هندیها چگونه دانش پزشکی را ارتقا دادند
صادرکنندگان ادویه و طبابت
از روزگاران قدیم، هندیان، علم طب را با انواع خرافهها و مسائل ماورایی درهم آمیخته بودند و نخستین دانشهای ایشان با عناصر اساطیری و مذهبی امتزاج داشت. آنان بیماری را نشانه خشم خداوند و علت آن را از حیوانات پنهان میدانستهاند. در زمان شیوع بیماریهای مهلک، مثل طاعون و وبا، برای بخشش به خداوند پناه میبردهاند. از همینرو، طب هندی همواره با دعاها، وردها و انواع طلسمها همراه بوده است و برهمنان هندی، در نقش واسطههای نجات بخش، با اوراد و ادعیه مختلف برای مردم و خود خواستار شفا میشدهاند.
از روزگاران قدیم، هندیان، علم طب را با انواع خرافهها و مسائل ماورایی درهم آمیخته بودند و نخستین دانشهای ایشان با عناصر اساطیری و مذهبی امتزاج داشت. آنان بیماری را نشانه خشم خداوند و علت آن را از حیوانات پنهان میدانستهاند. در زمان شیوع بیماریهای مهلک، مثل طاعون و وبا، برای بخشش به خداوند پناه میبردهاند. از همینرو، طب هندی همواره با دعاها، وردها و انواع طلسمها همراه بوده است و برهمنان هندی، در نقش واسطههای نجات بخش، با اوراد و ادعیه مختلف برای مردم و خود خواستار شفا میشدهاند. البته در طب هندی همپای اوراد و ادعیه، استعمال گیاهی نیز متداول شد و به تدریج، طبابت، استعمال دارو، جراحی و زخمبندی رواج یافت. از اینرو، از هندوستان همواره بهعنوان یکی از نخستین کانونهای ظهور دانش پزشکی یاد شده است. ابن ابی اُصیبعه در تاریخ الاطبا، هندوستان را یکی از سرچشمههای دانش طب میداند.
در هندوستان از قدیمالایام بیمارستانهایی تاسیس شده؛ بهطوری که برخی از مورخان تاریخ طب، قدمت آنها را به قرن ششم قبل از میلاد مسیح رساندهاند و آوردهاند که براساس ادبیات هند، بودا در قرن ششم قبل از میلاد مسیح، برای هر ده قریه یک طبیب تعیین و برای ضعفا، بیچارگان و افراد فلج، بیمارستان تاسیس کرده است. فرزند بودا نیز برای زنان بیمار و آبستن، بیمارستانهایی ساخته است. رعایت نظافت، دادن خوراک به بیماران و دقت در امور بهداشتی و نظافتی، از اصول و برنامههای این بیمارستانها بوده است. ایران بهعنوان همسایه هندوستان، علاوه بر روابط حسنهای که از دورانهای کهن با این کشور داشته، به لحاظ مناسبات علمی، بهخصوص جذب عناصر طب هندی، نقش مهمی داشته است. پس از رواج اسلام در ایران، ایرانیان این دانش را به عالم اسلام منتقل کردند.
دقت در آثار مذهبی هندیان به خوبی نشان میدهد که علم طب در آن سرزمین، از بسیاری از مراکز تمدنی دیگر، کهنتر است. در آثاری نظیر Vid-Veda در زبان سانسکریت به معنای دانش است ـ مرض را خشم یزدان میدانستهاند و برهمنان ـ همانطور که گفته شد ـ پزشکان الهی محسوب میشدهاند. از این رو، برهمنان، نخستین طبیبان هندی بودهاند. هندیها در ۱۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، طب را علمی خدایی میدانستهاند. آنان اصول و ضوابط تعلیم و تربیت و شئون اخلاقی خاصی برای اطبای معالج لحاظ کرده بودند و سوگندنامهای شبیه سوگند نامه بقراط داشتهاند.
برخی از این اصول عبارت بودند از:
۱. نظافت و پاکیزگی
۲. ملایمت، مهربانی و ملاطفت
۳. پرهیز از معاشرت و شوخی بسیار با زنان
۴. شرط صلاحیت اخلاقی برای طبیب
۵. حوصله
۶. برآوردن نیازهای بیمار و مراقبت از او با دستورهایی که به ملازمان و پرستاران خود میدهد.
در واقع، چهار رکن اساسی «طبابت» عبارت است از: طبیب، مریض، درمان و ملازم (پرستار). هندیان قدیم برای پرستاران و ملازمان اطبای خود، اصول و ضوابطی، نظیر معرفت و علم به طرز تهیه دارو و ترکیب آنها، پاکی روح، پاکی چشم و فداکاری را لازمه پرستاری دانستهاند. به لحاظ رعایت بهداشت و درمان نیز اولین نشانههای توجه جدی به این امور در طب هندی دیده میشود.
از اینرو بسیاری از مورخان و مولفان تاریخ علم طب، هندوستان را یکی از سرچشمههای اصلی ظهور دانش طب و داروشناسی دانستهاند. ابن ابی اُصیبعه از مسافرت و ارتباط اسقلبیوس، بانی دانش پزشکی و استادش، هرمس، به سرزمین هند و فارس خبر میدهد.
جورج سارتن، افکار مربوط به هوای موجود در کتاب نفس پزشک بقراطی را با افکار مشابه آن در ادبیات قدیم سانسکریتی که تحقیق در آن به وسیله ژان فیلیوزات صورت گرفته، تایید میکند و میگوید که [وی] متون مربوط به این موضوع را از آثار حکیمان هندی، چون چرکه (caraka)، بهله (Bhela) و سوسروته (susruta)، ترجمه و شرح کرده است. در این متنها نظریه هندی درباره خاصیت و فضیلت هوا در تمام طبیعت و در اجسام زنده بیان شده است. البته بهرغم شباهتهای این دیدگاهها، اختلافهایی نیز در میان آنها وجود دارد. با وجود شباهت روایات هندی و یونانی، به احتمال بسیار، این طرز تفکر در هر یک از دو سرزمین، مستقل از یکدیگر و تنها از طریق مشاهده و تجربه به دست آمده که این امر ناشی از مطالعه و مداقه هندیها در امور طبیعت، هواها، بادها و سرزمینها است. بسیاری از لغتهای طبی، ریشه در زبانهای هند و اروپایی، بهخصوص سانسکریت دارند. طب اخلاطی، یکی از نظریههای رایج در هندوستان به شمار میرفته و حتی برخی از مورخان تاریخ طب بر این عقیدهاند که یونانیان، این نظریه را از بیگانگان گرفتهاند، این نظریه، در ایران قدیم و هندوستان ریشهای بسیار کهن داشته و متداول بوده است.
طب هندی در مکتب جندی شاپور هندوستان همواره یکی از صادرکنندگان ادویه طبی، به سایر حوزهها، اعم از کشورهای همجوار یا دوردست بوده است؛ بسیاری از آثار فکری هندیها در طب، از طریق مراکز مختلف بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر دانش طبابت و داروسازی دوره قدیم تاثیر گذاشت؛ ایران، مصر، بابل و یونان از مراکز عمده جذب این دانش بودهاند. طب هندی همواره با الهیات آمیخته بوده است و طبیبان هند باستان، عمدتا از میان معبدها و رهبران مذهبی برخاستهاند. طب هندی از راههای فوقالذکر در قرون بعدی تاثیر بسیاری بر طب اسلامی بر جای نهاد، مخصوصا از طریق مکتب پزشکی ایران، بسیاری از آثار و روشهای طبابت و داروشناسی هندیان به جهان اسلام منتقل شد. طب ایرانی و هندی پیوندهای دیرینهای با هم داشتهاند و علاوه بر قرابت نژادی، هندیان و ایرانیان دارای تجربههای واحد ابتدایی در زمینه طبابت بودهاند.
پس از جدایی دو شاخه نژاد هند و ایرانی، ارتباطات این دو گروه نژادی همچنان محفوظ ماند. در اسطورههای ایرانیان آمده است که نخستین پزشکی که به درمان میپرداخته تریته (Thrita)، پدر گرشاسپ بوده که روش او علاوه بر هند، در ایران نیز به کار گرفته میشده است. این ارتباط علمی و فرهنگی، از دوره کهن تا عصر درخشان خسرو انوشیروان، بهخصوص در شاخه طب تداوم یافت و در این دوران به اوج خود رسید. با ظهور تناقضها و تعصبهای فکری و مذهبی در میان فرقههای مسیحی ساکن در نواحی تحت تسلط روم شرقی (بیزانس) در ساحل شرقی مدیترانه، جنوب آسیای صغیر و شمال سوریه، مدارس علمی و فلسفی این مناطق تعطیل شدند و بسیاری از نسطوریان از مدرسه «ادسا» یا «الرها»، از شهرهای قدیم شمال سوریه و جنوب آسیای صغیر که در کنار رودخانه فرات واقع شده بود، رانده شدند و به قلمرو ایران پناه آوردند. خسرو انوشیروان، پادشاه دانش دوست و اندیشمند ایرانی، از این فرصت سود جست و استقبال گرمی از علما، اطبا و فیلسوفان تبعیدی به عمل آورد و با تکریم آنها، پشتیبان حکما و فلاسفه مکتب افلاطونی جدید شد. وی، مدرسهای در شهر جندی شاپور تاسیس کرد که به مرکز ثقلی برای علما و دانشمندان تبعیدی تبدیل شد.
دانش و معارف یونانی، ایرانی و هندی در این مکان و برخی از مراکز دیگر تحت سلطه ساسانیان، درهم آمیختند و بارور شدند. از این رو، جندی شاپور واسطه انتقال بسیاری از معارف دوره باستان، به خصوص در سه شاخه طب، نجوم، حساب و فلسفه، به دنیای اسلام شد.
در واقع، طب ایران در عصر ساسانیان و در مکتب جندیشاپور، تلفیقی از سه مکتب طبی ذیل بود:
۱. مکتب طب هندی
۲. مکتب طب ایرانی
۳. مکتب طب یونانی
طب هندی، به خصوص از عصر انوشیروان در میان ایرانیان نفوذ عمدهای پیدا کرد، بنابراین آراء و نظریههای طبی هندیان در جندیشاپور جایگاه و مقام ویژهای یافت و طبیبان بزرگ مکتب جندی شاپور را اعم از ایرانی، یونانی و سریانی، تحت تاثیر خود قرار داد. و اطبای بزرگ ایرانی، چون برزویه طبیب و دیگران از آن سود جستند. در کلیله و دمنه بهرامشاهی باب برزویه طبیب، به برخی از این نظریهها در طب هندی اشاره شده است. بهطور کلی، طب هندی در چند شاخه مهم خود، چون طب روانشناسانه و دینی، طبسوزنی، طب گیاهی و گیاه درمانی در جندیشاپور مسلط بوده چنان که آثار اینگونه طب که اغلب در هند متداول بوده از این راه به دوره اسلامی انتقال یافته است.
آثار هندی، در جندی شاپور خصوصا در طب و داروسازی، به زبان ایرانی درآمد. کلیله و دمنه از جمله یادگارهای ترجمه در این عصر است. ابن ندیم از ترجمه کتاب هندی السیرک در این عهد یاد میکند و میگوید: این کتاب، درباره طب هندی بوده که از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه شده است. خسرو، برزویه طبیب را برای آوردن آثار هندی، مخصوصا در زمینه طب، به هندوستان اعزام کرده که شرح و تفصیل سیر و سیاحت برزویه در هندوستان و انتقال آثار هندی در کتابهای مختلف، به ویژه در مقدمه کتاب کلیله و دمنه، ترجمه ابن مقفع آمده است.
جمعی از اطبای هندی نیز در این زمان، به دربار خسرو انوشیروان آمدند و در انجمنهای علمی و نیز مباحثهها و مناظرههایی که در عهد خسرو انوشیروان تشکیل میشد، شرکت میکردند. علاوه بر این، آثار طبی هند از طریق مصر نیز به جهان اسلام انتقال یافت. قفطی، درباره یحیی نحوی اسکندرانی در روزگار عمروعاص، فاتح مصر، داستانی نقل میکند که گرچه محققان و مورخان، با دلایل متعدد نقلی و عقلی آن را رد کرده و حکایت سوزاندن کتابهای علمی و فلسفی را قصهای ساخته و پرداخته شده در دورههای بعدی دانستهاند، اما نقل داستان «زمیره»، از یاران بطلمیوس فیلادلفوس که اقدام به جمعآوری کتابهای علمی، طبی و فلسفی سرزمینهای مختلف، مانند هندوستان کرده، واقعیتی تاریخی است که نشاندهنده انتقال دانش طبی هندیان به مصر و از آنجا به یونان و سپس به حوزه تمدن اسلامی است. خود اعراب نیز هم در روابط تجاری و هم از طریق ارتباط با حوزه علمی ایران، به خصوص مکتب جندی شاپور، در انتقال طب هندی به جهان اسلام موثر بودهاند.
علاقه هندوان به طب گیاهی و سنتی باعث شد که حتی هندوان مسلمان آنچه در اسلام درباره بهداشت و طبابت به سبک قدیمی بیان شده و به «طبالنبی» معروف است از سنن و احادیث استخراج و به انضمام مختصر قانونچه ابن سینا در اوان تحصیل علم پزشکی، مطالعه کنند. طب هندی از این لحاظ در داروسازی اسلامی نقش موثری ایفا کرده است. در هند قدیم به دلیل برخورداری از نعمت فراوان گیاهی و تنوع آن، از بسیاری انواع گیاهان دارویی، استفاده میشده است. معروف است که هندیان برای رفع امراض و دفع سموم مختلف، ۱۰۷ نوع گیاه دارویی میشناختهاند.
طب گیاهی و سوزنی هند هم از طریق ایران، و هم بهطور مستقیم، بر طب اسلامی تاثیر مهمی گذاشته است. انتقال طب هندی به عالم اسلامی تمام اطلاعات و علوم هندی که از قدیم به ایران راه یافته بود در مراکز علمی و فرهنگی عصر خسرو منسجم و نمودار شد، بهخصوص طب هندی در مرکز علمی جندی شاپور و بیمارستان معروف آن متمرکز شده بود. اطلاعات زیادی درباره گیاهان دارویی مفید هندیان در این مرکز جمعآوری شده بود و تدریس طب هندی یکی از دروس رایج علمی آن مکتب بوده است. آثار طبی هندیان از سانسکریت به پهلوی ترجمه شد. احتمالا در کنار سایر زبانهای رایج در جندی شاپور، نظیر سریانی، یونانی و فارسی، زبان سانسکریت نیز نفوذ درخور توجهی داشته است. دلیل این مطلب، وجود آثار هندی یا ترجمه آنها به زبان فارسی و عربی در قرنهای بعدی است.
ارتباط پزشکان هندی، حتی پس از تصرف مراکز علمی و فرهنگی ایرانیان به دست اعراب قطع نشد، بلکه با فتح این سرزمین و حتی فتح قسمتهایی از سرزمین سند و هند، اطبا و علمای هندی هنوز با مراکز علمی ایران ارتباط داشتند و با شروع نهضت ترجمه و توجه خلفا، امیران و بزرگان بنیعباس به علم، به ویژه طب، نجوم و حساب، علمای هندی نیز با مراکز علمی و فکری جهان اسلام ارتباط یافتند. یکی از اطبای هندی جندی شاپور، کنکه یا منکه هندی بوده است. وی که از هندوستان به ایران آمده و ظاهرا چند کتاب را نیز از سانسکریت به پهلوی ترجمه کرده بود، مدتی را نیز در جندیشاپور اقامت گزید. این دانشمند هندی آثار و کتابهایی نیز با خود آورده بود. آثار وی بعدها از زبان پهلوی و سانسکریت به عربی ترجمه شد. عالمان هندی دیگری در ایران و مراکز علمی آن بودند که به تشویق وزرا و خاندان برمکی و دیگر خاندانهای فرهنگ دوست ایرانی، در ترجمه و ترویج علوم هندی در جهان اسلام، نقش مهمی ایفا کردند.
- بخشی از یک مقاله، مندرج در فصلنامه تاریخ اسلام، بهار ۱۳۸۵ / شماره ۲۵
ارسال نظر