مشروطه افغانستانی نمایی از بازار سنتی کابل - 1969

فاروق انصاری: گرچه ضروری است تا درباره نخستین جنبش آزادی‌خواهی روشنفکران در تاریخ معاصر افغانستان، کتب و مقالات متعددی نگاشته شود و پژوهشگران به کالبدشکافی و بررسی همه‌جانبه این جنبش- که تاثیرات درازمدتی در حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان بر جای گذاشت و موجب دگرگونی در طرز فکر و نیز تغییر کوتاه‌مدت ساختار قدرت در اوایل سده بیستم میلادی در این کشور شد- بپردازند، ولی با وجود این ضرورت، متاسفانه تاکنون پژوهش همه‌سویه در این زمینه در دست نیست و اگر کتاب جنبش مشروطیت در افغانستان، نوشته عبدالحی حبیبی ر ا مستثنی کنیم، کتاب دیگری در این زمینه وجود ندارد.

بر این اساس کتاب عبدالحی حبیبی- که خود نیز شاهد برخی وقایع و جریان‌های دوره دوم مشروطیت بوده- یکی از منابع در خور توجه و مهم در این خصوص است. حبیبی که اصلا از قوم پشتون است و در سال ۱۳۲۸ ق. در قندهار زاده شده، آثار ارزشمندی به پشتو و فارسی نوشته و خدمات علمی ارزنده‌ای به ادب و فرهنگ و تاریخ افغانستان کرده و بی‌شک یکی از خدمات او نگارش کتاب «جنبش مشروطیت در افغانستان» است که با سبک روان و ساده و عاری از هرگونه تکلفی نوشته شده است. این کتاب که بیشتر صورت خاطره‌نویسی دارد تا اثر پژوهشی- تاریخی در یک مقدمه و دو فصل تدوین شده که پس از چاپ اول در کابل، چاپ دوم آن به همت آقای احسانی در شهر قم با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه راهی بازار کتاب شد. در فصل اول، با عنوان آغاز نهضت مشروطیت، نخستین پیشینه‌ای از آزادی‌خواهی مردم و نیز برخی تحولات داخلی افغانستان تا عهد امیر عبدالرحمان خان نگارش یافته است.

در همین فصل، حبیبی، درباره نخستین جنبش فکری مشروطه‌خواهی، «انجمن سراج‌الاخبار» قلمفرسایی کرده و این انجمن را، نخستین گروه مشروطه‌خواه در افغانستان دانسته است و به ویژه در مقالات سوم، چهارم و پنجم، به شرح زندگی مشروطه‌طلبان مهم و رهبران و بزرگان آن همت ورزیده که به نظر می‌رسد برای نسل‌های بعد، از جالب‌ترین بخش‌های کتاب باشد، زیرا در هیچ کتاب دیگری- که در مورد تاریخ افغانستان نوشته شده است- با این تفصیل، شخصیت‌های مهم مشروطه‌طلب معرفی نشده‌اند. در این بخش، به‌ویژه تصویری که از رهبر نخستین حرکت مشروطه‌خواهی، «مولوی محمد سرورخان واصف» به دست می‌دهد، در خور دقت و تامل است، زیرا برای شناخت هر حرکت و نهضتی، باید طرز فکر رهبر آن نهضت را شناخت و این مهم هرچند مختصر، در این کتاب در نظر گرفته شده است. وی به ویژه یک سروده مدحیه وعظیه از «محمد سرورخان واصف» را به چاپ رسانده که علاوه بر تسلط این اندیشمند پشتون به زبان فارسی، تا حدی شرایط اجتماعی آن روزگار را در پیش چشم خواننده قرار می‌دهد. همچنین مزیت مهم دیگر این فصل، افزون بر یاد کرد مهم از معلمان هندی موسوم به جان‌نثاران اسلام، در نهضت مشروطیت، مقاله ششم این فصل است که طی آن، حبیبی، اصول دهگانه‌ای را- که اهداف اساسی و اصلی مشروطه‌خواهان را تشکیل می‌داد- آورده است که عبارتند از:

۱- اطاعت از اصول اسلام، تقدیس قرآن عظیم و قبول تمام احکام اسلامی. ۲- کوشش مداوم در به دست آوردن حقوق ملی و مشروطه‌ساختن رژیم حکومت تحت‌نظر نمایندگان ملت. ۳- آشتی و حسن‌تفاهم بین تمام اقوام و قبایل افغانستان و تحکیم وحدت ملی. ۴- تعمیم معارف و مکاتب و وسایل بیداری مردم و مطبوعات. ۵- تاسیس مجلس شورای ملی از راه انتخابات آزاد نمایندگان مردم. ۶- تحصیل استقلال سیاسی و آزادی افغانستان. ۷- بسط مبانی مدنیت جدید از صنعت و حرفت و ساختن شوارع.

فصل دوم کتاب نیز یک پیشگفتار، ۶ مقاله و یک نتیجه را در خود جای داده است که در مقاله اول، شرایط داخلی و خارجی، همزمان با دوره دوم مشروطه‌خواهی در افغانستان، توصیف شده و در ادامه همین موضوع، در مقاله دوم به عوامل محرک مجاور و به ویژه به نقش قبایل آزاد و مراکز مجاهدان هندی توجه شده است، ولی تاثیر جنبش مشروطیت ایران مورد کم توجهی قرار گرفته است.

می‌دانیم که در ایران، همسایه افغانستان، تکاپوهای مشروطه‌طلبی از سال‌ها پیش آغاز شده بود و با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در ۱۳۲۴ق، آن کشور یکی از کانون‌های مشروطه‌خواهی در منطقه شناخته می‌شد که بی‌شک مشروطه‌خواهی افغانستان از آن نیز تاثیراتی را پذیرفته است، اما حبیبی به آن اشاره نمی‌کند. فقط به صورت گذرا می‌خوانیم که: «جنبش مشروطیت در ایران قاجاری به اوج خود رسیده و منجر به صدور فرمان مظفرالدین شاه قاجار در ۱۹۰۷ راجع به قانون اساسی و گشایش مجلس شورای ملی شده بود... تمامی این اوضاع از عوامل محرک عدم خاموشی شعله مشروطه‌خواهی در افغانستان بود» (ص ۱۴۴) حال آنکه از حبیبی به عنوان شاهد رویدادها و جریان‌های آن روزگار و مورخ نامی متاخر افغانستان، بسیار بیش از این انتظار می‌رود. مقاله مهم دیگر این فصل، درباره محمد طرزی و سراج‌الاخبار می‌باشد که می‌توان اذعان کرد حق مطلب را تا جایی که در وسعش بوده، درباره این همشهری قندهاری‌اش ادا کرده است، به ویژه علل ضد انگلیسی بودن این نویسنده اوایل سده بیستم افغانستان را بسیار روشن ثابت کرده است و چندگونه نظم و نثر این آزاداندیش و تجددخواه ملی‌گرا را برای نمونه در این مقال آورده است که برای شناخت محمود طرزی باید در آن نیک نگریست.

در این فصل نیز پس از بررسی نتایج کوشش‌های جنبش مشروطیت دوم، به معرفی رجال مهم حرکت دوم مشروطه‌خواهی افغانستان اشاره کرده، به ویژه در این میان، آشنایی با کسانی چون «عبدالهادی داوی پریشان» عنصر مهم نهضت ادبی جدید، «عبدالرحمان بودین کبریت» که مبادرت به ترور ناموفق‌آمیز حبیب‌الله نمود و نیز در محکومیت استبداد سروده‌های آتشین ایراد کرد و همچنین «غلام محمد خان غبار»، نویسنده کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ»، برای پژوهشگران تاریخ و ادبیات معاصر افغانستان سودمند است، ولی اشکال کار در این است که نمونه‌های کلامی و شعری دو نویسنده و شاعر زبردست معاصر، پریشان و کبریت را نمی‌آورد و در مورد غبار نیز جسته و گریخته اطلاعاتی می‌دهد که یک تشنه تاریخ را سیراب نمی‌کند.

در بخش پایانی فصل، در مقاله ششم، حبیبی دیدی انتقادی به نخستین قانون اساسی در سال ۱۳۰۱ ش و نیز رفتار شاه امان‌الله دارد و اشکالات قانون اساسی مصوب را برشمرده و نیز برخی اشتباهات حکومت امانی را - که منجر به سرنگونی او و مشروطه‌خواهان شد - آشکار می‌کند که هر چند ناکافی است، ولی خواننده به آسانی می‌تواند از آن دریابد که چرا امان‌الله‌خان و مشروطیت در افغانستان دوام نیاورد و نتوانست به‌جای نهضت، یک نظام پایدار را بنیان نهد و در پایان کتاب (ص ۲۴۵)، حبیبی، جامعه افغانستان را یک جامعه نامتوازن خوانده و مدعی شده است که همین امر، علت ناکامی اصلاحات است. وی چنین می‌نویسد: «(جامعه) نامتوازن، از این رو می‌گوییم که در یک زمان معین یک اقلیت کوچک در تحت‌عنوان فئودال آمده، ولی دارای خصایص فئودالیزم متشکل و نیرومند نبوده‌اند. بورژوازی شهرنشین نیز با تمام ممیزات اجتماعی به‌وجود نیامده و طبقه محروم و رنجبر، یعنی روستانشینان کشتگر و دهقان نیز خصلت اجتماعی طبقه کارگر متشکل نداشته و کوچیان آواره از تمام شرایط طبقاتی محروم بوده‌اند. در چنین حالت عدم‌توازن و اختلاف احوال و خلط شرایط طبقاتی، اگر حکومتی فعال و مخلص و خیرخواه هم آمده، چون با منافع هیچ یک از طبقات نامتوازن سازگاری نداشته، از پشتیبانی اکثریت مردم محروم مانده و تجرید گردیده است.»

به‌هر‌حال، کتاب جنبش مشروطیت در افغانستان دارای مزیت‌ها و کاستی‌هایی است که در مجموع مزیت‌های آن بیشتر از کاستی‌هایی است که به اختصار با آن اشاره شد و چون تاکنون تحقیق کاملی به‌این پایه به فارسی در موضوع مشروطیت افغانستان منتشر نشده، می‌تواند منبع خوبی تلقی شود، به‌ویژه آنکه خود حبیبی نیز مربوط به نسلی است که آن تحولات را به راه انداخت و خودش نیز در فرازونشیب‌های آن عهد سهمی و دستی داشته است.

منبع:جنبش مشروطیت در افغانستان، نوشته عبدالحی حبیبی، قم: نشر احسانی، چاپ دوم، 1372