نگاه بدبینانه به نهضت ایرانی‌ها

سیدعباس میرى‌خضرى

چکیده

سرآرتور هاردینگ یکى از ماموران عالى رتبه انگلیس در ایران بوده است. وى خاطرات خود را درباره ماموریت‌های مختلف خویش و سفر به سرزمین‌های مختلف در دو جلد یکى به نام «خاطرات یک دیپلمات انگلیسى در اروپا» و دیگرى «خاطرات یک دیپلمات انگلیسى در شرق» تدوین و منتشر شده است. کتاب «خاطرات سیاسى سرآرتور‌هاردینگ» گزیده‌ای است از این دو کتاب که توسط جواد شیخ‌الاسلامى به فارسى برگردانده شده است. آنچه در پى مى‌آید معرفى این کتاب و نویسنده و نیز نقد و بررسى محتواى آن است.

هاردینگ در پایان بخش ماموریت ایران، به‌صورت فشرده و گذرا به چند موضوع درباره نهضت مشروطه اشاره کرده و از نهضت مشروطه به‌عنوان جنبش ملى انقلابى یاد می‌کند که در سال ۱۹۰۶ م یک سال پس از ماموریتش در ایران اتفاق افتاد. در مورد علل و انگیزه نهضت مشروطه به شکست روسیه از ژاپن اشاره دارد و هدف از آن را سقوط استبداد حاکم که با پیروى از نظام استبدادى روسیه حکومت می‌کرد، می‌داند و بر آن است که اوضاع کشور در پرتو نهضت مشروطه و رهبرى کارگردانانى که پیدا کرده، ارزیابى آینده آن بسیار مشکل می‌نماید و امیدى به سامان یافتن ایران پس از انقلاب و آشوب‌های پس از آن نیست. گرچه در پایان با اشاره به ضرب‌المثل معروفى که می‌آورد پیداست که کاملا ناامید از آینده نبوده است. به هر تقدیر، او تنها حدود یک صفحه از کتابش را به‌طور مستقیم به مشروطه اختصاص داده است.

او درباره علت جنبش مشروطه در صفحه ۲۹۲ می‌نویسد:

انهدام ناوگان مقتدر روسیه در خاور دور، آن هم به دست یک دولت جوان آسیایى، یکى از علل اصلى و غیرمستقیم آن جنبش ملى انقلابى بود که سال بعد (۱۹۰۶م) در ایران به ظهور پیوست، اگرچه کارگردانان نهضت به خوبى از عهده اداره‌اش برنیامدند، ولى هدف اصلى نهضت به‌طور کلى از بین بردن شیوه حکومت استبدادى در ایران بود که با رشته نامرئى به نظام استبدادى روسیه اتصال داشت.

پیش‌بینى اثرات و عواقب این نهضت (جنبش مشروطه ایران) در زمان خود ما چندان آسان نیست، زیرا روش‌ها و شیوه‌های بچه گانه‌ای که روساى این نهضت بعدا براى رسیدن به هدف‌های خود پیش گرفتند از همان آغاز کار، این بدبینى را به وجود آورد که جنبش مشروطیت ایران شاید عواقبى وخیم‌تر از عواقب حکومت استبدادى براى ایرانیان داشته باشد.

چنان که گفتم ثمرات نهایى این نهضت را دشوار بتوان به این زودى سنجید و ارزیابى کرد. از آن طرف، هیچ‌گونه علامت یا قرینه‌ای امیدبخش به چشم نمى‌خورد که سرانجام پادشاه جدید در ایران ظهور کند و نظم و آرامش داخلى را (بدان سان که نخستین شاهان قاجار به وجود آورده بودند) دوباره به کشور بازگرداند، ولى به هر حال براى میهن‌پرستان ایرانى لااقل جاى این تسلى باقى است که اگر وضع کشورشان آشفته است، وضع همسایه بزرگ و خوفناکشان (روسیه) در حال حاضر حتى از وضع خود آنها هم آشفته‌تر است و این خود بشارتى است براى مردم ایران که شاید مفهوم آن ضرب‌المثل مشهور فارسى که می‌گوید: پایان شب سیه سفید است، سرانجام در عرصه سیاست تحقق یابد.

ملاحظات

از آنجا که نویسنده در زمان قیام مشروطه در ایران حضور نداشته و اخبار و گزارش‌هایى که از ایران به او می‌رسیده از یک کانال بیشتر نبوده از نهضت مشروطه، کلیاتى بیشتر دریافت نداشته و همان را بدون تحقیق و جست‌وجو در کتابش اشاره کرده است. آنچه از مجموع مطالب به‌عنوان دیدگاه نویسنده می‌شود ارائه داد چند موضوع است:

۱. اصل مشروطه و اهداف ضداستبدادى آن

۲. علل و انگیزه‌های مستقیم و غیرمستقیم نهضت مشروطه

۳. رهبرى نهضت

۴. دستاوردهاى نهضت

هاردینگ در مورد علل و انگیزه نهضت مشروطه، منشأ را نشان می‌دهد و آن را علل اصلى می‌شمارد که از دید بسیارى از مورخان پذیرفته نیست، او می‌گوید: «انهدام ناوگان مقتدر روسیه در خاور دور...یکى از علل اصلى و غیرمستقیم آن جنبش ملى انقلابى بود.» اما بسیارى از تاریخ نگاران عصر مشروطه کتک خوردن تاجران قند توسط علاءالدوله حاکم تهران را یکى از مهم‌ترین علل و عوامل آغازین نهضت مشروطه می‌دانند. نویسنده کتاب تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد:

«در زمانى که علاءالدوله حکمران تهران بود قند، گران شد. علاءالدوله که مرد گردنکش و سختگیرى بود از بازرگانان قند فروش خواست بهای قند را کاهش دهند. تاجران عذر آوردند که گرانى قند به خاطر جنگ روسیه و ژاپن است و قیمت جهانى قند بالا رفته. علاءالدوله هفده تن از بازرگانان را به اداره حکمرانى خواند و دستور داد چند تن را به فلک بستند و چوب به پاهاى آنان زدند، از جمله سید پیرمرد محترم و خیّرى به نام سیدهاشم قندى را به فلک بستند و چوب زدند و همین ماجرا از عوامل آغاز نهضت مشروطه شد.»

البته عوامل دیگرى، مثل جسارت مسیونوز به مقام شامخ روحانیت، شهادت سیدعبدالحمید، طلبه جوان و انگیزه‌های عدالت خواهانه که از عامه مردم اظهار شد و... علل و اسبابى بودند که دست به دست هم دادند و به رهبرى روحانیت اصیل، نهضت مشروطه نضج گرفت و به تدریج، پیش رفت و به دستاوردهاى مهمى نایل شد.

ناآرامى و آشفتگى، لازمه هر حرکت و انقلاب است. هیچ انقلابى بدون درگیرى، نابسامانى و احیانا کشتار و فداکارى صورت‌پذیر نیست. هاردینگ روى این وضعیت گذرا به داورى نشسته و با نگرانى از آشفتگى این برش از تاریخ نهضت، خواهان بازگشت اوضاع به دوره آغاز شاهان قاجار شده و براى ایران آرزوى نظم و آرامش آقامحمدخانى کرده است.

این نگاه بدبینانه هاردینگ به نهضت مشروطه برخاسته از غفلت از آرمان‌هایى است که مردم و رهبران واقعى مشروطه در پى آن بوده‌اند؛ حرکتى که در پى عدالت‌خواهى و حاکمیت قانون بود و گام‌های زیادى در این راه به پیش‌برداشته و توانست قانون، مجلس و پارلمان تشکیل دهد و براى کنترل و هرج و مرج و فعال مایشاء بودن شاهان مستبد قانون وضع کند. بى‌شک، این گام‌های اساسى که انجام شد نظم و انضباط و اجراى قانون را نوید می‌داد، با این همه دستاوردها، هاردینگ آرزوى شرایط حاکمیت استبداد براى کشور نموده، به دور از انصاف و غیرواقع‌بینانه داورى کرده است.

البته چون دیدگاهش را روشن بیان نکرده، مشخص نیست از کدام دسته از رهبران نهضت اظهار یأس کرده است؟ آیا مرادش رهبران روحانى ایران و نجف بوده که در کتابش نامى از آنها به میان نیاورده است یا منظورش روشنفکران و وابستگان به دربار و سفارتخانه‌های خارجى است؟ او مشخص نکرده که از کارگردانان و مدیران اجرایى کشور یا از قانون اساسى و مجلس که امور قانون‌گذارى کشور در ید قدرت آنان بوده، کدام دسته و گروه را تابع روش‌های بچگانه دانسته است؟

او به‌صورت روشن بیان نکرده که آیا منورالفکرها را که در آغاز نهضت سهمى نداشتند ولى وقتى که انقلاب پیروز شد زمام امور را به دست گرفتند مانند عین‌الدوله‌ها زیر سوال برده یا دستگاه روحانى که رهبرى نهضت را که در آغاز به دست داشت و پس از به ثمر رسیدن نهضت، آنها را کنار زدند؟ از آنجا که نویسنده با روحانیت پیشتاز و موثر در جامعه از آغاز کتاب میانه‌ای ندارد، گویا منظور او روحانیت و مذهبى هاست و به دلیل حضور فعال و پیشتازى آنان در صحنه‌های انقلاب، نویسنده به آینده نهضت خوش‌بین نیست.

همچنین هاردینگ روشن نکرده که کدام مرحله از نهضت را عقیم می‌داند و آن را از استبداد هم بدتر معرفى می‌کند. آیا نظرش به مراحل اولیه و آغاز پیروزى است یا زمانى که علما مانند شیخ فضل‌الله نورى را به دار زدند، سیدعبدالله بهبهانى را ترور کردند، افراد موثر در انقلاب مشروطه را تهدید کردند، عده‌ای مثل پیرم خان ارمنى، رئیس نظمیه شد، تقى‌زاده‌ها تئوریسین نهضت شدند، عین‌الدوله‌های جنایت کار مشروطه‌خواه کُش، روى کار آمدند و با امنیت و آرامش از مواهب کشور برخوردار بودند؟

از اینکه هاردینگ هیچ نامى از رهبران روحانى نهضت نمى برد و حتى یک مرتبه از رهبران مذهبى ایران، مثل شیخ فضل‌الله نورى، سیدعبدالله بهبهانى، سیدمحمد طباطبایى یا رهبران روحانى نجف، مثل آخوند خراسانى، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین خلیلى تهرانى در هیچ موضوعى یاد نمى کند و در مقابل از عین‌الدوله، علاءالدوله، مشیرالدوله، امین‌السلطان، ناصرالملک و... نام می‌برد و تعریف می‌کند و ویژگى‌ها و فعالیت‌های آنان را یادآور می‌شود بر می‌آید که منظور او از فرصت طلبان و اینکه گفته از رهبران مشروطه ناامید است و اوضاع ایران را اینها نمى توانند به سامان برند به احتمال زیاد، جناح مذهبى و به ویژه رهبران روحانى نهضت است؛ کسانى که سیاست انگلیس هیچ‌وقت با آنان موافق نبوده است و همواره انگلیس درصدد خارج کردن روحانیت اصیل از صحنه اجتماع و مبارزه با استبداد بوده است.

به هر حال، از مجموع کلیاتى که هاردینگ به آنها اشاره کرده می‌توان نتیجه گرفت که نویسنده حتى بدیهیات تاریخى را نادیده گرفته است، زیرا در مورد پیشتازى روحانیت جاى هیچ‌گونه تردید نیست، حتى مخالفان روحانیت و روشنفکران غرب زده هم معترف هستند که روحانیت با پشتوانه مردمى، نهضت مشروطه را آغاز کردند. با تحصن صغرا در مرقد حضرت عبدالعظیم و تحصن کبرا در قم، مجوز مشروطه را براى اداره کشور گرفتند و کشور را از استبداد و هرج و مرج و حکومت خودسرانه شاهان رها ساختند، اما هاردینگ اصلا در کتابش از اینها یاد نکرده است.

سخن پایانى

به هر تقدیر، خاطرات سیاسى سرآرتور هاردینگ انگلیسى (۱۸۵۹ ـ ۱۹۳۳م) که شامل یادداشت‌های ماموریت فوق‌العاده او به هندوستان و نیز ماموریت او به مصر و ایران است، اهمیت تاریخى، سیاسى و اجتماعى دارد.

این کتاب، مجموعه اطلاعات و آگاهى‌های شفاهى، شنیدارى و دیدارى نسبتا کمیابى را در بر دارد که در کمتر مجموعه‌های خاطرات سیاسى از این نوع، یافت می‌شود. اما در عین حال، محتواى آن در موارد متعددى با واقعیت‌های خارجى تطابق ندارد و نقد و بررسى لازم دارد که در این مقاله، تنها بخش مربوط به ایران نقد و بررسى و موارد ضعف و اشتباه آن تبیین شد.