آمریکایی برمی‌خیزند. بیشتر سرزنش‌هایی که از جنگ عراق می‌شود به بی‌لیاقتی دولت بوش بر می‌گردد تا به برخی آسیب‌شناسی‌های سیاسی یا اجتماعی فراگیرتر. این مسائل است که خشم معترضان را فروکش می‌کند و تمایلشان در به خطر انداختن مسیر حرف‌های خویش به خاطر شرکت در اعتراضات علیه جنگ کاهش می‌دهد.