سهشنبهها در جزیره یوسونیا - پیچیدگیهای تصمیمگیری
یک نفر ریسک میکند
منبع:How an Economy Grows and Why It crashes
با سلام خدمت خوانندگان عزیز. در قسمت قبل خواندیم که ابل شهامت خود را نشان داد و حاضر شد با تحمل یک روز گرسنگی وسیلهای به نام «تور» بسازد.
مترجم: شاهین رسولیان
منبع:How an Economy Grows and Why It crashes
با سلام خدمت خوانندگان عزیز. در قسمت قبل خواندیم که ابل شهامت خود را نشان داد و حاضر شد با تحمل یک روز گرسنگی وسیلهای به نام «تور» بسازد. این وسیله ساده همانند یک ماشین تولیدی به گونهای عمل میکرد که بهرهوری ماهیگیری او را چند برابر میکرد؛ بنابراین ابل میتوانست از آن به بعد وقت کمتری برای ماهیگیری صرف کند و بقیه روز را به کارهای دیگر بپردازد. اینک ادامه داستان:
به نظر میرسد ابل کارآفرین آینده روشنی داشته باشد؛ اما برای بقیه افراد جزیره چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا این سیستم منجر به تضاد طبقاتی نمیشود؟ آیا بیکر و چارلی به واسطه اختراع ابل به فقر دچار میشوند؟ احتمالا نه. اگرچه هدف ابل از این نوآوری سود رساندن به خودش بود؛ اما سرمایه و دستگاه ابل به دیگران نیز سود خواهند رساند. ببینیم این اتفاق چگونه میافتد.
بعد از اینکه بیکر و چارلی معجزه تور ابل را دیدند از او خواستند تا دستگاه ماهیگیریاش را به آنها قرض بدهد.
چارلی گفت: «آهای ابل!، حالا که تو از دستگاهت یک روز در میان استفاده میکنی، نظرت چیه که بقیه روزها آن را به من قرض بدهی؟» بیکر هم گفت «آره، بیا شادیهامون رو تقسیم کنیم.»
اما ابل تمایلی به انجام این کار نداشت. او مشقتهای خود برای ساخت این وسیله و مسخره کردن آنها را به یاد آورد و با خود به خطر این کار اندیشید. با خود گفت «اگر تورم را خراب کنند چه؟ اگر آن را بهم پس ندادند چه؟ دوباره به خونه اولم بر میگردم.»
در نتیجه ابل آنها را مایوس کرد. «متاسفم بچهها، نمیتونم تورم را به شما قرض بدهم. من برای خودم تور درست کردم، شما هم میتوانید برای خودتان درست کنید. حداقل شما الان میدونید که این وسیله چقدر به درد میخوره.»
هر چند چارلی بهرهوری بالای تور را دیده بود، اما نگران بود که اگر خودش تور بسازد به خوبی تور ابل کار نکند.
او به ابل گفت «از کجا بدونم که خوب درستش میکنم؟ من تا حالا چنین چیزی نساختهام و تازه اینکه نمیتوانم گرسنگی را تحمل کنم. شاید از گرسنگی بمیرم!»
بیکر پیشنهاد دیگری داد. «باشه خسیس، تو نمیخواهی به ما لطفی کنی؛ اما من پیشنهاد دیگری دارم. ما برای خودمان تور درست میکنیم و تو در این مدت از ماهیهای اضافی خود به ما قرض بده. آنگاه هم ما از گرسنگی تلف نمیشویم و هم اینکه بعد از ساخت تور ماهیهای تو را پس میدهیم.»
اگرچه این نظر از نظر قبلی بهتر بود، اما ابل همچنان مردد بود. «اگر من ماهیهایم را به شما قرض دهم چه تضمینی وجود دارد که شما در این مدت تور بسازید؟ تازه اگر هم تور بسازید شاید کار نکند. در هر دو حالت شما ماهیهای مرا پس نخواهید داد و من پسانداز خود را از دست خواهم داد! شما باید به من تضمین بدهید.»
چارلی و بیکر حرف ابل را تصدیق کردند. آنها متوجه شدند که ابل در مقابل خطری که میپذیرد، هیچ منفعتی عایدش نمیشود؛ اما وعده ماهی بیشتر وسوسهکننده بود. آنها راهی به ذهنشان رسید که میتوانستند ابل را اغوا کنند.
آنها با خود فکر کردند و سرانجام یک ایده مالی به ذهنشان رسید.
بیکر به ابل گفت «بیا یک معامله بکنیم. ما به ازای هر ماهیای که به ما قرض میدهی، دو ماهی پس میدهیم؛ یعنی به تو سود ۱۰۰ درصد برمیگردانیم. تو در کجا میتوانی سود بیشتر از این کسب کنی؟»
ابل قانع شد و بلافاصله گفت: «این پیشنهاد برای من جذاب است!»
ابل به ثروت فکر میکرد، «اگر من به آنها دو عدد ماهی بدهم، چهار عدد پس میگیرم. پس من بدون انجام کاری به اندازه دو ماهی ثروتمندتر میشوم. من یک ماهیدار بزرگ خواهم شد.»
شاید به نظر برخی ابل سوءاستفاده کرده باشد. اگر این یک فیلم سینمایی بود احتمالا ابل در این لحظه داشت سبیلهایش را تاب میداد و در این فکر بود که با بیگاری کشیدن از دیگران ثروت خود را افزایش دهد؛ اما این طرز فکر درست نیست. حتی اگر ابل فقط قصد داشته باشد که موجودی ماهی خود را بیشتر کند، طمع او منافعی را بهوجود میآورد که در غیراین صورت وجود نمیداشت.
نباید فراموش شود که ابل نیازی به وام دادن نداشت. او به انتخابهای دیگری هم فکر کرد، مثلا:
۱- مطمئن ترین کار این بود که برای آینده فقط به ماهیهای موجود خود متکی باشد. آنگاه این تضمین را داشت که هیچ ضرری نکند؛ اما در مقابل پسانداز او نیز رشد نمیکرد.
۲- او میتوانست زیاده روی کند و حتی پسانداز خود را نیز مصرف کند.
۳- او میتوانست یک شرکت برای قرض دادن تور راه بیندازد. او اگر یکی از ماهیهای پسانداز خود را برای دو روز مصرف میکرد میتوانست یک تور دیگر هم بسازد. آنگاه میتوانست هر روز تورهای خود را در مقابل یک نصفه ماهی به بیکر و چارلی قرض بدهد. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام بدهد در هر روز یک ماهی برای زنده ماندن داشت و روز را به استراحت میگذراند.
در این سناریو بیکر و چارلی قادر بودند در هر روز دو ماهی صید کنند. پس از دادن یک نصفه ماهی به ابل به عنوان کرایه تور آنگاه یکی و نصفی ماهی داشتند؛ یعنی یک نصفه ماهی بیشتر از زمانی که تور نداشتند. این یک معامله برد-برد است.
اما ابل متوجه یک سری اشکالات در محاسبات خود شد. اگر بیکر و چارلی تورها را برای دو روز قرض کنند و در این مدت از پسانداز خود استفاده کنند و خودشان تور درست کنند، آنگاه او فقط به اندازه دو ماهی جلو خواهد بود. پس این کار خطرناک است.
۴- او میتوانست دو ماهی خود را به بیکر و چارلی قرض دهد و از آنها سود ۱۰۰ درصد بگیرد. در این سناریو اگر آنها تمام وام و سودش را بر میگرداند، در کل چهار ماهی نصیب ابل میشد، اما همچنان این خطر باقی میماند که آنها او را فریب داده باشند.
تصمیم.... تصمیم.... تصمیم!
بهطور خلاصه ابل فقط میتوانست پنج کار با پسانداز خود بکند:
۱- او میتوانست آنچه را که پسانداز کرده بود، همچنان پسانداز کند.
۲- او میتوانست آنچه را که پسانداز کرده بود مصرف کند.
۳- او میتوانست آنچه را که پسانداز کرده بود، قرض دهد.
۴- او میتوانست آنچه را که پسانداز کرده بود، سرمایهگذاری کند.
۵- او میتوانست ترکیبی از چهار گزینه بالا را با هم انجام دهد.
مسلما تصمیم نهایی ابل بر اساس تمایل او نسبت به خطر و پاداش خواهد بود؛ اما هر تصمیمی که بگیرد در واقع از اقتصاد جزیره بهره میبرد و چیزی را بر همسایگان خود تحمیل نمیکند.
در نهایت ابل تصمیم گرفت که پسانداز خود را قرض بدهد.
شاید برخی تصور کنند ابل از برتری خود برای بهرهکشی از همسایگان استفاده کرده است؛ اما وقتی او بدون کار کردن سود بهدست میآورد به این معنی نیست که در مقابل هیچ چیز، چیزی بهدست میآورد. سود ابل پاداشی است که در مقابل پذیرفتن خطر بهدست میآورد. به علاوه توانایی او در بهدست آوردن سود مانع از پیشرفت سایرین نمیشود.
به دلیل تمایل ابل برای کسب سود از پساندازش، بیکر و چارلی این فرصت را بهدست آوردند که بدون گرسنگی تور درست کنند. اگر موفق شوند میتوانند بدون تحمل گرسنگی آینده اقتصادی خود را بهبود دهند؛ چراکه دیگر خودشان «سرمایه» دارند. اگر شکست بخورند و نتوانند وام را پس دهند، این ابل است که ضرر میکند.
در واقع وامدهنده زمانی سود میبرد که وام گیرنده سود ببرد.
البته ممکن است دیگران این سود دو طرفه را به وضوح حس نکنند. اگر بیکر و چارلی با مشاهده ثروت ابل دچار حسادت شوند و بخواهند بخشی از پسانداز او را بگیرند چه؟
تصور کنید ابل هیچچیز به همسایگانش ندهد آن گاه بیکر ناراحت میشود و با خود میگوید «اون آقا با اون لیف خرمای مسخرهاش واسه ما رییس شده، اون وقت ما هر روز برای یک ماهی کوچک باید خیس خالی بشیم. آیا او چیزی از کار خیر نمیداند؟ اگر هر از گاهی به من یکی از ماهیهای اضافهاش را میداد اونوقت میتوانستم گهگاهی یه استراحتی بکنم. او فقط میخواهد ماهی جمع کند و کلا فراموش کرده است که انسان رفتنی است.»
و چارلی موافق است، «ای کار درست!، شادیهایت رو با ما تقسیم کن!»
یا فرض کنید ابل از تمول خود نسبت به دیگران احساس گناه کند و راضی شود. بدون هیچ توقعی ماهیهای خود را به دوستانش بدهد. بیکر و چارلی با این همه ماهی چه کار خواهند کرد؟
به احتمال زیاد اگر قرار نباشد که چیزی بابت ماهیها پس بدهند، وقت خود را به تفریح خواهند گذراند. هرچند که خوشگذرانی بیکر و چارلی ایرادی ندارد؛ اما هرگز منجر به رشد بهرهوری جزیره نمیشود؛ بنابراین کارهای خیریه؛ اگرچه سخاوتمندانه است و محبوبیت ابل را افزایش میدهد، اما به اندازه اعطای وام اقتصاد را بهبود نمیدهد.
نکته مهم این است که هر آنچه منجر به توانمندی بیشتر در صید ماهی و در واقع بهرهوری شود، برای جزیره منفعت دارد. هر چه ماهی بیشتر باشد ساکنین میتوانند بیشتر غذا بخورند، به امور دیگر زندگی بپردازند یا حتی استراحت کنند.
با اعطای وام اگر چارلی و بیکر هم بتوانند تور درست کنند، آن گاه مجموع ماهی صید شده جزیره در هر روز از سه به شش افزایش پیدا میکند؛ یعنی حجم اقتصاد دو برابر میشود. همه این اتفاقات به آن دلیل رخ داد که ساکنین جزیره به چیزی بیشتر از آنچه که داشتند نیاز داشتند. نیاز تحریککننده رشد است؛ اما به تنهایی کافی نیست. انسان به حکم طبیعتش همواره بیشتر از آنچه دارد، میخواهد. آنچه مهم است پیدا کردن راهی است برای برآوردن این نیاز بیشتر. حال ساکنین جزیره میتوانند بیشتر از قبل غذا بخورند. اکثر اقتصاددانان بر این باورند که تقاضای کل با دادن پول بیشتر به مردم افزایش پیدا میکند؛ اما در این صورت فقط نحوه خرید مردم تغییر میکند. در واقع افزایش تولید است که باعث میشود مردم بیشتر از قبل تقاضا کنند.
ارسال نظر